benefactor

base info - اطلاعات اولیه

benefactor - خیر

noun - اسم

/ˈbenɪfæktər/

UK :

/ˈbenɪfæktə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [benefactor] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که برای یک هدف خوب پول می دهد


  • کسی که برای کمک به یک سازمان، جامعه یا شخص پول می دهد


  • کسی که به شخص یا سازمانی پول می دهد، معمولاً بدون اینکه در ازای آن انتظاری داشته باشد

  • Much effort went into tracing remote family connections abroad on the off chance of identifying a benefactor.


    تلاش زیادی برای ردیابی ارتباطات دورافتاده خانوادگی در خارج از کشور به شرط عدم شناسایی یک خیر انجام شد.

  • Kazanow grins sheepishly at the cheers before rejoining the fray below the easy warmth between band and benefactor plainly apparent.


    کازانو قبل از اینکه دوباره به مسابقه زیر بپیوندد، به شدت پوزخندی می‌زند، گرمای آسان بین گروه و نیکوکار به وضوح آشکار می‌شود.

  • The painting was bought by an anonymous benefactor, and donated to the Museum of Modern Art.


    این نقاشی توسط یک خیر ناشناس خریداری شد و به موزه هنر مدرن اهدا شد.

  • Getty had been the museum's chief benefactor.


    گتی خیر اصلی موزه بود.

  • During his short stay in Madeira, he was a great benefactor of the island.


    در طول اقامت کوتاه خود در مادیرا، او از خیرین بزرگ جزیره بود.

  • It is doubtful whether fiction writers are public benefactors, or their publishers philanthropists.


    این تردید وجود دارد که نویسندگان داستان، خیرین عمومی باشند یا ناشران آنها خیرخواه.

  • Both sides, the benefactor and beneficiary, were equally needy.


    هر دو طرف، نیکوکار و ذینفع، به یک اندازه نیازمند بودند.

  • Fifty four years later the boys and their families came together again to honour their benefactors in the garden at the Manor.


    پنجاه و چهار سال بعد، پسران و خانواده هایشان دوباره گرد هم آمدند تا از خیرین خود در باغ مانور تقدیر کنند.

  • The museum received $5 million from an unnamed benefactor.


    این موزه 5 میلیون دلار از یک خیر ناشناس دریافت کرد.

example - مثال
  • a generous benefactor


    یک نیکوکار سخاوتمند

  • friends and benefactors of the hospital


    دوستان و خیرین بیمارستان

  • The equipment was funded by friends and benefactors of the hospital.


    هزینه این تجهیزات توسط دوستان و خیرین بیمارستان تامین شده است.

  • A private benefactor donated $20 000.


    یک خیر خصوصی 20000 دلار اهدا کرد.

  • He was a great public benefactor and gave land for building the sea wall.


    او یک خیر عمومی بزرگ بود و زمینی را برای ساختن دیوار دریا داد.

  • They hope to find a benefactor, and turn the factory into a museum.


    آنها امیدوارند که یک خیر پیدا کنند و کارخانه را به موزه تبدیل کنند.

synonyms - مترادف
  • patron


    حامی

  • donor


    اهدا کننده

  • backer


    پشتیبان


  • فرشته

  • sponsor


    انسان دوست

  • angel


    مشارکت کننده

  • philanthropist


    مروج

  • contributor


    نیکوکار

  • donator


    Maecenas

  • promoter


    subsidiserUK

  • benefactress


    یارانه دهنده ایالات متحده

  • Maecenas


    نوع دوست

  • subsidiserUK


    قهرمان

  • subsidizerUS


    یاور

  • altruist


    صدقه دهنده


  • مشترک

  • helper


    مدافع

  • almsgiver


    دوست

  • subscriber


    بشردوستانه

  • defender


    انسان دوستی


  • نیکوکاری

  • humanitarian


    محافظ

  • philanthrope


    گرابستکر

  • benefactrice


    نگهدارنده

  • benefactrix


    پنکه

  • protector


    sympathiserUK

  • grubstaker


    دلسوز ایالات متحده

  • upholder


  • fan


  • sympathiserUK


  • sympathizerUS


antonyms - متضاد
  • antagonist


    آنتاگونیست


  • حریف

  • opposer


    مخالف


  • دشمن


  • مخالفت

  • adversary


    بدخواه

  • detractor


    جادوگر

  • witch


    انسان دوست

  • misanthropist


    مالک


  • مدیر


  • کارمند


  • عقب

  • rear


لغت پیشنهادی

airship

لغت پیشنهادی

members

لغت پیشنهادی

so