seize

base info - اطلاعات اولیه

seize - تصاحب کردن

verb - فعل

/siːz/

UK :

/siːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [seize] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She tried to seize the gun from him.


    سعی کرد اسلحه را از او بگیرد.

  • He seized her by the arm.


    بازوی او را گرفت.

  • She seized hold of my hand.


    دستم را گرفت

  • They seized the airport in a surprise attack.


    آنها در یک حمله غافلگیرانه فرودگاه را تصرف کردند.

  • The army has seized control of the country.


    ارتش کنترل کشور را به دست گرفته است.

  • He seized power in a military coup.


    او با یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت.

  • The men were seized as they left the building.


    این افراد هنگام خروج از ساختمان دستگیر شدند.

  • Terrorists have seized five hostages.


    تروریست ها پنج گروگان را به گروگان گرفته اند.

  • A large quantity of drugs was seized during the raid.


    در این عملیات مقدار زیادی مواد مخدر کشف و ضبط شد.


  • ما حق قانونی داریم که اموال او را تصرف کنیم.

  • The party seized the initiative with both hands (= quickly and with enthusiasm).


    حزب با دو دست (= سریع و با شوق) ابتکار عمل را به دست گرفت.

  • She promptly seized the opportunity his absence gave her.


    او به سرعت از فرصتی که غیبت او به او داد استفاده کرد.

  • Panic seized her.


    وحشت او را فرا گرفت.

  • He was seized by curiosity.


    کنجکاوی او را گرفت.

  • He seized the book from her hand.


    کتاب را از دست او گرفت.

  • The wrestlers try to seize hold of each other.


    کشتی گیران سعی می کنند یکدیگر را به چنگ آورند.

  • He was immediately seized and thrown into prison.


    او بلافاصله دستگیر و به زندان انداخته شد.

  • A Briton has been seized by border guards and jailed for eight years.


    یک بریتانیایی توسط مرزبانان دستگیر شده و به مدت هشت سال زندانی شده است.

  • The pirate was a renowned terror of the eastern seas.


    دزد دریایی وحشت معروف دریاهای شرقی بود.

  • It's a secret—make sure nobody sees!


    این یک راز است - مطمئن شوید که هیچ کس نمی بیند!

  • She was eager to seize any opportunity that was offered.


    او مشتاق بود از هر فرصتی که ارائه می شد استفاده کند.

  • I seized his arm and made him turn to look at me.


    بازویش را گرفتم و مجبورش کردم برگردد و به من نگاه کند.

  • He seized the chance/opportunity of a free flight with both hands (= with eagerness or enthusiasm).


    شانس/فرصت پرواز آزاد را با دو دست (= با اشتیاق یا شوق) غنیمت شمرد.

  • The rebels have seized ten soldiers to use as hostages.


    شورشیان ده سرباز را دستگیر کرده اند تا از آنها به عنوان گروگان استفاده کنند.

  • Political instability helped the army to seize power.


    بی ثباتی سیاسی به ارتش کمک کرد تا قدرت را به دست گیرد.

  • Troops yesterday seized control of the broadcasting station.


    نیروها دیروز کنترل ایستگاه پخش را به دست گرفتند.

  • Customs officers at Heathrow have seized 60 kilos of heroin.


    ماموران گمرک هیترو 60 کیلو هروئین کشف و ضبط کردند.

  • I was suddenly seized by/with a feeling of great insecurity and loneliness.


    ناگهان احساس ناامنی و تنهایی شدیدی در من گرفت.

  • He seized her arm to lead her through the crowd.


    بازوی او را گرفت تا او را در میان جمعیت هدایت کند.

  • fig. While she was distracted, I seized the opportunity to take a cookie.


    شکل. در حالی که حواسش پرت بود، از فرصت استفاده کردم و یک کلوچه بردارم.

  • Rebel forces seized control of six towns.


    نیروهای شورشی کنترل شش شهر را به دست گرفتند.

synonyms - مترادف

  • گرفتن

  • snatch


    قاپیدن


  • گیر

  • get


    بدام انداختن

  • snag


    یقه

  • snare


    گلوم

  • collar


    ناب

  • glom


    گلدان

  • nab


    فهم

  • corral


    قلاب

  • grasp


    ناخن - میخ

  • hook


    زمین

  • nail


    کیسه


  • پلیس


  • دست و پنجه نرم کردن

  • bag


    خالص

  • cop


    تله

  • grapple


    نجیب


  • چیدن

  • net


    رپ

  • trap


    ضربه محکم و ناگهانی

  • nobble


    کلاچ

  • pluck


    دست روی دست بگذار

  • rap


    دراز کشیدن از


  • گیره

  • grip


  • clutch



  • lay hands on



  • clasp


antonyms - متضاد

  • شل


  • رایگان


  • دادن

  • loosen


    شل کردن


  • پیشنهاد


  • رد کردن

  • unfasten


    باز کردن


  • رها کن


  • رها کردن


  • از دست دادن


  • رهایی


  • سوء تفاهم

  • misunderstand


    شکست


  • تسلیم شدن

  • relinquish


    آزاد کردن

  • surrender


    نادیده گرفتن

  • liberate


    نگاه داشتن


  • بی توجهی


  • دريافت كردن


  • چشم پوشی

  • neglect


    سوء تعبیر کند


  • متوقف کردن


  • واگذار کردن


  • تصور غلط

  • misinterpret


    بازده


  • دست برداشتن از

  • disregard


  • cede


  • misconceive




لغت پیشنهادی

acclamation

لغت پیشنهادی

periodicals

لغت پیشنهادی

pronounced