row
row - ردیف
N/A - N/A
UK :
US :
ردیفی از چیزها یا افراد در کنار یکدیگر
یک ردیف صندلی در یک تئاتر یا سینما
به نام برخی از جاده ها استفاده می شود
تا یک قایق با استفاده از پارو در آب حرکت کند
یک مشاجره عصبانی کوتاه، به ویژه بین افرادی که یکدیگر را به خوبی می شناسند
وضعیتی که در آن مردم به شدت در مورد مسائل مهم عمومی اختلاف نظر دارند
صدای بلند ناخوشایندی که برای مدت طولانی ادامه دارد
با عصبانیت بحث کردن
ردیفی از چیزها، افراد، حیوانات و غیره که در کنار یکدیگر چیده شده اند
ردیفی از خانه ها که در امتداد دیوارهای کناری خود به یکدیگر متصل شده اند
در نام برخی از جاده ها استفاده می شود
یکی پس از دیگری بدون وقفه
فعالیت حرکت دادن یک قایق در آب با استفاده از پارو (= تیرهایی با انتهای صاف)
to cause a boat to move through water by pushing against the water with oars (= poles with flat ends)
باعث حرکت قایق در آب با فشار دادن پاروها به آب (= تیرهایی با انتهای صاف)
بحث یا دعوای پر سر و صدا
صدای بلند
to argue especially loudly
بحث کردن، به خصوص با صدای بلند
ردیفی از چیزهایی که در کنار یکدیگر چیده شده اند
اگر اتفاقی چند بار پشت سر هم بیفتد، بارها بدون وقفه اتفاق می افتد
to cause a boat to move by pushing against the water with oars (= long poles with flat ends), or to move people in a boat in this way
به حرکت درآوردن قایق با فشار دادن پاروها به آب
ردیف به ردیف تخم مرغ با من روبرو می شود.
زیر چند درخت راش، بین ردیفی از کلبه ها و کلیسایی کتک خورده ایستاده بود.
کارکنان هتل در یک ردیف به استقبال مهمانان مهم خود ایستادند.
آنها یک ردیف صندلی برای بازدیدکنندگان گذاشتند.
همیشه وقتی پدرم به خانه میرسید، ردیف بود.
آیا می توانید من را در عکس ببینید؟ من در ردیف عقب در سمت چپ هستم.
چند ماه پیش آنها یک مشاجره بزرگ داشتند و استیو با ماشین رفت و آخر هفته را در لندن گذراند.
زن و شوهر در خانه همسایه با هم دعوای شدیدی داشتند.
روزنامه ها مملو از داستان هایی در مورد ادامه منازعه بر سر آموزش خصوصی هستند.
اگر یک خودروی مستغلات شما را وسوسه کرد، میتوانید یکی را انتخاب کنید که دارای یک ردیف صندلی اضافی باشد.
با آخرین تلاش، ردیف اول راهپیمایان در پاشنه های خود فرو رفتند و متوقف شدند.
یک ردیف خانه / کتاب / گیاهان / مردم / اسب
ما در ردیف جلو و عقب تئاتر صندلی داشتیم.
ردیف چشم انداز
او سه سال متوالی به عنوان بهترین بازیگر زن انتخاب شد.
آنها برای یک ردیف به جزیره رفته اند.
باد کم شد، بنابراین مجبور شدیم (قایق) به خانه برگردیم.
پدر و مادر من اغلب با هم ردیف می کنند، اما پدرم بیشتر فریاد می کشد.
What was a political row over government policy on Europe is fast becoming a diplomatic row between France and Britain.
آنچه که یک مناقشه سیاسی بر سر سیاست دولت در قبال اروپا بود به سرعت در حال تبدیل شدن به یک مناقشه دیپلماتیک بین فرانسه و بریتانیا است.
من نمی توانم به دلیل ردیفی که سازندگان ایجاد می کنند تمرکز کنم.
پدر و مادر من همیشه پارو می زنند (در مورد / بیش از پول).
همه در یک ردیف کوچک و منظم به صف شدند.
من می خواهم در ردیف اول بنشینم.
آنها شش بازی متوالی را برده اند.
پدر ما را با پارو به ساحل برد.
Sarah won an Olympic medal in rowing.
سارا در رشته قایقرانی مدال المپیک را کسب کرد.
خط
فایل
ستون
رتبه
سلسله
رشته
بانک
زنجیر
cordon
حلقه
queue
صف
procession
راهپیمایی
قطار - تعلیم دادن
دامنه
نوار
succession
جانشینی
tier
ردیف
consecution
متوالی
crocodile
تمساح
توالی
echelon
طبقه
سفارش
progression
پیشرفت
دوره
چرخه
concatenation
الحاق
array
آرایه
جریان
اجرا کن
cue
نشانه
convoy
کاروان
cavalcade
سواره نظام
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
صلح
اختلال
توافق
شخصی
one-off
یکباره
peacemaking
صلح سازی
halt
مکث
سرگرمی
سخن، گفتار
سرگرم کننده