translate
translate - ترجمه کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای تغییر کلمات نوشتاری یا گفتاری به زبان دیگر
اگر چیزی به چیز دیگری تبدیل شود، دومین اتفاق در نتیجه اولی رخ می دهد
به معنای یک چیز دیگر
چیزی را تغییر دادن یا از شکلی به شکلی دیگر تغییر داد
برای استفاده در یک موقعیت جدید، یا کاری برای انجام این کار
برای تغییر آنچه که کسی می گوید به زبان دیگری، همانطور که در حال صحبت کردن است
ترجمه کردن چیزی به زبان دیگر، به ویژه چند کلمه یا یک نوشته کوتاه
برای تبدیل یک ارز به ارز دیگر
تغییر چیزی از شکلی به شکل دیگر، به ویژه برای ایجاد نتیجه نهایی
برای تغییر کلمات به زبانی دیگر
تغییر دادن چیزی به شکلی جدید، به ویژه تبدیل یک طرح به چیزی واقعی
تصمیم بگیرید که کلمات، رفتار یا اعمال به معنای خاصی هستند
برای تغییر نوشتار یا گفتار از یک زبان به زبان دیگر
اگر فعالیتی را ترجمه کنید، آن را به شکل یا شرایط جدیدی تغییر می دهید
تغییر دادن چیزی به شکلی دیگر، یا به این ترتیب تغییر
برای تبدیل کلمات یک زبان به کلماتی در زبان دیگر که دارای همان معنی هستند
if an amount in one currency is translated into another currency, its value is given in the other currency
اگر مبلغی در یک ارز به ارز دیگری تبدیل شود، ارزش آن به ارز دیگر داده می شود
هیچ کس دیگری فرانسوی صحبت نمی کرد، بنابراین مجبور شدم ترجمه کنم.
تعدادی از کتاب های او را ترجمه کرده است.
هالیوود باید فیلم هایی تولید کند که به راحتی به هر زبانی ترجمه شوند.
اما شدت بی وقفه و تکرار گسترده آن به راحتی قابل ترجمه نیست.
پروفسور ایتو برای بقیه ترجمه می کند.
بهترین مترجمان معمولاً از یک زبان خارجی به زبان مادری خود ترجمه می کنند.
مطالب تحقیقی او بر اساس متون باستانی و سومری است که خودش ترجمه می کند.
این کتاب به ۲۷ زبان ترجمه شده است.
این انزجار به پاکسازی شدید با استفراغ یا مسهل تبدیل می شود.
در حال حاضر، ما فناوری داریم که می تواند متن را بگیرد و آن را به صدای گفتاری کامپیوتری ترجمه کند.
Here people accept the importance of regular exercise but it is not clear if they are translating the message into action.
در اینجا مردم اهمیت ورزش منظم را می پذیرند اما مشخص نیست که آیا پیام را به عمل تبدیل می کنند یا خیر.
مایکل مایر این نمایشنامه را از اصل نروژی ترجمه کرده است.
آیا می توانید این را به فرانسوی ترجمه کنید؟
این به 10750 پوند برای یک دوره 13 هفته ای تبدیل می شود.
او نامه را به انگلیسی ترجمه کرد.
کتاب های او به 24 زبان ترجمه شده است.
آیا می توانید به من کمک کنید تا این اصطلاحات حقوقی را به انگلیسی ساده ترجمه کنم؟
این فصل توسط الیور برین از فرانسوی ترجمه شده است.
آثار او از فرانسه به زبان های بی شماری ترجمه شده است.
‘Suisse’ had been wrongly translated as ‘Sweden’.
Suisse به اشتباه به عنوان سوئد ترجمه شده بود.
این رمان به طور گسترده ترجمه شده است.
من یونانی صحبت نمی کنم بنابراین دینا به من پیشنهاد ترجمه کرد.
کار من شامل ترجمه از آلمانی است.
پدرم به زبان لهستانی دیکته می کرد در حالی که من به انگلیسی ترجمه می کردم.
من از طریق دوستم که از عربی به انگلیسی ترجمه می کرد با او صحبت کردم.
بیشتر شعرها خوب ترجمه نمی شوند.
نام ولزی به معنای پایان سرزمین ترجمه می شود.
این یک کلمه اسپانیایی است که تقریباً به عنوان ناراحتی ترجمه می شود.
«تیرامیسو» به معنای واقعی کلمه به معنای «کشیدن من به بالا» است.
وقت آن است که کلمات را به عمل تبدیل کنید.
امیدوارم تمام تلاش ها به سود تبدیل شود.
کلمات و حرکات مختلفی که ما به عنوان عشق ترجمه می کنیم
شما باید ایده های خود را به عمل تبدیل کنید.
افزایش اندک در مخارج محلی منجر به افزایش شدید مالیات شورا خواهد شد.
انتظارات معلم به طور خودکار به نتایج دانش آموزان تبدیل نمی شود.
درآمد تجاری از دست رفته در نهایت به از دست دادن شغل در خانه تبدیل شد.
بیشتر تلاش ها برای ترجمه شکسپیر به صفحه نمایش کوچک موفقیت آمیز نیست.
داستان به خوبی به صفحه نمایش ترجمه می شود.
من مطمئن نیستم که سیستم آمریکایی تا چه حد می تواند به زمینه اروپایی ترجمه شود.
از ما خواسته شد که فهرستی از جملات را ترجمه کنیم.
او برای سازمان ملل کار می کند و از انگلیسی به فرانسوی ترجمه می کند.
بنابراین چگونه این نظریه به سیاست عملی تبدیل می شود؟
The ways of working that he had learned at college did not translate well (= were not suitable) to the world of business.
روش های کاری که او در کالج آموخته بود به خوبی به دنیای تجارت ترجمه نمی شد (= مناسب نبود).
او چیزی را زمزمه کرد که من آن را به عنوان توافق ترجمه کردم.
شعر به راحتی ترجمه نمی شود.
transcribe
رونویسی کنید
transliterate
ترجمه کردن
تبدیل
render
ارائه دادن
decipher
رمزگشایی
قرار دادن
تغییر دادن
decode
جابجا کردن
transpose
استعاره
metaphrase
تفسیر
بازنویسی
paraphrase
سازگار شدن
rewrite
غرق شدن
تبدیل کردن
engross
نوشتن
transmute
تعبیر کردن
توضیح
بیان
construe
دوباره بیان کنید
reword
عبور
rephrase
دور زدن
حالت
restate