technique

base info - اطلاعات اولیه

technique - تکنیک

noun - اسم

/tekˈniːk/

UK :

/tekˈniːk/

US :

family - خانواده
technicality
فنی
technician
تکنسین
technical
از نظر فنی
technically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [technique] در گوگل
description - توضیح

  • روش خاصی برای انجام کاری


  • روش خاصی که در هنگام پخش موسیقی، ورزش و غیره بدن خود را حرکت می دهید، که یادگیری آن دشوار است و به مهارت زیادی نیاز دارد.

  • a way of doing an activity that needs skill


    روشی برای انجام فعالیتی که نیاز به مهارت دارد

  • a way of performing a skillful activity or the skill needed to do it


    روشی برای انجام یک فعالیت ماهرانه یا مهارت مورد نیاز برای انجام آن

  • A technique is also a way of doing anything that involves planning


    تکنیک همچنین راهی برای انجام هر کاری است که مستلزم برنامه ریزی است


  • راهی برای انجام کاری که نیاز به مهارت یا تفکر دارد


  • سبک و تکنیک چشمگیر هنرمند

  • But techniques of reproducing graphic images - illustrations - were very slow to develop.


    اما تکنیک های بازتولید تصاویر گرافیکی - تصویرسازی - بسیار کند بود.


  • نکات مفید در مورد چگونگی بهبود تکنیک امتحان

  • Such modern techniques take time away.


    چنین تکنیک های مدرن زمان می برد.

  • It is not only that the sophistication level with which the question or technique is framed must be appropriate to the patient.


    فقط این نیست که سطح پیچیدگی سؤال یا تکنیک باید برای بیمار مناسب باشد.

  • Doctors are developing a painless technique to give shots.


    پزشکان در حال توسعه روشی بدون درد برای تزریق واکسن هستند.

  • Many find it very embarrassing to describe their expectations regarding actual physical technique.


    بسیاری از آنها بسیار شرم آور است که انتظارات خود را در مورد تکنیک فیزیکی واقعی توصیف کنند.

  • More and more heart patients are surviving thanks to improved surgical techniques.


    بیشتر و بیشتر بیماران قلبی به لطف تکنیک های جراحی بهبود یافته زنده می مانند.

  • The techniques developed will lead to a more versatile approach to landscape assessment than is presently possible.


    تکنیک‌های توسعه‌یافته منجر به رویکردی همه‌جانبه‌تر نسبت به ارزیابی چشم‌انداز خواهد شد که در حال حاضر امکان‌پذیر است.

  • I used this technique for areas of detail or when I needed deeper areas in large washes.


    من از این تکنیک برای قسمت هایی از جزئیات یا زمانی که به مناطق عمیق تری در شستشوهای بزرگ نیاز داشتم استفاده کردم.

  • Chapter 6 describes useful techniques for creating on screen filing systems that really work.


    فصل 6 تکنیک های مفیدی را برای ایجاد سیستم های بایگانی روی صفحه توصیف می کند که واقعاً کار می کنند.

example - مثال
  • management techniques


    تکنیک های مدیریت

  • modern surgical techniques


    تکنیک های مدرن جراحی

  • Researchers used advanced techniques to analyse the brain scans.


    محققان از تکنیک های پیشرفته برای تجزیه و تحلیل اسکن مغز استفاده کردند.

  • to employ/apply a technique


    به کارگیری/به کارگیری یک تکنیک

  • We have developed a new technique that corrects the problem.


    ما یک تکنیک جدید ایجاد کرده ایم که مشکل را اصلاح می کند.

  • Teachers learn various techniques for dealing with problem students.


    معلمان تکنیک های مختلفی را برای برخورد با دانش آموزان مشکل یاد می گیرند.

  • The artist spent years perfecting his technique.


    این هنرمند سال ها صرف تکمیل تکنیک خود کرد.

  • Her technique has improved a lot over the past season.


    تکنیک او نسبت به فصل گذشته بسیار بهبود یافته است.

  • The artist combines different techniques in the same painting.


    هنرمند تکنیک های مختلف را در یک نقاشی ترکیب می کند.

  • Modern freezing techniques enable the chickens to be stored for weeks.


    تکنیک های مدرن انجماد جوجه ها را قادر می سازد تا هفته ها نگهداری شوند.

  • On the walls I applied the same technique as I had used for the ceiling.


    روی دیوارها از همان تکنیکی که برای سقف استفاده کرده بودم استفاده کردم.

  • The students were struggling to master the new technique.


    دانش آموزان برای تسلط بر تکنیک جدید در تلاش بودند.

  • They employ the latest techniques in farm management.


    آنها از آخرین تکنیک ها در مدیریت مزرعه استفاده می کنند.

  • They learn basic techniques in self-defence.


    آنها تکنیک های اساسی در دفاع شخصی را یاد می گیرند.

  • singing techniques derived from Tibetan music


    تکنیک های آواز برگرفته از موسیقی تبتی

  • techniques for the storage of data


    تکنیک های ذخیره سازی داده ها

  • It is now known that ancient seafarers used quite sophisticated navigating techniques.


    اکنون مشخص شده است که دریانوردان باستانی از تکنیک های ناوبری کاملاً پیچیده استفاده می کردند.

  • The crime was solved using the most advanced forensic techniques.


    این جنایت با استفاده از پیشرفته ترین تکنیک های پزشکی قانونی حل شد.

  • This is a powerful negotiating technique.


    این یک تکنیک مذاکره قدرتمند است.

  • Which management techniques seem to work best?


    به نظر می رسد کدام تکنیک های مدیریتی بهتر عمل می کنند؟

  • He has an ingenious technique for dealing with problems of that sort.


    او تکنیک مبتکرانه ای برای مقابله با مشکلاتی از این دست دارد.

  • How do you feel about your exam technique.


    در مورد تکنیک امتحان خود چه احساسی دارید؟

  • He needs to improve his throwing technique.


    او باید تکنیک پرتاب خود را بهبود بخشد.

  • She needs to work on her interview technique if she's going to get a job.


    اگر می‌خواهد شغلی پیدا کند، باید روی تکنیک مصاحبه‌اش کار کند.

  • We have developed a new technique for detecting errors in the manufacturing process.


    ما یک تکنیک جدید برای تشخیص خطاها در فرآیند تولید ایجاد کرده ایم.

  • She's a wonderfully creative dancer but she doesn't have the technique of a truly great performer.


    او یک رقصنده فوق العاده خلاق است اما تکنیک یک مجری واقعا عالی را ندارد.

  • New surgical techniques are constantly being developed.


    تکنیک های جدید جراحی به طور مداوم در حال توسعه هستند.

  • The violinist’s technique was flawless.


    تکنیک نوازنده ویولن بی عیب و نقص بود.

  • She devised numerous techniques for annoying her father.


    او تکنیک های زیادی برای آزار دادن پدرش ابداع کرد.

  • You need to develop techniques for dealing with staff who have performance problems.


    شما باید تکنیک هایی را برای برخورد با کارکنانی که مشکلات عملکردی دارند توسعه دهید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • ignorance


    جهل

  • impotence


    ناتوانی جنسی

  • inability


    عجز

  • incompetence


    بی کفایتی

  • ineptitude


    ناتوانی


  • عدم

  • ineptness


    دست و پا چلفتی

  • incapacity


    آماتور بودن

  • clumsiness


    بی تخصص

  • amateurishness


    بی مهارتی

  • incapability


    ناکارآمدی

  • inexpertness


    بد اخلاقی

  • unskillfulness


    ناامیدی

  • inefficiency


    بی اثر بودن

  • inadequacy


    ناجوری

  • maladroitness


    عدم مهارت

  • incompetency


    بی فایده بودن

  • hopelessness


    بی تجربگی

  • ineffectiveness


    بی هنری

  • awkwardness


    خواستن


  • عدم توانایی

  • ineffectuality


    کمبود

  • ineffectualness


    شکست

  • uselessness


  • inexperience


  • artlessness




  • deficiency


  • insufficiency



لغت پیشنهادی

coughing

لغت پیشنهادی

compromised

لغت پیشنهادی

quarterback