bike
bike - دوچرخه
noun - اسم
UK :
US :
a bicycle
یک دوچرخه
a motorcycle
یک موتور سیکلت
برای دوچرخه سواری
بردن چیزی با موتورسیکلت برای کسی تا سریع به آنجا برسند
a bicycle
برای رفتن به جایی با دوچرخه
a motorcycle
استفاده از موتور سیکلت برای بردن چیزی به نزد کسی
دوچرخه نیز موتور یا موتور سیکلت است.
وقتی برای اولین بار به منطقه آمدم به فکر استفاده از دوچرخه برای سفرهای کوتاه مدت بودم.
جینا در حالی که از سالن باریک بیرون میرفت، دوچرخهاش را با شرارت روی پای او رد کرد.
متاسفانه با موتور سیکلت به او برخورد کرد.
او گزارشی منتشر کرده است که در آن محدودیتهای جدیدی برای دوچرخهها پیشنهاد شده است، حتی اگر خودش یک دوچرخهسوار است.
سخنگوی پلیس اضافه کرد که تاجری که دوچرخه ها در محل او پیدا شد در حال کمک به تحقیقات آنها بود.
Husqvarna تخمین می زند که دوچرخه ها حتی می توانند به عنوان حمل و نقل روزانه مورد استفاده قرار گیرند.
A police spokesman added that the businessman on whose premises the bikes were found was helping with their enquiries.
منابع Shenstone ما می گویند که تولید این دوچرخه 8000 پوند هزینه داشته است.
ایده این است که دوچرخه مستقیماً از جعبه آماده مسابقه است.
بچه ها با دوچرخه در خیابان هستند.
ساعت ها با دوچرخه در اطراف محله می چرخیدم.
من معمولا با دوچرخه سر کار می روم.
زمانی که در یک دوچرخه سواری در کنار رود نیل شرکت کرد، او را ملاقات کرد.
سوار دوچرخه اش شد و رفت.
او توسط یک موتورسوار از دوچرخه اش به زمین زده شد.
مجموعه ای از مسیرهای دوچرخه سواری جدید در اطراف شهر می پیچند.
سوار دوچرخه خود شوید و به شهر بروید.
دوچرخه اش را با رکاب به بالای پیست زد.
مجبور شدیم دوچرخه هایمان را به بالای تپه هل بدهیم.
ما پسرها را با دوچرخه تماشا کردیم.
اگر افراد بیشتری به جای ماشین از دوچرخه استفاده کنند، برای محیط زیست بهتر است.
کوچکترین فرزند من در حال یادگیری دوچرخه سواری است.
آیا می خواهید با دوچرخه به پارک بروید یا پیاده روی کنید؟
ما یک کپی را به گرگ در بی بی سی فرستادیم.
او عادت کرده بود که وقتی هوا خوب بود برای سرکار دوچرخه سواری کند.
چرخه
pedal
پدال
steer
هدایت کردن
سوار شدن
راندن
مسافرت رفتن
velocipede
سرعت
موتور
مستقیم
خلبان
مدیریت کنید
راهنما
رسیدگی
navigate
حرکت کنید
حرکت
ابزار
عمل کنند
روی آن قدم بگذارد
رول
tailgate
درب عقب
دور زدن
تحمل کردن
پیشرفت
automobile
خودرو
mobiliseUK
mobiliseUK
آتش زدن
بکشید
باعث پرواز جرقه ها شود
vehiculate
وسیله نقلیه
پا روی گاز بگذار
آن را بریزید
مقداری