heartfelt
heartfelt - از صمیم قلب
adjective - صفت
UK :
US :
بسیار قوی و صمیمانه
به شدت احساس و صمیمانه
ادای احترام به او در دوران بازنشستگی گرم و صمیمانه بود.
خنده من برای قدردانی از صمیم قلب بود.
The two men continued to trade heartfelt insults, the gist of which revealed normally submersed beliefs.
این دو مرد همچنان به توهینهای صمیمانه پرداختند، که اصل آن باورهای معمولی غوطهور را آشکار میکرد.
Jeff Tweedy gave a singularly honest heartfelt performance that carried him off the stage and into the crowd.
جف تویدی یک اجرای منحصر به فرد صادقانه و صمیمانه ارائه کرد که او را از صحنه خارج کرد و به میان جمعیت برد.
یک خواهش صمیمانه برای صاحبان تئاتری که در ماه نوامبر مکانی در دسترس دارند.
اندی میدانست که این یک احساس قلبی است و میدانست که بقیه اعضای تیم نیز همین احساس را دارند.
کریستین نفس راحتی کشید.
همدردی صمیمانه ما را در فقدان غم انگیز خود پذیرا باشید.
و لطفاً تشکر صمیمانه مرا به خاطر نگرانی و سخاوتتان بپذیرید.
او صمیمانه از همه کسانی که او را یاری کردند و حمایت کردند تشکر کرد.
a heartfelt apology/plea/sigh
یک عذرخواهی از صمیم قلب / التماس / آه
heartfelt sympathy/thanks
همدردی/تشکر از صمیم قلب
کریستینا نفس راحتی کشید.
همدردی صمیمانه ما را پذیرا باشید.
او از صمیم قلب از پسرش درخواست کرد که خودش را رها کند.
heartfelt relief
تسکین قلبی
عذرخواهی/تشکر صمیمانه مرا بپذیرید.
هنگام خداحافظی او را به طرز ناخوشایندی در آغوش گرفت، اما آرزوهای خوبش از ته دل بود.
sincere
مخلص - بی ریا - صمیمانه
earnest
جدی
genuine
اصل
unfeigned
بدون جعل
گرم
ardent
پرشور
cordial
صمیمی
fervent
صادقانه
عمیق
profound
از صمیم قلب
عابد
wholehearted
دلچسب
devout
دینکم
hearty
مشتاق
dinkum
رسمی
درست است، واقعی
enthusiastic
عمیق ترین
passionate
باحسن نیت
solemn
پر دل
عمیقا احساس کرد
deepest
دل به دل
bona fide
واقعی
full-hearted
بی تاثیر
deeply felt
بی ادعا
heart-to-heart
بی تکلف
صریح
unaffected
unpretended
unpretentious
candid
superficial
سطحی
artificial
ساختگی
insincere
غیر صادقانه
shallow
کم عمق
آشکار
phoneyUK
phoneyUK
phonyUS
phonyUS
feigning
تظاهر کردن
posturing
حالت دادن
seeming
به نظر می رسد
سرد
خالی
hollow
توخالی
hypocritical
ریاکارانه
rushed
عجله کرد
flimsy
سست
flippant
تلنگر
passing
گذراندن
unimpassioned
بی عاطفه
untrustworthy
غیر قابل اعتماد
facile
آسان
glib
سلیس و چرب زبان
inadequate
ناکافی
indifferent
بي تفاوت
paltry
ناچیز
depthless
بی عمق
fraudulent
جعلی
سریع
trifling
بی اهمیت
apathetic
بی تفاوت
inconsequential
