speed
speed - سرعت
noun - اسم
UK :
US :
سرعت حرکت یا حرکت چیزی
سرعتی که در آن چیزی اتفاق می افتد یا انجام می شود
کیفیت سریع بودن
میزان حساسیت فیلم عکاسی به نور
مدت زمانی که طول می کشد تا شاتر دوربین باز و بسته شود
یک داروی غیرقانونی که شما را بسیار فعال می کند
سریع رفتن
خیلی سریع کسی یا چیزی را به جایی رساندن
برای اینکه چیزی سریعتر اتفاق بیفتد
چقدر سریع چیزی حرکت می کند
حرکت بسیار سریع
چقدر سریع اتفاقی می افتد
سرعت حرکت نور یا صدا
آ دنده
سرعت جذب یا واکنش یک فیلم عکاسی به نور
the length of time for which part of a camera is open to allow light to reach the film when a photograph is being taken
مدت زمانی که بخشی از دوربین باز است تا نور به فیلم برسد
عامیانه برای آمفتامین (= دارویی که ذهن یا بدن را فعال تر می کند)
به (سبب) حرکت کردن، رفتن یا اتفاق افتادن سریع
تندتر از حد مجاز رانندگی کنید
(الف) سرعتی که در آن چیزی حرکت می کند یا اتفاق می افتد
سرعت همچنین سرعت حرکت چیزی است که به صورت تعداد متر در ثانیه بیان می شود.
سرعت نیز یک دنده است (= بخشی که سرعت حرکت وسیله نقلیه را کنترل می کند)
حرکت کردن، رفتن، یا سریع اتفاق افتادن، یا به سرعت اتفاق افتادن چیزی
the rate at which a computer or an internet connection operates and provides information
سرعتی که یک کامپیوتر یا یک اتصال اینترنتی با آن کار می کند و اطلاعات را ارائه می دهد
if you are up to speed with a subject or activity you have all the latest information necessary to understand or do something well
اگر با موضوع یا فعالیتی آشنا هستید، تمام آخرین اطلاعات لازم برای درک یا انجام کاری را به خوبی در اختیار دارید
زمین با سرعت 30 کیلومتر در ثانیه به دور خورشید حرکت می کند.
طراحان این قطار ادعا می کنند که این قطار می تواند به سرعت بیش از 350 کیلومتر در ساعت دست یابد.
به رانندگی با سرعت ثابت ادامه دهید تا زمانی که به شما چیز دیگری بگویم.
توربوپراپ Embraer 120 مجهز به ملخ های دوقلو است که برای چرخش با سرعت ثابت طراحی شده اند.
تبلیغات اینترنتی که تا همین اواخر شکوفا شده بود، اولین سرعت خود را به دست می آورد.
جای تعجب نیست که وضعیت عرضه کلی ما و همچنین سرعت پاسخگویی آن به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
با سرعت بالا/پایین/کامل/بالا
نسخه پنج در دارای حداکثر سرعت 130 مایل در ساعت است.
سرعت تند/آهسته
ترافیک لندن با سرعت متوسط 11 مایل در ساعت حرکت می کند.
حرکت با سرعت نور/صوت
سرعت 50 مایل در ساعت / 80 کیلومتر در ساعت
سرعت این موشک به 5 800 کیلومتر در ساعت می رسد.
قطار شروع به افزایش سرعت کرد (= سریعتر رفت).
با سرعت سرسام آور (= تند به نحوی که خطرناک است)
تلاش برای شکستن رکورد سرعت زمین
زمانی که سرعت باد بیشتر از 5 مایل در ساعت است بهتر است سمپاشی نکنید.
ماشین داشت سرعت می گرفت.
سرعتش را کم کرد و تند به چپ چرخید.
محدودیت سرعت در این جاده وجود دارد.
افزایش سرعت راه رفتن به ورزش قلب شما کمک می کند.
سرعت پردازش کامپیوتر
این دوره به گونه ای طراحی شده است که دانش آموزان بتوانند با سرعت خود پیشرفت کنند.
هدف ما افزایش سرعت تحویل (= سرعت ارسال کالا) است.
پهنای باندی که با سرعت بیش از 40 مگابیت در ثانیه کار می کند
دونده کنیایی در 50 متر گذشته سرعتی ناگهانی داشت.
سرعت حوادث بر او غلبه کرد (= همه چیز سریعتر از آنچه او انتظار داشت اتفاق افتاد).
ماشینی با سرعت (= تند) از کنار آنها گذشت.
اگر یک فوتبالیست فاقد سرعت باشد، شانسی در سطح بالا ندارد.
این تصادف به دلیل سرعت زیاد بوده است.
سرعت بزرگترین دارایی او به عنوان یک تنیس باز است.
a four-speed gearbox
گیربکس چهار سرعته
دوچرخه کوهستان ده سرعته
ما به عنوان یک شرکت با سرعت تمام به جلو حرکت می کنیم.
او در دور آخر سرعت قابل توجهی داشت.
کانگورو سرعت چرخش سریعی دارد.
برای یک ماشین کوچک سرعت چرخش خوبی دارد.
rapidity
سرعت
swiftness
نرخ
quickness
کرفس
عجله
تکانه
velocity
شتاب
celerity
اعزام
haste
ناوگان
speediness
نشاط
tempo
تند بودن
momentum
ارسال
acceleration
سریع بودن
expedition
بی واسطه بودن
fleetness
بارش
alacrity
کلیپ
briskness
تسریع
dispatch
ثبات
promptness
عجله کن
hastiness
لیسیدن
immediacy
ته نشینی
precipitateness
هجوم بردن
clip
میزان وضوح تصاویر
expeditiousness
fastness
hurriedness
hurry
lick
precipitation
rapidness
sharpness
slowness
کندی
sluggishness
سستی
tardiness
تاخیر
dilatoriness
اتساع
slowing
کند شدن
تاخیر انداختن
باقی مانده
calm
آرام
hindrance
مانع
dullness
کسلی
procrastination
به تعویق انداختن
deliberation
مشورت
deliberateness
عمدی بودن
stoppage
توقف
languidity
عقب افتادگی
retardation
اوقات فراغت
belatedness
درنگ
lateness
انسداد
leisure
مکث
lingering
رکود
blockage
مسدود کردن
halt
عدم سرعت
stagnation
آرامش
صبر کن
ساکت
غرفه
calmness
کند کردن
stall
