telescope

base info - اطلاعات اولیه

telescope - تلسکوپ

noun - اسم

/ˈtelɪskəʊp/

UK :

/ˈtelɪskəʊp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [telescope] در گوگل
description - توضیح
  • a piece of equipment shaped like a tube used for making distant objects look larger and closer


    قطعه ای از تجهیزات به شکل لوله که برای بزرگتر و نزدیکتر به نظر رسیدن اجسام دور استفاده می شود

  • to make a process or set of events happen in a shorter time


    تا یک فرآیند یا مجموعه ای از رویدادها در زمان کوتاه تری اتفاق بیفتد

  • if something telescopes, the parts of it press together or slide over each other and it becomes smaller


    اگر چیزی تلسکوپ شود، قسمت‌های آن به هم فشار می‌آورند یا روی هم می‌لغزند و کوچک‌تر می‌شود.

  • a cylinder-shaped device for making objects that are far away look closer and larger, using a combination of lenses, or lenses and curved mirrors


    وسیله‌ای استوانه‌ای شکل برای نزدیک‌تر و بزرگ‌تر جلوه دادن اجسام دور، با استفاده از ترکیبی از عدسی‌ها یا عدسی‌ها و آینه‌های خمیده

  • to make or become shorter by reducing the length of the parts


    تا با کاهش طول قطعات کوتاهتر شوند

  • a cylindrical device that you look through to make objects that are far away look nearer and bigger


    یک وسیله استوانه‌ای شکل که از طریق آن نگاه می‌کنید تا اجسام دورتر را نزدیک‌تر و بزرگ‌تر نشان دهید

  • to shorten something


    کوتاه کردن چیزی

  • Yet when we acquire a brass telescope it remains a brass telescope despite inevitable deterioration.


    با این حال، وقتی یک تلسکوپ برنجی به دست می آوریم، علی رغم خراب شدن اجتناب ناپذیر، تلسکوپ برنجی باقی می ماند.

  • Far down the inverted telescope he saw the faint white figure of May Welland-in New York.


    او در پایین تلسکوپ معکوس، شکل سفید کم رنگ می ولند را در نیویورک دید.

  • Another scientist might have proposed a modification in the optical theory governing the operation of the telescopes used in the investigation.


    دانشمند دیگری ممکن است اصلاحی را در نظریه نوری حاکم بر عملکرد تلسکوپ های مورد استفاده در تحقیق پیشنهاد کرده باشد.

  • I looked through the telescope and saw a small boy with a bag over his shoulder.


    از طریق تلسکوپ نگاه کردم و پسر کوچکی را دیدم که کیفی روی شانه اش گذاشته بود.

  • Inside one of the observatories was the telescope that I knew immediately would make a perfect backdrop for the portrait.


    داخل یکی از رصدخانه ها تلسکوپی بود که می دانستم بلافاصله پس زمینه ای عالی برای پرتره می سازد.

  • These telescopes revealed ice caps at both poles of Mars and documented seasonal changes in color and contrast.


    این تلسکوپ ها کلاهک های یخی را در هر دو قطب مریخ نشان دادند و تغییرات فصلی در رنگ و کنتراست را ثبت کردند.

  • As with telescopes, the larger the aperture the greater the light-grasp, but there are hazards too.


    مانند تلسکوپ ها، هرچه دیافراگم بزرگتر باشد، درک نور بیشتر است، اما خطراتی نیز وجود دارد.

example - مثال

  • برای تماشای ستاره ها از طریق تلسکوپ

  • She set up her telescope on the balcony.


    تلسکوپش را روی بالکن نصب کرد.

  • These stars are too faint to been seen without a telescope.


    این ستارگان خیلی کم نور هستند که بدون تلسکوپ دیده نمی شوند.

  • They've built the largest telescope in the world.


    آنها بزرگترین تلسکوپ جهان را ساخته اند.

  • images from the Hubble space telescope


    تصاویری از تلسکوپ فضایی هابل

  • We had to telescope five visits into two days.


    ما مجبور شدیم پنج بازدید را در دو روز تلسکوپ کنیم.

  • My camera’s telescopic lens lets me take great close-ups.


    لنز تلسکوپی دوربین من به من اجازه می دهد نماهای نزدیک عالی بگیرم.

  • Redford telescoped decades of history into a two-hour TV show.


    ردفورد دهه ها تاریخ را با تلسکوپ در یک برنامه تلویزیونی دو ساعته به نمایش گذاشت.

synonyms - مترادف
  • spyglass


    جاسوسی


  • محدوده


  • شیشه

antonyms - متضاد
  • amplify


    تقویت

  • elongate


    دراز کردن


  • توسعه دادن، گسترش

  • lengthen


    طولانی کردن

  • protract


    بیرون کشیدن


  • گوشت بیرون آوردن


  • گسترش یافتن انتشار یافتن


  • بسط دادن


  • افزایش دادن


  • بزرگنمایی کنید

  • enlarge


    چرخش به خارج

  • prolong


    کش آمدن


  • از دست دادن


  • بکشید بیرون


  • رشد


  • توسعه دهد


  • بالا بردن


  • طولانی تر کردن




  • make longer


لغت پیشنهادی

assimilating

لغت پیشنهادی

diverts

لغت پیشنهادی

locker