pace
pace - سرعت
N/A - N/A
UK :
US :
سرعتی که در آن چیزی اتفاق می افتد یا انجام می شود
سرعتی که کسی با آن راه می رود، می دود یا حرکت می کند
یک قدم زمانی که در حال دویدن یا راه رفتن هستید یا مسافتی که در یک قدم حرکت می کنید
بارها ابتدا در یک جهت و سپس در جهت دیگر راه بروید، مخصوصاً به این دلیل که عصبی هستید
برای اندازه گیری فاصله با قدم زدن در عرض آن با قدم هایی به طول مساوی
سرعت یا سرعتی که در آن چیزی اتفاق می افتد
به همان سرعتی که شخص یا چیز دیگری تغییر می کند
to establish the speed at which your competitors try to do something or the standard of quality they try to achieve
برای تعیین سرعت تلاش رقبای شما برای انجام کاری، یا استاندارد کیفیتی که سعی در دستیابی به آن دارند
سرعتی که شخص یا چیزی با آن حرکت می کند یا با آن چیزی اتفاق می افتد یا تغییر می کند
با تندتر رفتن خود، افراد دیگر را در یک مسابقه سریعتر جلو ببرید
توانایی یک بازیکن فوتبال یا تیم برای حرکت سریع با توپ
یک قدم یا مسافتی که وقتی یک قدم بر می دارید حرکت می کنید
برای اینکه کسی را وادار کنید تا مسابقه ای را با سرعت خاصی اجرا کند، برای مثال با دویدن با او
مواظب باشید کاری را خیلی سریع انجام ندهید تا از تمام کردن آن خسته نشوید
to walk with regular steps in one direction and then back again usually because you are worried or nervous
با قدم های منظم در یک جهت راه بروید و سپس دوباره به عقب برگردید، معمولاً به این دلیل که نگران یا عصبی هستید
To keep pace is to be in the same position as someone or something else as each progresses or moves forward
همگام ماندن به معنای قرار گرفتن در موقعیتی مشابه با شخص یا چیز دیگری در حین پیشرفت یا حرکت به جلو است
to walk in one direction and then in the opposite direction often because you are worried or waiting for something to happen
راه رفتن در یک جهت و سپس در جهت مخالف، اغلب به این دلیل که نگران هستید یا منتظر اتفاقی هستید
حرکت کردن، اتفاق افتادن یا پیشرفت کردن
همگام شدن با یک گروه یا اعضای یک گروه، رهبری آنها یا حتی ماندن در کنار آنهاست
برای اینکه همه چیز سریعتر اتفاق بیفتد یا دیگران را مجبور کنید که کارها را سریعتر انجام دهند
برای انجام دادن کارها به طور همزمان یا سریع با شخص دیگری یا به سرعت لازم
برای شروع سریعتر اتفاق افتادن
برای اینکه کسی را وادار کنید مهارت ها و دانش خود را به شما نشان دهد یا اینکه آزمایش کنید که یک چیزی چقدر خوب کار می کند
اولین کسی باشید که کارهای جدید را انجام می دهد یا آنها را به خوبی انجام می دهد، به طوری که افراد یا سازمان های دیگر اگر می خواهند موفق شوند باید از شما الگو بگیرند.
to be the first to do new things or to do them particularly well so that other people or organizations have to follow your example if they want to succeed
سعی کنید کارها را خیلی سریع انجام ندهید تا انرژی کافی داشته باشید تا بتوانید کار خود را با موفقیت انجام دهید
to try not to do things too quickly so that you have enough energy to be able to complete your task successfully
در حدود 20 قدمی خانه درخت بلوط کهنسال است.
و آنها را با سرعتی ساخت که جاهطلبترین فرعون را خیره میکرد - چیزی در حدود ششصد سال در طول شصت سال.
And it built them at a pace that would have left the most ambitious pharaoh dazzled-something like six hundred in sixty years.
آنها نزدیک در ایستادند، پسر کمی پشت سر مسئول.
اینها تجربیات یکنواختی، پراکندگی و سرعت بیش از حد در کار و الگوهای تعامل اجتماعی است.
These are the experiences of monotony, fragmentation and excessive pace in work and social interaction patterns.
ادی چند قدم پشت سر مادرش رفت و سرش پایین بود.
سرعت آهسته/سریع
وقتی فکر کرد شنیده است که کسی او را تعقیب می کند، قدم هایش را تندتر کرد.
آیا میتوانی سرعتت را کم کنی - من نمیتوانم همگام با تو (= راه بروم یا بدوم)
For many years this company has set the pace (= has been the most successful company) in the communications industry.
این شرکت برای سالیان متمادی سرعت (= موفق ترین شرکت) را در صنعت ارتباطات تعیین کرده است.
به نظر من این تغییرات با سرعت بسیار زیاد اتفاق می افتد.
من سرعت زندگی مدرن را دوست ندارم.
سیلوا با پیراهن قرمز و شلوارک، پس از یک دور طاقت فرسا، به اجبار به دور زدن سرعت پرداخت.
او در جناح راست بازی می کند و سرعت و مهارت دارد.
چلسی در جلو بازی نداشت.
دو قدم به جلو/عقب بردارید.
دونده تنها در چند قدمی پایان سقوط کرد.
دیگه سوپ نیست ممنون دارم قدم می زنم تا جایی برای دسر داشته باشم.
سعی نکنید همه کارها را به یکباره انجام دهید - با خودتان سرعت بگیرید.
There's a tremendous amount to see and do in the city so pace yourself and don't try to do it all on the first day.
چیزهای بسیار زیادی برای دیدن و انجام دادن در شهر وجود دارد، بنابراین خودتان را با سرعت بالا نگه دارید و سعی نکنید همه این کارها را در روز اول انجام دهید.
راز این است که با سرعت خود قدم بردارید و تنها یک بار در هفته طول دویدن خود را افزایش دهید.
من باید یاد می گرفتم که برای حفظ انرژی خود قدم بگذارم.
او در سرعت دادن به خودش خیلی خوب نیست و می تواند بسیار خسته شود.
عصبی اتاق را قدم زد.
بالا و پایین می رفت و منتظر بود تا دکتر زنگ بزند.
او هر روز چهار مایل را با سرعتی تند راه میرود.
به نظر می رسد که شما با سرعت کمتری نسبت به حالت عادی کار می کنید.
شکل. Orioles نهمین بازی متوالی خود را برد تا با بوستون همگام شود.
او بیرون از دادگاه به جلو و عقب رفت.
این یک فیلم ارزان تولید شده بود، با سرعت کم و بازی ضعیف.
اسمیت با کسب 17 امتیاز توانست نورث اسپرینگز را با نتیجه 78-38 به پیروزی برساند.
یک سرعت سریع/سریع
سرعت آهسته / آرام / پایدار
Their economy is expanding at an increasing pace.
اقتصاد آنها با سرعت فزاینده ای در حال گسترش است.
آنها در تلاش هستند تا با سرعت تغییرات در صنعت همگام شوند.
فن آوری های جدید سرعت جهانی شدن را تحمیل می کند.
در جلسه هفته آینده هیچ تلاشی برای افزایش سرعت انجام نخواهد شد.
نرخ
momentum
تکانه
سرعت
tempo
کلیپ
clip
لیسیدن
lick
نشاط
velocity
ضرب و شتم
alacrity
فرکانس
جنبش
منظم بودن
کرفس
regularity
حرکت - جنبش
celerity
ثبات
تسریع
fastness
ضعیف
swiftness
الگو
expeditiousness
تند بودن
quickness
عجله
downbeat
ریتم
اندازه گرفتن
rapidity
آهنگ و ریتم
briskness
پیش رفتن
hurriedness
سریع بودن
شتاب
شناور بودن
rapidness
cadence
promptness
acceleration
fleetness
slowness
کندی
sluggishness
سستی
عدم سرعت
کند شدن
slowing
کسلی
dullness
تاخیر انداختن
آرام
calm
مشورت
deliberation
باقی مانده
مانع
hindrance
عقب افتادگی
languidity
تاخیر
retardation
اتساع
tardiness
عمدی بودن
dilatoriness
دست و پا چلفتی
deliberateness
عجز
clumsiness
ناتوانی
inability
دقت
ineptness
توقف
carefulness
مسدود کردن
stoppage