heartfelt

base info - اطلاعات اولیه

heartfelt - از صمیم قلب

adjective - صفت

/ˈhɑːrtfelt/

UK :

/ˈhɑːtfelt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [heartfelt] در گوگل
description - توضیح
  • very strongly felt and sincere


    بسیار قوی و صمیمانه

  • strongly felt and sincere


    به شدت احساس و صمیمانه

  • The tributes paid to him on his retirement were warm and heartfelt.


    ادای احترام به او در دوران بازنشستگی گرم و صمیمانه بود.

  • Mine was the laughter of heartfelt appreciation.


    خنده من برای قدردانی از صمیم قلب بود.

  • The two men continued to trade heartfelt insults, the gist of which revealed normally submersed beliefs.


    این دو مرد همچنان به توهین‌های صمیمانه پرداختند، که اصل آن باورهای معمولی غوطه‌ور را آشکار می‌کرد.

  • Jeff Tweedy gave a singularly honest heartfelt performance that carried him off the stage and into the crowd.


    جف تویدی یک اجرای منحصر به فرد صادقانه و صمیمانه ارائه کرد که او را از صحنه خارج کرد و به میان جمعیت برد.

  • A heartfelt plea to any theatre proprietors who have a venue available during November.


    یک خواهش صمیمانه برای صاحبان تئاتری که در ماه نوامبر مکانی در دسترس دارند.

  • Andy knew it was a heartfelt sentiment and he knew the rest of the team felt the same way.


    اندی می‌دانست که این یک احساس قلبی است و می‌دانست که بقیه اعضای تیم نیز همین احساس را دارند.

  • Christine breathed a heartfelt sigh of relief.


    کریستین نفس راحتی کشید.

  • Please accept our heartfelt sympathy on your sad loss.


    همدردی صمیمانه ما را در فقدان غم انگیز خود پذیرا باشید.

  • And please accept my heartfelt thanks now for your concern and your generosity.


    و لطفاً تشکر صمیمانه مرا به خاطر نگرانی و سخاوتتان بپذیرید.

  • She expressed her heartfelt thanks to all those who had helped and supported her.


    او صمیمانه از همه کسانی که او را یاری کردند و حمایت کردند تشکر کرد.

example - مثال
  • a heartfelt apology/plea/sigh


    یک عذرخواهی از صمیم قلب / التماس / آه

  • heartfelt sympathy/thanks


    همدردی/تشکر از صمیم قلب

  • Christina breathed a heartfelt sigh of relief.


    کریستینا نفس راحتی کشید.

  • Please accept our heartfelt sympathy.


    همدردی صمیمانه ما را پذیرا باشید.

  • She made a heartfelt plea for her son to give himself up.


    او از صمیم قلب از پسرش درخواست کرد که خودش را رها کند.

  • heartfelt relief


    تسکین قلبی

  • Please accept my heartfelt apologies/thanks.


    عذرخواهی/تشکر صمیمانه مرا بپذیرید.

  • He hugged her awkwardly as he said goodbye, but his good wishes were heartfelt.


    هنگام خداحافظی او را به طرز ناخوشایندی در آغوش گرفت، اما آرزوهای خوبش از ته دل بود.

synonyms - مترادف
  • sincere


    مخلص - بی ریا - صمیمانه

  • earnest


    جدی

  • genuine


    اصل

  • unfeigned


    بدون جعل


  • گرم

  • ardent


    پرشور

  • cordial


    صمیمی

  • fervent


    صادقانه


  • عمیق

  • profound


    از صمیم قلب


  • عابد

  • wholehearted


    دلچسب

  • devout


    دینکم

  • hearty


    مشتاق

  • dinkum


    رسمی


  • درست است، واقعی

  • enthusiastic


    عمیق ترین

  • passionate


    باحسن نیت

  • solemn


    پر دل


  • عمیقا احساس کرد

  • deepest


    دل به دل

  • bona fide


    واقعی

  • full-hearted


    بی تاثیر

  • deeply felt


    بی ادعا

  • heart-to-heart


    بی تکلف


  • صریح


  • unaffected


  • unpretended


  • unpretentious


  • candid


antonyms - متضاد
  • superficial


    سطحی

  • artificial


    ساختگی

  • insincere


    غیر صادقانه

  • shallow


    کم عمق


  • آشکار

  • phoneyUK


    phoneyUK

  • phonyUS


    phonyUS

  • feigning


    تظاهر کردن

  • posturing


    حالت دادن

  • seeming


    به نظر می رسد


  • سرد


  • خالی

  • hollow


    توخالی

  • hypocritical


    ریاکارانه

  • rushed


    عجله کرد

  • flimsy


    سست

  • flippant


    تلنگر

  • passing


    گذراندن

  • unimpassioned


    بی عاطفه

  • untrustworthy


    غیر قابل اعتماد

  • facile


    آسان

  • glib


    سلیس و چرب زبان

  • inadequate


    ناکافی

  • indifferent


    بي تفاوت

  • paltry


    ناچیز

  • depthless


    بی عمق

  • fraudulent


    جعلی


  • سریع

  • trifling


    بی اهمیت

  • apathetic


    بی تفاوت

  • inconsequential


لغت پیشنهادی

angioma

لغت پیشنهادی

Biro

لغت پیشنهادی

wisdom