focus
focus - تمرکز
verb - فعل
UK :
US :
توجه ویژه به یک شخص یا چیز خاص، یا وادار کردن مردم به این کار
to point a camera or telescope at something and change the controls slightly so that you can see that thing clearly
برای گرفتن دوربین یا تلسکوپ به سمت چیزی، و کمی کنترل ها را تغییر دهید تا بتوانید آن چیز را به وضوح ببینید
اگر چشمان شما متمرکز شود، یا اگر چشمان خود را متمرکز کنید، به چیزی نگاه می کنید و می توانید آن را به وضوح ببینید
اگر پرتوهای نور را متمرکز کنید، آنها را روی یک مکان خاص نشانه می گیرید
چیز، شخص، موقعیت و غیره که مردم به آن توجه ویژه ای دارند
اگر تمرکز شما روی چیزی است، این همان چیزی است که بیشتر به آن توجه می کنید
وضوح تصویر که از طریق ابزاری مانند دوربین دیده می شود
when a company tries to serve particular groups of customers in a market with particular needs, rather than trying to serve the whole market
زمانی که یک شرکت سعی می کند به گروه های خاصی از مشتریان در بازاری با نیازهای خاص خدمات رسانی کند، نه اینکه بخواهد به کل بازار خدمت کند.
نقطه اصلی یا مرکزی چیزی، به ویژه توجه یا علاقه
careful attention that is given to something such as a task or the ability to give your full attention to something
توجه دقیقی که به چیزی مانند یک کار یا توانایی توجه کامل به چیزی داده می شود
(در فیزیک) نقطه ای که در آن امواج نور یا صدا که به سمت یکدیگر حرکت می کنند به هم می رسند
معمولاً میگفتند که یک عکس یا ویدیو واضح است/ناشناخته است
If you focus a device such as a camera or microscope, or if it focuses, a device on the lens moves so that you can see a clear picture
اگر دستگاهی مانند دوربین یا میکروسکوپ را فوکوس میکنید، یا اگر فوکوس میکند، دستگاهی روی لنز حرکت میکند تا بتوانید تصویر واضحی ببینید.
If you focus your eyes, or if your eyes focus you try to look directly at an object so that you can see it more clearly
اگر چشمهایتان را متمرکز میکنید، یا اگر چشمانتان تمرکز میکنند، سعی میکنید مستقیماً به یک شی نگاه کنید تا بتوانید آن را واضحتر ببینید.
برای هدایت امواج نور، امواج صوتی و غیره در یک نقطه خاص
توجه کامل خود را به کاری که انجام می دهید یا به آنچه در حال وقوع است معطوف کنید
شیء یا علاقه اصلی یا توجه به چیزی
the exact place or position where beams of light heat or sound meet after moving toward each other; focal point
مکان یا موقعیت دقیقی که پرتوهای نور، گرما یا صدا پس از حرکت به سمت یکدیگر به هم می رسند. نقطه کانونی
فوکوس همچنین موقعیت دقیقی در داخل زمین است که در آن زمین لرزه شروع می شود.
A photograph or an image seen through a device with a lens, such as a microscope, telescope or camera that is in focus is clear and one that is out of focus is not clear.
عکس یا تصویری که از طریق دستگاهی با عدسی مانند میکروسکوپ، تلسکوپ یا دوربین که در فوکوس است، دیده میشود، واضح است و تصویری که خارج از فوکوس است، واضح نیست.
جلب توجه به چیزی یا کسی
تنظیم کردن چیزی برای دیدن واضح تر
مهمترین یا اصلی ترین چیز برای یک شرکت یا سازمان
عمل توجه به گروه خاصی از مشتریان یا یک فعالیت خاص
توانایی صرف تمام توجه، زمان و انرژی خود به یک فعالیت خاص
to give a lot of attention time energy etc. to one particular group of customers or a particular activity
توجه، زمان، انرژی و غیره زیاد به یک گروه خاص از مشتریان یا یک فعالیت خاص
تمرکز و خلاص شدن از شر آب شنا زمان زیادی طول کشید.
Any work undertaken on an individual basis should always focus attention on the broader social context in which the individual lives.
هر کاری که به صورت فردی انجام می شود باید همیشه توجه را بر بستر اجتماعی گسترده تری که فرد در آن زندگی می کند متمرکز کند.
By which is meant that they have developed their ability to focus both senses and mind upon a thought process.
بدین معنی که آنها توانایی خود را برای تمرکز حواس و ذهن بر روی یک فرآیند فکری توسعه داده اند.
لحظه ای از پنجره به بیرون خیره شد و سعی کرد افکارش را متمرکز کند.
این به سیاستگذاران هشدار می دهد که با میانگین ها درگیر نشوند بلکه به جای آن بر افزایش ها تمرکز کنند.
حواسش پرت شده بود و تمرکزش برایش سخت بود.
The discussion focused on three main issues.
بحث بر روی سه موضوع اصلی متمرکز شد.
هر تمرین روی یک نکته گرامری متفاوت تمرکز دارد.
او علایق هنری داشت، اما معلمانش او را تشویق کردند که در جای دیگری تمرکز کند.
به نظر می رسد این مقاله بسیار محدود است.
موسیقی و کاردستی می تواند به تمرکز انرژی کودکان کوچک کمک کند.
این دیدار به جلب توجه جهانیان به وضعیت اسفبار پناهندگان کمک کرد.
در حال حاضر همه نگاه ها معطوف به انتخابات ریاست جمهوری است.
این رویداد بر روی ورزشکاران جوان تمرکز خواهد کرد.
ما باید تصمیم بگیریم که تلاش خود را در کجا متمرکز کنیم.
چند لحظه طول کشید تا چشمانش در تاریکی متمرکز شوند.
اجازه دهید چشمانتان روی اشیایی متمرکز شود که از شما دورتر هستند.
در این صحنه دوربین روی چهره بازیگر تمرکز می کند.
او در حالی که دوربین را فوکوس می کند، می گوید: به من نگاه کن.
چشمان آبی اش را روی او متمرکز کرد.
سریع دوربین را روی بچه ها متمرکز کردم.
در آن زمان نگاه من به جای دیگری متمرکز بود.
لیزر یک پرتو نور را متمرکز می کند.
او از عینک خود استفاده کرد تا اشعه خورشید را روی شاخه ها متمرکز کند و آتشی به پا کند.
ناگهان یک نورافکن روی ما متمرکز شد.
بیا، سعی کن تمرکز کنی
کودکان مبتلا به ADHD در تمرکز و تمرکز مشکل دارند.
دوره های درجه به طور سنتی بر نویسندگان بزرگ تثبیت شده گذشته متمرکز شده است.
آنها قصد دارند کسب و کارهای رو به زوال را واگذار کنند و بر حوزه های رشد تمرکز کنند.
ممکن است انتخاب کنید که بر جنبه خاصی از قرن نوزدهم تمرکز کنید.
Meetings focused on the development of the curriculum.
جلسات با تمرکز بر توسعه برنامه درسی.
او به ناچار روی نگرانیهای خود تمرکز کرد و فقط یک پرسش گذرا درباره جف داشت.
بسیاری از نگرانی های اخیر بر افزایش سطح دریا متمرکز شده است.
The exhibition is focused primarily upon architecture.
این نمایشگاه در درجه اول بر معماری متمرکز است.
The exhibition primarily focuses upon architecture.
مدارس نباید منحصراً روی نتایج امتحانات تمرکز کنند.
هسته
centerUS
مرکز ایالات متحده
اساس
بدن
essence
ذات
locus
منبع
nucleus
روح
محور
axis
ستون فقرات
backbone
سنگ بستر
bedrock
سنگ زاویه، سنگ گوشه
cornerstone
epicentreUK
epicentreUK
اصل مطلب
epicenterUS
ریشه
gist
نور افکن
لنگر
مرکز انگلستان
spotlight
پایه
anchor
قلب
centrepieceUK
برجسته
centerpieceUS
ماده
هدف
هاب
فشار
جاذبه
hub
quintessence
attraction
periphery
حاشیه
مرز
خارجی
exterior
محیط
fringe
لبه
perimeter
بیرونی
rim
خارج از
brim
حومه
exteriority
دامن
سطح
outskirts
لبه لبه
skirt
دور
حاشیه، غیرمتمرکز
brink
سجاف
circumference
صحبت کرد
صورت
hem
طلاق
sideline
ظاهر
spoke
جلو
انشعاب
AnnexeUK
بیکاری
annexUS
offshoot
annexeUK
unemployment
annexUS