technique
technique - تکنیک
noun - اسم
UK :
US :
روش خاصی برای انجام کاری
the special way in which you move your body when you are playing music doing a sport etc which is difficult to learn and needs a lot of skill
روش خاصی که در هنگام پخش موسیقی، ورزش و غیره بدن خود را حرکت می دهید، که یادگیری آن دشوار است و به مهارت زیادی نیاز دارد.
روشی برای انجام فعالیتی که نیاز به مهارت دارد
روشی برای انجام یک فعالیت ماهرانه یا مهارت مورد نیاز برای انجام آن
تکنیک همچنین راهی برای انجام هر کاری است که مستلزم برنامه ریزی است
راهی برای انجام کاری که نیاز به مهارت یا تفکر دارد
the artist's impressive style and technique
سبک و تکنیک چشمگیر هنرمند
اما تکنیک های بازتولید تصاویر گرافیکی - تصویرسازی - بسیار کند بود.
نکات مفید در مورد چگونگی بهبود تکنیک امتحان
چنین تکنیک های مدرن زمان می برد.
It is not only that the sophistication level with which the question or technique is framed must be appropriate to the patient.
فقط این نیست که سطح پیچیدگی سؤال یا تکنیک باید برای بیمار مناسب باشد.
Doctors are developing a painless technique to give shots.
پزشکان در حال توسعه روشی بدون درد برای تزریق واکسن هستند.
بسیاری از آنها بسیار شرم آور است که انتظارات خود را در مورد تکنیک فیزیکی واقعی توصیف کنند.
بیشتر و بیشتر بیماران قلبی به لطف تکنیک های جراحی بهبود یافته زنده می مانند.
The techniques developed will lead to a more versatile approach to landscape assessment than is presently possible.
تکنیکهای توسعهیافته منجر به رویکردی همهجانبهتر نسبت به ارزیابی چشمانداز خواهد شد که در حال حاضر امکانپذیر است.
من از این تکنیک برای قسمت هایی از جزئیات یا زمانی که به مناطق عمیق تری در شستشوهای بزرگ نیاز داشتم استفاده کردم.
فصل 6 تکنیک های مفیدی را برای ایجاد سیستم های بایگانی روی صفحه توصیف می کند که واقعاً کار می کنند.
management techniques
تکنیک های مدیریت
modern surgical techniques
تکنیک های مدرن جراحی
محققان از تکنیک های پیشرفته برای تجزیه و تحلیل اسکن مغز استفاده کردند.
به کارگیری/به کارگیری یک تکنیک
ما یک تکنیک جدید ایجاد کرده ایم که مشکل را اصلاح می کند.
معلمان تکنیک های مختلفی را برای برخورد با دانش آموزان مشکل یاد می گیرند.
این هنرمند سال ها صرف تکمیل تکنیک خود کرد.
تکنیک او نسبت به فصل گذشته بسیار بهبود یافته است.
هنرمند تکنیک های مختلف را در یک نقاشی ترکیب می کند.
تکنیک های مدرن انجماد جوجه ها را قادر می سازد تا هفته ها نگهداری شوند.
روی دیوارها از همان تکنیکی که برای سقف استفاده کرده بودم استفاده کردم.
دانش آموزان برای تسلط بر تکنیک جدید در تلاش بودند.
آنها از آخرین تکنیک ها در مدیریت مزرعه استفاده می کنند.
آنها تکنیک های اساسی در دفاع شخصی را یاد می گیرند.
تکنیک های آواز برگرفته از موسیقی تبتی
تکنیک های ذخیره سازی داده ها
اکنون مشخص شده است که دریانوردان باستانی از تکنیک های ناوبری کاملاً پیچیده استفاده می کردند.
این جنایت با استفاده از پیشرفته ترین تکنیک های پزشکی قانونی حل شد.
این یک تکنیک مذاکره قدرتمند است.
Which management techniques seem to work best?
به نظر می رسد کدام تکنیک های مدیریتی بهتر عمل می کنند؟
او تکنیک مبتکرانه ای برای مقابله با مشکلاتی از این دست دارد.
در مورد تکنیک امتحان خود چه احساسی دارید؟
او باید تکنیک پرتاب خود را بهبود بخشد.
اگر میخواهد شغلی پیدا کند، باید روی تکنیک مصاحبهاش کار کند.
ما یک تکنیک جدید برای تشخیص خطاها در فرآیند تولید ایجاد کرده ایم.
او یک رقصنده فوق العاده خلاق است اما تکنیک یک مجری واقعا عالی را ندارد.
New surgical techniques are constantly being developed.
تکنیک های جدید جراحی به طور مداوم در حال توسعه هستند.
تکنیک نوازنده ویولن بی عیب و نقص بود.
او تکنیک های زیادی برای آزار دادن پدرش ابداع کرد.
شما باید تکنیک هایی را برای برخورد با کارکنانی که مشکلات عملکردی دارند توسعه دهید.
روش
سیستم
رویکرد
مسیر
شیوه
سبک
به معنای
means
روش شناسی
تمرین
methodology
روند
دستور آشپزی
استراتژی
تاکتیک
حالت
روال
چسب
دوره
tack
فرم
خط
ظرفیت
فنی
دست زدن به
technic
رویه عملیاتی
MO
شیوه عمل
MO
طرح اقدام
modus operandi
دوره عمل
طرح حمله
روش کار
ignorance
جهل
impotence
ناتوانی جنسی
inability
عجز
incompetence
بی کفایتی
ineptitude
ناتوانی
عدم
ineptness
دست و پا چلفتی
incapacity
آماتور بودن
clumsiness
بی تخصص
amateurishness
بی مهارتی
incapability
ناکارآمدی
inexpertness
بد اخلاقی
unskillfulness
ناامیدی
inefficiency
بی اثر بودن
inadequacy
ناجوری
maladroitness
عدم مهارت
incompetency
بی فایده بودن
hopelessness
بی تجربگی
ineffectiveness
بی هنری
awkwardness
خواستن
عدم توانایی
ineffectuality
کمبود
ineffectualness
شکست
uselessness
inexperience
artlessness
deficiency
insufficiency