daughter

base info - اطلاعات اولیه

daughter - فرزند دختر

noun - اسم

/ˈdɔːtər/

UK :

/ˈdɔːtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [daughter] در گوگل
description - توضیح
  • someone’s female child


    فرزند دختر کسی


  • فرزند دختر شما


  • فرزند دختر در رابطه با والدینش

  • English is a daughter language of German and Latin.


    انگلیسی زبان دختر آلمانی و لاتین است.

  • But perhaps to avoid being carried away by nostalgia, he wisely left the bidding to his wife and daughter.


    اما شاید برای اینکه دلتنگی او را نبرد، عاقلانه این مناقصه را به همسر و دخترش سپرد.

  • My aunt has five daughters and three sons.


    خاله من پنج دختر و سه پسر دارد.

  • They had four sons and four daughters.


    آنها چهار پسر و چهار دختر داشتند.

  • This was the same machine who had computed so many of the calculations involved in designing his daughter.


    این همان ماشینی بود که بسیاری از محاسبات مربوط به طراحی دخترش را محاسبه کرده بود.

  • It was a bright pink crooked pena novelty item that belonged to my daughter.


    این یک کالای بدیع به رنگ صورتی روشن بود که متعلق به دخترم بود.

  • How have I failed to retrieve my own daughter from the stranger she has become?


    چگونه نتوانستم دخترم را از غریبه ای که تبدیل شده است پس بگیرم؟

  • When the daughters were ten their talent was recognized by a well-known theatrical director.


    هنگامی که دختران ده ساله بودند، استعداد آنها توسط کارگردان مشهور تئاتر شناسایی شد.

  • In traditional societies, parents were often reluctant to send their daughters to school.


    در جوامع سنتی، والدین اغلب تمایلی به فرستادن دختران خود به مدرسه نداشتند.

  • Our youngest daughter is getting married next month.


    دختر کوچک ما ماه آینده ازدواج می کند.

example - مثال
  • We have two sons and a daughter.


    ما دو پسر و یک دختر داریم.

  • a baby/teenage daughter


    یک نوزاد/دختر نوجوان

  • They have three grown-up daughters.


    آنها سه دختر بزرگ دارند.

  • She's the eldest daughter of an Oxford professor.


    او دختر بزرگ یک استاد دانشگاه آکسفورد است.

  • our younger/youngest daughter


    کوچکتر/کوچکترین دختر ما


  • تنها زندگی کردن و تلاش برای بزرگ کردن یک دختر کار آسانی نیست.

  • one of the town’s most famous daughters


    یکی از معروف ترین دختران شهر

  • Liz and Phil have a daughter and three sons.


    لیز و فیل یک دختر و سه پسر دارند.

  • We have a son and a daughter.


    ما یک پسر و یک دختر داریم.

synonyms - مترادف

  • دختر

  • lass


    نسل

  • descendant


    فرزندان

  • offspring


    بچه مونث


  • فرزندان ماده

  • female offspring


    نتاج

  • progeny


    موضوع


  • جانشین

  • successor


    آیندگان

  • posterity


    قلمه

  • scion


    وارث

  • heir


    کودک


  • فرزند پسر

  • son


    دودمان

  • lineage


    دانه


  • میوه


  • خانواده

  • children


    گرفتن


  • نوزاد

  • get


    تولید کردن

  • brood


    اجداد


  • موجودی

  • progeniture


    انشعاب


  • جانشینی

  • offshoot


    پسر و وارث

  • succession


    توله سگ

  • son and heir


    سرخ کردن

  • pup


    توله


  • fry


  • cub


antonyms - متضاد
  • ancestor


    جد

  • forbear


    تحمل کردن

  • forebear


    پیشین

  • forebearer


    پدر

  • forefather


    مادر پیشین

  • foremother


    اجداد

  • progenitor


    پیشرو

  • forerunner


    سلف، اسبق، جد

  • predecessor


    آغازگر

  • primogenitor


    صعودی

  • antecedent


    والدین

  • ascendant


    پیش ساز

  • ascendent


    قدیم


  • پیشکسوت

  • precursor


    اصل و نسب

  • antecessor


    منبع

  • fore-elder


    توپونا


  • مولد


  • بهتر

  • tupuna


  • procreator


  • begetter


لغت پیشنهادی

preemptive

لغت پیشنهادی

combative

لغت پیشنهادی

bedraggled