founder
founder - موسس
noun - اسم
UK :
US :
کسی که یک کسب و کار، سازمان، مدرسه و غیره تاسیس می کند
شکست خوردن بعد از مدتی به دلیل اینکه مشکلی پیش آمده است
اگر کشتی یا قایق تأسیس شود، پر از آب می شود و غرق می شود
شخصی که یک شرکت یا سازمان جدید راه اندازی می کند
اگر یک شرکت، طرح، شغل و غیره بنیانگذار باشد، شکست می خورد یا ناموفق است
someone who establishes an organization
کسی که سازمانی را تأسیس می کند
(مخصوصاً قایق) برای پر شدن از آب و غرق شدن
ناموفق بودن
پر کردن از آب و غرق کردن، یا انجیر. شکست خوردن
کسی که یک کسب و کار، سازمان و غیره جدید راه اندازی می کند.
به دلیل مشکلات شکست بخورید یا ناموفق باشید
لری مدن، بنیانگذار یک اتاق فکر مذهبی.
This Jesuit was not only a profound preacher, but the founder of orphanages and improver of prison conditions.
این یسوعی نه تنها یک واعظ عمیق بود، بلکه بنیانگذار یتیم خانه ها و بهبود شرایط زندان بود.
این مغازه هنوز توسط موسس و دو پسرش اداره می شود.
In it the founders dissolved also their own presbytery and headed back for their model to the ideal primitive church.
در آن، بنیانگذاران، پیشوای خود را نیز منحل کردند و برای الگوی خود به کلیسای بدوی ایدهآل بازگشتند.
اینجا جایی است که بسیاری از بنیانگذاران پراگ صنعتی استراحت می کنند.
بنابراین او بنیانگذار تدریس فیزیک در دانشگاه آکسفورد بود.
موسس و رئیس شرکت
زن و شوهری که بنیانگذاران مشترک شرکت هستند
او موسس و مدیر عامل این شرکت است.
کشتی در طوفان شدید تأسیس شد و بسیاری از مسافران و خدمه را با خود برد.
Teaching computers to read and write has always foundered on the unpredictable human element in language.
آموزش خواندن و نوشتن به رایانه ها همیشه بر اساس عنصر غیرقابل پیش بینی انسانی در زبان استوار است.
کشتی در طوفان شدید پایه گذاری شد.
شکل. برنامههای فرودگاهی جدید به دلیل کاهش بودجه شکل گرفته است.
او به عنوان بنیانگذار یک امپراتوری تجارت پتروشیمی، زمانی در میان ثروتمندترین مردان آسیا قرار می گرفت.
در سال های اخیر حرفه او پایه گذار بوده است.
این معامله بر اساس قیمت پایه گذاری شد و مالکان بیش از 150 میلیون دلار برای هتل پنج ستاره می خواهند.
creator
ایجاد کننده
originator
مبتکر
نویسنده
initiator
آغازگر
معمار
begetter
بهتر
inventor
مخترع
establisher
مؤسس
طراح
سازنده
generator
ژنراتور
پدر
pioneer
پیشگام
instigator
محرک
institutor
مؤسسه
inaugurator
افتتاح کننده
developer
توسعه دهنده
deviser
تهيه كننده
برنامه ریز
instituter
مغز متفکر
planner
آقا
mastermind
قاب ساز
sire
مهندس
framer
organiserUK
organizerUS
forefather
پدرسالار
builder
constructor
organiserUK
organizerUS
patriarch
حریف