prescription

base info - اطلاعات اولیه

prescription - نسخه

noun - اسم

/prɪˈskrɪpʃn/

UK :

/prɪˈskrɪpʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [prescription] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The doctor gave me a prescription for antibiotics.


    دکتر به من نسخه آنتی بیوتیک داد.

  • Antibiotics are only available on prescription.


    آنتی بیوتیک ها فقط با نسخه در دسترس هستند.

  • Antibiotics are only available by prescription.


    آنها بدون نسخه در دسترس نیستند.

  • They are not available without a prescription.


    داروهای تجویزی/داروها

  • prescription drugs/medication(s)


    داروساز نسخه شما را تهیه می کند.

  • The pharmacist will make up your prescription.


    هزینه نسخه (= در بریتانیا، پولی که باید برای دارویی بپردازید که پزشکتان برای شما سفارش داده است)

  • a prescription charge (= in Britain, the money you must pay for a medicine your doctor has ordered for you)


    تجویز دارو بر عهده پزشک است.

  • The prescription of drugs is a doctor's responsibility.


    نسخه ای برای خوشبختی

  • a prescription for happiness


    هر دو طرف نسخه خود را برای بهبود اقتصادی شرح خواهند داد.

  • Both parties will be outlining their prescription for economic recovery.


    من فقط هر هفته یک نسخه تکراری دریافت می کنم.


  • او روی برگه نسخه خود خط نوشت و برگه ای به من داد.

  • She scribbled on her prescription pad and handed me a sheet.


    نسخه معمول برای آسم


  • افزایش نرخ تجویز دارو برای شکایات عاطفی و روانی

  • the rising rate of drug prescriptions for emotional and psychological complaints


    پزشکان اغلب هزینه های نسخه خرده فروشی را دست کم می گیرند.

  • Physicians often underestimate retail prescription costs.


    این دارو تحت پوشش مزایای نسخه جدید Medicare خواهد بود.

  • The drug will be covered by Medicare's new prescription benefit.


    داروساز نسخه هایی را برای داروهای ضد افسردگی تجویز می کند.

  • The pharmacist dispenses prescriptions for antidepressants.


    شما حق دریافت نسخه رایگان را دارید.

  • You are entitled to free prescriptions.


    نسخه پزشک

  • a doctor's prescription


    نسخه ای برای مسکن ها

  • a prescription for sedatives


    پزشک باید یک نسخه تکراری به شما بدهد (= یک تکه کاغذ دیگر که اجازه می دهد مقدار بیشتری از همان دارو داده شود، اغلب بدون اینکه فرد دوباره به پزشک مراجعه کند).


  • این داروها فقط با نسخه (= با نسخه پزشک) در دسترس هستند.


  • هزینه های نسخه (= مقدار استاندارد پولی که برای هر دارویی که توسط پزشک تجویز می شود پرداخت می کنید) در ماه ژوئن در حال افزایش است.

  • Prescription charges (= the standard amount of money you pay for any medicine prescribed by a doctor) are rising in June.


    پس نسخه او برای موفقیت چیست؟

  • So what is his prescription for success?


    دکتر به من نسخه آنتی بیوتیک و شربت سرفه داد.

  • The doctor gave me prescriptions for antibiotics and cough syrup.


    داروخانه تماس گرفت تا بگوید نسخه شما آماده تحویل است.

  • The drugstore called to say your prescription is ready to be picked up.


    سازماندهی مجدد شرکت می تواند نسخه ای برای فاجعه باشد.

  • The company’s reorganization could be a prescription for disaster.


    این داروها فقط با نسخه در دسترس هستند.

  • These drugs are only available on prescription.


    دکتر برای او نسخه ای برای دو قرص نوشت که هر کدام 100 میلی گرم در مجموع 200 میلی گرم در روز بود.

  • The doctor wrote him a prescription for two tablets, 100 mg each for a total of 200 mg a day.


    داروهای تجویزی/داروها/داروها

  • prescription medications/medicines/pharmaceuticals


synonyms - مترادف

  • دارو


  • رفتار


  • درمان


  • دوز

  • medicament


    دارویی

  • remedy


    nostrum

  • cure


    آماده سازی

  • dose


    مخلوط

  • medicinal


    فیزیک

  • nostrum


    خاص


  • مقوی


  • قرص

  • physic


    معجون


  • بیولوژیکی

  • pharmaceutical


    اکسیر

  • tonic


    آرام بخش

  • pill


    تسکین دهنده

  • potion


    داروسازی

  • biologic


    مواد افیونی

  • elixir


    ذات

  • sedative


    افسرده

  • pharmaceutic


    سم

  • placebo


    پادزهر

  • pharmacon


    نوش دارو

  • opiate


  • essence


  • depressant


  • poison


  • medicant


  • antidote


  • panacea


antonyms - متضاد
  • lawlessness


    بی قانونی


  • پاسخ

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • ambiguity


    گنگ

  • unbelief


    بی ایمانی

  • mismanagement


    سوء مدیریت

  • deregulation


    مقررات زدایی


  • درخواست


  • سوال

لغت پیشنهادی

substrate

لغت پیشنهادی

suffix

لغت پیشنهادی

benzene