priority
priority - اولویت
noun - اسم
UK :
US :
اولویت بندی
اولویت بندی کنید
چیزی که فکر می کنید مهم ترین است و قبل از هر چیز نیاز به توجه دارد
حق توجه اول و قبل از افراد یا چیزهای دیگر
قبل از افراد یا چیزهای دیگر
چیزی که مهمتر از هر چیز دیگری است و ابتدا نیاز به توجه دارد
to be considered more important or needing more attention than anything else and therefore dealt with first
مهمتر در نظر گرفته شود یا بیش از هر چیز نیاز به توجه داشته باشد و بنابراین ابتدا به آن پرداخته شود
چیزی که بسیار مهم است و باید قبل از چیزهای دیگر به آن پرداخت
چیزی که مهمتر از سایر امور تلقی می شود
اگر چیزی بر چیز دیگری اولویت دارد، مهمتر است
کاری که ابتدا انجام میدهید یا با آن برخورد میکنید، زیرا مهمتر یا فوریتر از چیزهای دیگر است
وضعیت یا واقعیت مهم ترین شغل یا هدف بودن در مقایسه با مشاغل یا اهداف دیگر
اولویت عبادت بوده است.
اما اولویت برابر مردم من است.
رئیس جمهور قول داد کاهش بیکاری را در اولویت قرار دهد.
برای سال ها بالاترین اولویت او شغل بود.
تمرکز اولویت ها برای بهبود است.
اما موضوعات سیاهپوست و اقلیتهای قومی همچنان در روانشناسی اولویت پایینی دارند.
اولویت اصلی من پشت سر گذاشتن تمام امتحاناتم است.
ایمنی همیشه اولویت اول ما بوده است.
اندکی پس از ابراز علاقه، مدیر کل دن دوکت تصمیم گرفت که اولویت های دیگری دارد.
اول، بیایید تصمیم بگیریم که اولویت های ما چیست.
اولویت ما در حال حاضر تامین مواد غذایی و دارویی به منطقه است.
او گفت که اولویت پس از واگذاری، کاهش بدهی خواهد بود.
Aid for environmental planning in developing countries has been designated a top priority.
کمک به برنامه ریزی زیست محیطی در کشورهای در حال توسعه به عنوان اولویت اصلی تعیین شده است.
اولویت بالا/پایین
آموزش در اولویت است.
اولویت اول ما بهبود استانداردها است.
امنیت ملی اولویت اصلی ماست.
اصلاح بخش عمومی یک اولویت کلیدی است.
امنیت مالی در لیست اولویت های او قرار داشت.
شما باید اولویت های خود را به درستی تعیین کنید (= تصمیم بگیرید که چه چیزی برای شما مهم است).
شما باید اولویت های خود را مشخص کنید.
The department must start setting priorities.
بخش باید شروع به تعیین اولویت ها کند.
اعضای باشگاه در اولویت خواهند بود.
جستجو برای واکسن جدید بر سایر تحقیقات پزشکی اولویت دارد.
یک اقیانوس پاک باید بر سود صنایع آلاینده اولویت داشته باشد.
ابتدا به موارد اولویت دار مانند خانواده های بی خانمان رسیدگی می شود.
اتوبوس ها در این تقاطع اولویت دارند.
دارایی های مادی همیشه برای مایک اولویت کم بوده است.
برای کاهش استرس ممکن است مجبور شوید در اولویت های زندگی خود تجدید نظر کنید.
استفاده از اینترنت یکی از اولویت های استراتژیک این شرکت است.
ما اولویت بالایی به تحقیق و توسعه می دهیم.
ما باید به مسائل خانوادگی و اجتماعی اولویت بیشتری بدهیم.
قبل از تصمیم گیری در مورد آینده، باید اولویت های خود را مرتب کنید.
توسعه زرادخانه هسته ای به اولویت استالین تبدیل شد.
هر یک از نامزدها بارها قول داده اند که آموزش را در اولویت ملی قرار دهند.
به نظر می رسد بانک اولویت را به مشتریان جدید می دهد.
دولت در برنامه اشتغال زایی خود به بازماندگان مدرسه اولویت می دهد.
خانواده او بر کار او اولویت دارند.
وقتی بودجه بیمارستان تخصیص می یابد، کودکان در اولویت هستند.
وظایف را به ترتیب اولویت فهرست کنید.
به نظر نمی رسد مدیریت ایمنی دفتر را در اولویت قرار دهد.
اولویت اول من پیدا کردن جایی برای زندگی است.
You have to learn to get your priorities right/straight (= decide which are the most important jobs or problems and deal with them first).
شما باید یاد بگیرید که اولویت های خود را به درستی/مستقیم تعیین کنید (= تصمیم بگیرید که مهم ترین شغل ها یا مشکلات کدامند و ابتدا با آنها مقابله کنید).
تعمیر لوله کشی یک کار اولویت دار است (= مهمتر از سایر مشاغل).
precedence
تقدم
اهمیت
precedency
ضرورت
رتبه
urgency
وارد كردن
وزن
import
غلبه
وزن دهی
predominance
برتری
weighting
ترجیح
preeminence
سفارش
pre-eminence
ارشدیت
تعالی
seniority
superiority
supremacy
transcendence
unimportance
بی اهمیتی
irrelevance
بی ربط بودن
triviality
بی نتیجه بودن
inconsequentiality
غیر ضروری بودن
inessentiality
بی اهمیت بودن
insignificance
در نتیجه
inconsequence
بی ارزشی
worthlessness
کوچکی
slightness
غیر مادی بودن
immateriality
حقارت
inferiority
تاکید زدایی
de-emphasis
بی علاقگی
disinterest
بی توجهی
unconcern
بی تفاوتی
indifference
بیهودگی
insignificancy
کوچک بودن
frivolity
جهل
pettiness
غیر قابل اجرا بودن
ignorance
گستاخی
inapplicability
عیب
impertinence
نادیده گرفتن
disadvantage
ناچیز بودن
inconsequentialness
نامناسب بودن
disregard
هیچی
negligibility
smallness
paltriness
inappropriateness
nothingness