try

base info - اطلاعات اولیه

try - تلاش كردن

verb - فعل

/traɪ/

UK :

/traɪ/

US :

family - خانواده
try
تلاش كردن
trying
تلاش کردن
untried
امتحان نشده
google image
نتیجه جستجوی لغت [try] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I don't know if I can come but I'll try.


    نمیدونم میتونم بیام یا نه ولی سعی میکنم

  • What are you trying to do?


    میخوای چیکار کنی؟

  • I tried hard not to laugh.


    خیلی سعی کردم نخندم.

  • You haven’t even tried to find it.


    شما حتی برای پیدا کردن آن تلاش نکرده اید.

  • Don’t try to do it too quickly.


    سعی نکنید خیلی سریع این کار را انجام دهید.

  • I kept trying to remember where I had seen him before.


    مدام سعی می کردم به یاد بیاورم که قبلا او را کجا دیده بودم.

  • I was just trying to help!


    من فقط سعی می کردم تا کمک کنم!

  • She was desperately trying to stay afloat.


    او ناامیدانه سعی می کرد سرپا بماند.

  • She tried her best to solve the problem.


    او تمام تلاش خود را کرد تا مشکل را حل کند.

  • Just try your hardest.


    فقط سعی کن

  • I tried calling him but there was no answer.


    سعی کردم باهاش ​​تماس بگیرم اما جوابی نیومد.

  • Just try getting a plumber at the weekend!


    فقط سعی کنید آخر هفته یک لوله کش بگیرید!

  • He tried and tried but he could not climb out.


    او تلاش کرد و تلاش کرد اما نتوانست از آن بالا برود.

  • Please try again later.


    لطفاً بعداً دوباره امتحان کنید.

  • Have you tried this new coffee? It's very good.


    آیا این قهوه جدید را امتحان کرده اید؟ خیلی خوبه

  • ‘Would you like to try some raw fish?’ ‘Why not? I'll try anything once!’


    «می‌خواهی ماهی خام را امتحان کنی؟» «چرا نه؟» من هر چیزی را یک بار امتحان خواهم کرد!'

  • I'd like to try something new.


    من می خواهم چیز جدیدی را امتحان کنم.

  • I'm having a caffeine-free week. You should try it.


    من یک هفته بدون کافئین دارم. باید امتحانش کنی.

  • Have you ever tried windsurfing?


    آیا تا به حال موج سواری را امتحان کرده اید؟

  • Try these shoes for size—they should fit you.


    این کفش‌ها را با توجه به اندازه‌تان امتحان کنید - باید متناسب با شما باشند.

  • She tried the door but it was locked.


    او در را امتحان کرد، اما در قفل بود.

  • The treatment has not yet been tried on patients.


    این درمان هنوز روی بیماران آزمایش نشده است.

  • John isn't here. Try phoning his mobile.


    جان اینجا نیست سعی کنید با موبایل او تماس بگیرید.

  • He was tried for murder.


    او به اتهام قتل محاکمه شد.

  • The case was tried before a jury.


    این پرونده در برابر هیئت منصفه مورد رسیدگی قرار گرفت.

  • She did her damnedest to get it done on time.


    او تمام تلاشش را کرد تا آن را به موقع انجام دهد.

  • They haven't won a game yet but it isn't for want of trying.


    آنها هنوز یک بازی را نبرده اند، اما این برای تلاش نیست.


  • آنها بازی را باختند، اما نه به دلیل عدم تلاش.

  • a tried and tested method for solving the problem


    یک روش آزمایش شده و آزمایش شده برای حل مشکل

  • She tried her damnedest to get it done on time.


    کودکان اغلب آن را با معلمان جدید امتحان می کنند.

  • Children often try it on with new teachers.


synonyms - مترادف

  • به دنبال

  • assay


    سنجش


  • تلاش

  • aim


    هدف

  • endeavorUS


    تلاش ایالات متحده

  • endeavourUK


    تلاش انگلستان

  • strive


    تلاش کردن


  • مقاله


  • تقلا

  • undertake


    بعهده گرفتن

  • aspire


    آرزو می کنم

  • laborUS


    نیروی کار ایالات متحده

  • labourUK


    کار انگلستان


  • ریسک


  • کار کردن

  • have a stab


    چاقو داشته باشد

  • have a whack


    کتک زدن


  • تلاش کن


  • رانندگی برای


  • برو برای


  • برای


  • برو دنبال


  • همگی بروید بیرون

  • knock oneself out


    خود را کوبیدن کند


  • یک انگشت را بلند کنید

  • make a bid


    پیشنهاد دادن

  • vie for


    رقابت برای


  • تحمل کردن

  • bend over backwards


    به سمت عقب خم شوید


  • گردنت بشکن

  • bust a gut


    شکم

antonyms - متضاد

  • ترک کردن

  • surrender


    تسلیم شدن

  • concede


    قبول کردن

  • relent


    ارسال


  • بازده

  • succumb


    سر سپردن


  • دست برداشتن از

  • capitulate


    غار در


  • cave in



لغت پیشنهادی

fidgeting

لغت پیشنهادی

sill

لغت پیشنهادی

propellant