requirement
requirement - نیاز
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که کسی نیاز دارد یا درخواست می کند
کاری که باید به دلیل یک قانون یا قانون انجام شود
something especially good examination results, that a college employer etc says you must have in order to do something
چیزی، به خصوص نتایج امتحان خوب، که یک کالج، کارفرما و غیره می گوید که برای انجام کاری باید داشته باشید
چیزی که یک سازمان رسمی می گوید یک شرکت یا شخص باید داشته باشد یا انجام دهد
چیزی که کسی به آن نیاز دارد یا می خواهد
کاری که باید انجام دهید یا چیزی که نیاز دارید
چیزی مورد نیاز یا ضروری
آنچه مورد نیاز یا خواسته کسی است
یک قانون رسمی در مورد چیزی که داشتن یا انجام آن ضروری است
اگر کسی یا چیزی مازاد بر نیاز باشد، نیازی به آنها نیست
Full implementation of the directive, however would not of itself meet all the accounting requirements of credit institutions.
با این حال، اجرای کامل این دستورالعمل به خودی خود تمام الزامات حسابداری موسسات اعتباری را برآورده نمی کند.
Each would prepare a business plan that included sales projections, budget requirements, and net profitability.
هر کدام یک طرح تجاری آماده میکردند که شامل پیشبینی فروش، بودجه مورد نیاز و سود خالص بود.
Both are now scrambling to determine exactly what their legal public-disclosure requirements are in the new bi-national arena.
هر دو اکنون در تلاش هستند تا دقیقاً الزامات قانونی افشای عمومی خود را در عرصه جدید دو ملیتی تعیین کنند.
متوسط نیاز روزانه به غذا برای یک بزرگسال بین 2000 تا 3000 کالری است.
The fundamental requirement for incorporated practice is recognition of the company by the Council of the Law Society.
شرط اساسی برای فعالیت های ادغام شده، به رسمیت شناختن شرکت توسط شورای جامعه حقوقی است.
هیچ الزام قانونی برای تأیید مدارک کودک در دادرسی مدنی وجود ندارد.
For the second year in a row the city's water supply has failed to meet minimum purity requirements.
برای دومین سال متوالی، تامین آب این شهر نتوانسته حداقل نیازهای خلوص را برآورده کند.
While a majority of the homes in Larchmont and Hancock Park meet that requirement many do not said Spaeth.
اسپات گفت، در حالی که اکثر خانهها در Larchmont و Hancock Park این نیاز را برآورده میکنند، بسیاری از آنها چنین نیستند.
Some applicants who meet the requirements are rejected because they write for the same market as an existing member.
برخی از متقاضیانی که شرایط لازم را دارند رد می شوند زیرا آنها برای همان بازاری که عضو موجود هستند می نویسند.
الزامات اساسی زندگی
یک راه حل نرم افزاری برای رفع نیازهای شما
همه محصولات را می توان با توجه به نیازهای خاص شما سفارشی کرد.
Our immediate requirement is extra staff.
نیاز فوری ما کارکنان اضافی است.
این کالاها مازاد بر نیاز هستند (= بیشتر از نیاز ما).
برای برآوردن / برآوردن / برآوردن الزامات
حداقل شرایط ورود به این دوره چیست؟
اکنون بانک ها با الزامات نظارتی سخت گیرانه تری مواجه هستند.
به 300 کارگر در این کارخانه گفته شده است که مازاد نیاز دارند.
من چند مورد خیلی ساده دارم.
ساختمان های بزرگ دارای الزامات خاصی برای دسترسی آتش نشانی هستند.
هنرستان ها و ایوان های ما می توانند دقیقا مطابق با نیاز شما طراحی شوند.
The public sector borrowing requirement is expected to rise.
انتظار می رود نیاز استقراض بخش دولتی افزایش یابد.
ما می توانیم تعطیلات را ترتیب دهیم تا دقیقاً نیازهای شما را برآورده کنیم.
ما به اندازه کافی برای نیازهای خود سبزیجات می کاریم.
بیماران با نیازهای غذایی خاص
your daily requirement of vitamin C
نیاز روزانه شما به ویتامین C
to relax university entrance requirements
برای تسهیل شرایط ورود به دانشگاه
حتماً شرایط گذرنامه و ویزا را با آژانس مسافرتی خود بررسی کنید.
او خود را در جریان امور مالی قرار می داد، که یکی از نیازهای ضروری شغل او بود.
core curriculum requirements
الزامات برنامه درسی اصلی
The initial investment requirement is often waived for existing customers.
نیاز سرمایه گذاری اولیه اغلب برای مشتریان فعلی چشم پوشی می شود.
There's no absolute requirement to disclose your age.
هیچ الزام مطلقی برای افشای سن شما وجود ندارد.
هیچ الزام رسمی برای موافقت پارلمان با چنین تصمیماتی وجود ندارد.
An open system of criminal justice is a fundamental requirement of any democratic society.
نظام باز عدالت کیفری یک نیاز اساسی هر جامعه دموکراتیک است.
The school can decide which pupils will be given priority of admission subject to the requirements of the law.
مدرسه می تواند تصمیم بگیرد که کدام دانش آموزان در اولویت پذیرش قرار می گیرند، با توجه به شرایط قانون.
The government has imposed strict safety requirements on fairground rides.
دولت الزامات ایمنی سختگیرانه ای را برای سواری در محل نمایشگاه وضع کرده است.
مدرک تحصیلی خوب برای بسیاری از مشاغل حداقل شرط است.
این یک الزام قانونی است که برای ماشین خود بیمه داشته باشید.
دانش آموزانی که نتوانند الزامات (دوره) را برآورده کنند، شکست خواهند خورد.
تجربه قبلی یکی از الزامات این شغل می باشد.
requisite
مورد نیاز
وضعیت
prerequisite
پيش نياز
specification
مشخصات
stipulation
شرط
تقاضا
precondition
پیش شرط
constraint
محدودیت
proviso
تدارک
تعهد
مقررات
اجبار
compulsion
عنصر
سخت گیری
exaction
نسخه
فشار
صلاحیت
qualification
رزرو
سوار
احتمالی
rider
عبارت
contingency
رشته های
clause
هشدار
مدت، اصطلاح
strings
قانون
caveat
گرفتن
ضروری است
ضرورت
necessity
nonnecessity
غیرضروری
unnecessity
بی نیازی
needlessness
غیر ضروری
nonessential
گزینه
لوکس
non-essential
inessential
luxury