allowed

base info - اطلاعات اولیه

allowed - مجاز

N/A - N/A

əˈlaʊ

UK :

əˈlaʊ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [allowed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Do you think Dad will allow you to go to Jamie's party?


    فکر می کنی بابا اجازه می دهد به مهمانی جیمی بروی؟

  • You're not allowed to talk during the exam.


    شما مجاز به صحبت در طول امتحان نیستید.

  • Her proposals would allow (= make it possible for) more people to stay in full-time education.


    پیشنهادات او به افراد بیشتری اجازه می دهد (= این امکان را می دهد که در آموزش تمام وقت بمانند).

  • The loophole has allowed hundreds of drink-drivers to avoid prosecution.


    این شکاف به صدها راننده الکلی اجازه داد تا از پیگرد قانونی اجتناب کنند.

  • The government has refused to allow foreign journalists into the area for several weeks.


    دولت چندین هفته است که اجازه ورود خبرنگاران خارجی به این منطقه را نمی دهد.

  • Prisoners have been moved to allow the demolition of part of the prison.


    زندانیان منتقل شده اند تا اجازه تخریب بخشی از زندان داده شود.

  • Pets aren't allowed in this hotel.


    حیوانات خانگی در این هتل مجاز نیستند.

  • Smoking is not allowed in this restaurant.


    سیگار کشیدن در این رستوران ممنوع است.

  • He didn't allow us enough time to finish the test.


    او به ما فرصت کافی برای اتمام آزمون نداد.

  • Red Cross officials were allowed access to the prison for the first time a few days ago.


    مقامات صلیب سرخ چند روز پیش برای اولین بار اجازه دسترسی به زندان را پیدا کردند.

  • The referee decided to allow (= officially accept) the goal.


    داور تصمیم گرفت که گل را اجازه دهد (= رسما قبول کند).

  • At the weekend I allow myself (= I give myself the special pleasure of having) a box of chocolates.


    در آخر هفته به خودم اجازه می دهم (= لذت خاص داشتن را به خودم می دهم) یک جعبه شکلات.


  • چقدر به خود اجازه می دهید (= در دسترس خود قرار دهید) تا صبح آماده شوید؟

  • You can't carry all those bags yourself - please allow me.


    شما نمی توانید همه آن کیف ها را خودتان حمل کنید - لطفاً به من اجازه دهید.

  • She allowed that she might have been too suspicious.


    او اجازه داد که ممکن است خیلی مشکوک بوده باشد.

synonyms - مترادف
  • permitted


    مجاز است

  • acceptable


    قابل قبول

  • admissible


    مجاز

  • allowable


    خوش آمدی

  • permissible


    پذیرفته شده


  • قابل تحمل

  • accepted


    تایید شده

  • tolerable


    مجاز انگلستان

  • approved


    مجاز ایالات متحده

  • authorisedUK


    اعطا شده

  • authorizedUS


    باشه

  • granted


    تحریم شده است


  • تحمل کرد

  • sanctioned


    غیر قابل اعتراض

  • tolerated


    تایید شده است

  • unobjectionable


    کوشر

  • endorsed


    مشروع

  • kosher


    به رسمیت شناخته شده در انگلستان


  • ایالات متحده را شناسایی کرد

  • recognisedUK


    خیلی خوب

  • recognizedUS


    خوب


  • به ترتیب

  • A-OK


    کاملا خوب


  • در محدوده های پذیرفته شده

  • OK


    غیر ممنوع


  • حلال

  • within accepted bounds


  • unforbidden


  • unprohibited



  • lawful


antonyms - متضاد
  • forbidden


    ممنوع

  • prohibited


    ممنوع است

  • impermissible


    غیر مجاز

  • disallowed


    محصور

  • restricted


    مسدود

  • barred


    ممنوع شد

  • interdicted


    منع شده است

  • banned


    تحریم شده است

  • debarred


    رد

  • embargoed


    تابو

  • refused


    انگلستان غیر مجاز

  • taboo


    ایالات متحده غیر مجاز

  • unauthorisedUK


    بدون مجوز

  • unauthorizedUS


    وتو کرد

  • unsanctioned


    نامشروع

  • vetoed


    بیرون

  • illegitimate


    غیرقانونی

  • out


    ممنوع شده است

  • outlawed


    پر حرف

  • proscribed


    نه برو

  • verboten


    نه نه

  • no-go


    قابل قبول نیست

  • no-no


    مجاز نیست

  • not acceptable


    مورد تایید نیست

  • not allowed


    نه در

  • not approved


    از حد


  • خارج از محدوده

  • not permitted


    خارج از خط

  • off limits


  • out of bounds



لغت پیشنهادی

anodizing

لغت پیشنهادی

bifurcated

لغت پیشنهادی

widows