provision

base info - اطلاعات اولیه

provision - تدارک

noun - اسم

/prəˈvɪʒn/

UK :

/prəˈvɪʒn/

US :

family - خانواده
provider
ارائه دهنده
provisional
موقت
provide
فراهم کند
provision
تدارک
provisionally
بطور موقت
google image
نتیجه جستجوی لغت [provision] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • تامین مسکن


  • دولت مسئول ارائه خدمات بهداشتی و درمانی است.


  • هیچ شرطی وجود ندارد که کسی اینجا بنشیند.

  • The provision of specialist teachers is being increased.


    تعداد معلمان متخصص در حال افزایش است.

  • Several companies are responsible for the provision of cleaning services.


    چندین شرکت مسئول ارائه خدمات نظافتی هستند.

  • He had already made provisions for (= planned for the financial future of) his wife and children before the accident.


    او پیش از حادثه برای (= برای آینده مالی) همسر و فرزندانش تدارک دیده بود.

  • You should make provision for things going wrong.


    شما باید برای چیزهایی که اشتباه پیش می روند، تدارک ببینید.

  • Small businesses are advised to make adequate provisions against bad debts.


    به کسب و کارهای کوچک توصیه می شود که در مقابل بدهی های معوق تمهیدات کافی داشته باشند.


  • برنامه های توسعه این منطقه شامل پیش بینی ورزش های آبی و صحرایی است.

  • We have enough provisions to last us two weeks.


    ما آذوقه کافی برای دو هفته داریم.

  • We went into town to stock up on provisions.


    برای تهیه آذوقه به شهر رفتیم.

  • The same provisions apply to foreign-owned companies.


    همین مقررات در مورد شرکت های خارجی نیز اعمال می شود.

  • Under the provisions of the lease, the tenant is responsible for repairs.


    طبق مفاد اجاره نامه، تعمیرات بر عهده مستاجر است.


  • شما باید برای بازنشستگی خود پیش بینی کافی داشته باشید.

  • The company had made provisions against falls in land prices.


    شرکت تمهیداتی را در مقابل کاهش قیمت زمین تنظیم کرده بود.

  • They had made all kinds of provisions against bad weather.


    آنها برای مقابله با بدی آب و هوا همه جور تمهیداتی را در نظر گرفته بودند.

  • The Act contains detailed provisions for appeal against the court's decision.


    این قانون حاوی مقررات دقیقی برای تجدید نظر در برابر تصمیم دادگاه است.

  • provisions contained in the contract


    مفاد مندرج در قرارداد

  • Specific provisions had been made for foreign nationals.


    مقررات خاصی برای اتباع خارجی در نظر گرفته شده بود.


  • تامین حمل و نقل عمومی خوب برای توسعه منطقه ضروری است.

  • Of course there's provision in the plan for population increase.


    البته در طرح افزایش جمعیت پیش بینی شده است.

  • When designing buildings in this area you have to make provision against earthquakes.


    هنگام طراحی ساختمان ها در این منطقه، باید تدابیری در برابر زلزله داشته باشید.

  • provisions for the journey


    تدارکات سفر

  • We have inserted certain provisions into the treaty to safeguard foreign workers.


    ما مقررات خاصی را برای حفاظت از کارگران خارجی در این معاهده درج کرده ایم.

  • She accepted the job with the provision that she would be paid expenses for relocating.


    او این کار را با این شرط پذیرفت که هزینه های جابجایی به او پرداخت شود.

  • The insurance company made a provision against claims over alleged pension fraud.


    شرکت بیمه در مقابل ادعاهای مربوط به کلاهبرداری بازنشستگی ادعایی وضع کرده است.

  • He hasn't made any provision for his retirement yet.


    او هنوز برای بازنشستگی خود پیش بینی نکرده است.

  • When designing buildings in California, you have to make some provision for earthquakes.


    هنگام طراحی ساختمان ها در کالیفرنیا، باید تدابیری برای زلزله در نظر بگیرید.

  • Ample provisions for aircraft stability have been made.


    تمهیدات زیادی برای پایداری هواپیما در نظر گرفته شده است.

  • Provisions had to be flown in by helicopter.


    آذوقه ها باید با هلیکوپتر وارد می شد.

  • Her contract contains a provision covering additional expenses.


    قرارداد او حاوی ماده ای است که هزینه های اضافی را پوشش می دهد.

synonyms - مترادف

  • عرضه


  • تحویل

  • providing


    فراهم آوردن

  • supplying


    تامین می کند


  • توزیع

  • furnishing


    مبله کردن

  • giving


    دادن

  • purveying


    تهیه

  • allocation


    تخصیص


  • ارائه


  • ترتیب

  • catering


    پذیرایی

  • equipping


    تجهیز کردن


  • استقرار


  • امکانات


  • طرح


  • برنامه ریزی

  • accouterment


    ابزار

  • accoutrement


    تجهیز

  • endowment


    وقف

  • donation


    اهدا

  • dispensation


    معافیت

  • giving out


    تحویل دادن

  • handing out


    پرداخت

  • disbursement


    صدور

  • issuing


    عطا کردن

  • allotment


    معامله کردن

  • bestowal


    انجام دادن

  • dealing out


    موضوع

  • doling out



antonyms - متضاد
  • depletion


    تخلیه

  • drainage


    زه کشی

  • removal


    حذف

  • sacrifice


    قربانی

  • taking


    گرفتن


  • نزول کردن


  • کاهش می یابد


  • کاهش


  • رها کردن

  • diminution


    سقوط

  • abatement


    ضرر - زیان


  • انقباض

  • decrement


    افسردگی


  • فرورفتگی

  • diminishment


    پایین آوردن

  • lessening


    مصرف

  • shrinkage


    رو به کاهش است

  • falloff


    مخارج


  • تضعیف شدن

  • dent


    فرسودگی

  • lowering


    خرج کردن


  • خالی کردن

  • dwindling


    شیره زدن

  • expenditure


    فاضلاب

  • weakening


  • exhaustion


  • draining


  • expending


  • emptying


  • sapping


  • sewerage


لغت پیشنهادی

interaction

لغت پیشنهادی

broody

لغت پیشنهادی

mailboxes