backfire
backfire - نتیجه معکوس
verb - فعل
UK :
US :
اگر طرح یا اقدامی نتیجه معکوس داشته باشد، نتیجه معکوس آن چیزی است که شما در نظر داشتید
اگر ماشینی عمل معکوس کند، صدای بلند ناگهانی ایجاد می کند زیرا موتور به درستی کار نمی کند
(از یک طرح) تا نتیجه ای برعکس آنچه مدنظر شماست داشته باشید
(از یک موتور) برای ایجاد صدای بلند در نتیجه سوختن خیلی زود
(از یک موتور) برای ایجاد صدای بلند به دلیل اینکه سوخت خیلی زود سوخت
ریسک بدون هدف مشخص می تواند نتیجه معکوس داشته باشد.
سین برای یک بار به او اعتماد کرد و نقشه شروع یک نزاع دیگر نتیجه معکوس داد.
Smearing a good woman for partisan, political advantage can be a deadly game that can easily backfire.
لکه دار کردن یک زن خوب برای مزیت حزبی و سیاسی می تواند یک بازی مرگبار باشد که به راحتی می تواند نتیجه معکوس داشته باشد.
این یک تلاش هوشمندانه برای دلجویی از مردم بود، اما نتیجه معکوس داشت.
طرح او برای جلب توجه نتیجه معکوس داد و به جای ارتقاء شغلش را از دست داد.
Ellen was still arguing with me as Thessy and I climbed in and backfired away but I was no longer listening.
الن همچنان با من دعوا می کرد که من و تسی وارد آن شدیم و نتیجه معکوس دادیم، اما من دیگر گوش نمی دادم.
این نتیجه معکوس داشته است زیرا کسانی که بدترین آسیب را از این بیماری همه گیر کرده اند، سیاه پوستان، بهای آن را می پردازند.
A final experiment by the police at labour organization backfired disastrously.
آخرین آزمایش پلیس در سازمان کارگری نتیجه معکوس داشت.
تلاش برای حسادت شریک زندگی خود با معاشقه با افراد دیگر می تواند به راحتی برای شما نتیجه معکوس داشته باشد.
Unfortunately the plan backfired.
متاسفانه این طرح نتیجه معکوس داد.
او باید از آب نجات می یافت که این شیرین کاری به طرز فاجعه باری نتیجه داد.
غافلگیری که برنامه ریزی کرده بودم برایم نتیجه معکوس داشت.
برنامه های او برای حسادت کردن او زمانی که او شروع به قرار ملاقات با بهترین دوستش کرد به او نتیجه معکوس داد.
با صدای شلیک یک کامیون از خواب بیدار شدم.
Some hotel owners worry that the idea of attracting more visitors may backfire and make the place less attractive.
برخی از صاحبان هتل نگران هستند که ایده جذب بازدیدکنندگان بیشتر نتیجه معکوس داشته باشد و جذابیت مکان را کاهش دهد.
boomerang
بومرنگ
شکست
rebound
برگشت
miscarry
سقط جنین
موسس
flop
فلاپ
misfire
شلیک نادرست
backlash
واکنش متقابل
be counterproductive
معکوس باشد
be self-defeating
خود باختن
بمب
برگرد
disappoint
ناامید کردن
صاف افتادن
سقوط کردن
اشتباه کن
recoil
پس زدن
ricochet
کمانه
go belly-up
برو شکم بالا
redound on
اضافه کردن در
bounce back
برگشتن
اثر نامطلوب داشته باشد
عواقب ناخوشایندی برای
ملاقات با فاجعه
برگشت بهار
بد از آب درآمد
طبق برنامه پیش نرو
باعث می شود که شخص با پتارد خود بالا برود
be unsuccessful
ناموفق باشد
به اندوه بیایند
abort
سقط
انجام دهد
رسیدن
موفق شدن
برو
click
کلیک
ارائه
بیا
کار کردن
پان بیرون
خوب انجام بده
شکوفا شدن
flourish
رونق
prosper
پیروزی
triumph
درست
بالا آمدن
توسعه دهد
صعود کردن
موفق باشید
ascend
درستش کن
برو بالا
ساختن
بهتر کردن
رشد کردن
پیشرفت
thrive
کسب کردن
شایستگی
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن
merit
شکوفه
prevail
عبور
bloom
