strategy
strategy - استراتژی
noun - اسم
UK :
US :
مجموعه ای از اقدامات برنامه ریزی شده برای دستیابی به چیزی
مهارت برنامه ریزی حرکات ارتش ها در جنگ یا نمونه ای از آن
برنامه ریزی ماهرانه به طور کلی
a plan or series of plans for achieving an aim especially success in business or the best way for an organization to develop in the future
برنامه یا مجموعه ای از برنامه ها برای دستیابی به یک هدف، به ویژه موفقیت در کسب و کار یا بهترین راه برای توسعه یک سازمان در آینده.
فرآیند برنامه ریزی ماهرانه به طور کلی
a detailed plan for achieving success in situations such as war politics business industry or sport or the skill of planning for such situations
برنامه ریزی دقیق برای دستیابی به موفقیت در موقعیت هایی مانند جنگ، سیاست، تجارت، صنعت یا ورزش یا مهارت برنامه ریزی برای چنین موقعیت هایی
راهی برای انجام کاری یا برخورد با چیزی
برنامه بلند مدت برای دستیابی به چیزی یا رسیدن به هدف یا مهارت انجام چنین برنامه هایی
the way in which a business government or other organization carefully plans its actions over a period of time to improve its position and achieve what it wants
روشی که در آن یک کسب و کار، دولت یا سازمان دیگر به دقت اقدامات خود را در یک دوره زمانی برنامه ریزی می کند تا موقعیت خود را بهبود بخشد و به آنچه می خواهد دست یابد.
امتیاز نهایی یک استراتژی، مجموع امتیازاتی بود که در مقابل تمام استراتژی های دیگر به دست آورد.
یک استراتژی برای کاهش سطح سیگار کشیدن نوجوانان
کارآفرینان عمومی از تعدادی استراتژی اساسی برای ایجاد سازمان های ماموریت محور استفاده می کنند.
ثانیاً، تأثیر استراتژی های اقتصادی دولت در هر حوزه را ارزیابی خواهد کرد.
استراتژی اقتصادی بلندمدت رئیس جمهور
If Son has a grand strategy for extracting more value out of his ragbag of assets, it is hard to spot.
اگر سون استراتژی بزرگی برای استخراج ارزش بیشتر از دارایی های خود داشته باشد، تشخیص آن دشوار است.
مرداک چندین ایستگاه تلویزیونی را به عنوان بخشی از استراتژی خود برای ساختن یک امپراتوری رسانه ای خریداری کرد.
learning strategies
راهکارهای آموختن
ما به یک استراتژی جدید برای افزایش فروش خود در اروپا نیاز داریم.
شرکت باید روی استراتژی تمرکز کند.
استراتژی شورشیان در جنگ چریکی به طرز چشمگیری موفق بوده است.
ما به به روز رسانی استراتژی فروش خود ادامه خواهیم داد.
دولت هیچ استراتژی بلندمدتی برای کاهش جرم و جنایت ندارد.
رویدادها و مسائل استراتژی را شکل می دهند.
The strategies in Axelrod's computer were definitely unconscious.
استراتژی های کامپیوتر اکسلرود قطعا ناخودآگاه بود.
Try these strategies to prevent these words from ever being uttered:-First, make all rules absolutely clear!
این راهبردها را امتحان کنید تا از بیان این کلمات جلوگیری کنید: - اول، همه قوانین را کاملاً روشن کنید!
اما در نهایت، رایان گفت، این یک استراتژی عاقلانه نیست.
استراتژی اقتصادی دولت
ما باید یک استراتژی بلند مدت موثر طراحی کنیم.
Often individuals employ multiple coping strategies because one particular strategy is not sufficient
اغلب، افراد از چندین استراتژی مقابله ای استفاده می کنند، زیرا یک استراتژی خاص کافی نیست
اتخاذ/اجرا/پیگیری استراتژی
تدوین استراتژی برای مقابله با بیکاری
همه اینها بخشی از یک استراتژی کلی برای کسب ارتقاء است.
استراتژی بازاریابی ضعیف به دلیل شکست این سرویس مورد سرزنش قرار گرفت.
استراتژی نظامی
defence strategies
استراتژی های دفاعی
یک استراتژی منسجم برای بازگرداندن افراد بیشتر به کار باید ایجاد شود.
او وانمود کرد که استعفا بخشی از استراتژی شغلی بلندمدت او بود.
بی ادبی او یک استراتژی عمدی برای تحریک او بود.
مطمئناً این استراتژی ارزش بررسی است.
این موسسه خیریه در حال طراحی استراتژی برای رفع نیازهای بی خانمان ها است.
این کمیته یک پیش نویس استراتژی برای مقابله با سیل های آینده تهیه کرد.
این شرکت استراتژی های بازاریابی تهاجمی را برای فروش محصولات خود اتخاذ کرد.
این شرکت اکنون استراتژی خود را بر روی حوزه های تجاری اصلی خود متمرکز خواهد کرد.
استراتژی مالی شرکت کار نمی کند.
این سند استراتژی جدید دولت را مشخص می کند.
دولت برای دستیابی به این دو هدف استراتژی دوگانه ای را به کار گرفته است.
این پول برای توسعه محصول جدید و استراتژی های فروش در نظر گرفته شده است.
استراتژی کلی آنها خوب است، اما یکی دو مورد از جزئیات را می توان بهبود بخشید.
پیگیری مجردانه آنها برای این استراتژی بحث برانگیز منجر به سقوط آنها از قدرت شد.
این استراتژی بر تداوم افزایش قیمت ملک تکیه دارد.
همه ما برای مواقع استرس راهبردهای متفاوتی برای مقابله داریم.
استراتژی جامع برای توسعه منطقه ای
یک استراتژی تجاری مشتری مدار
یک استراتژی بازاریابی جهانی
یک استراتژی کلیدی برای افزایش فروش
استراتژی با هدف کاهش خطر تصادفات
resource management strategies
استراتژی های مدیریت منابع
طرح
رویکرد
نقشه
blueprint
خط مشی
مسیر
روش
programmeUK
زاویه
استراتژی بازی
programmeUK
روش شناسی
برنامه ریزی
programUS
methodology
سیستم
چسب
programUS
تکنیک
ترتیب
tack
بازی
شیوه
مانور ایالات متحده
مانور انگلستان
نقشه اصلی
maneuveringUS
دستور آشپزی
manoeuvringUK
سبک
تاکتیک
تاکتیک ها
پروژه
برنامه
tactics
عمل
improvisation
ابتکار
extemporisationUK
صادرات انگلستان
extemporizationUS
خارجی سازی ایالات متحده
spontaneity
خودانگیختگی
ad-lib
ad-lib
ad-libbing
تبلیغاتی
impulse
تکانه
autoschediasm
اتواسکدیایسم
instinct
غریزه
compulsion
اجبار
creativeness
خلاقیت
inventiveness
اختراع
lateral thinking
تفکر جانبی