daughter
daughter - فرزند دختر
noun - اسم
UK :
US :
فرزند دختر کسی
فرزند دختر شما
فرزند دختر در رابطه با والدینش
انگلیسی زبان دختر آلمانی و لاتین است.
But perhaps to avoid being carried away by nostalgia, he wisely left the bidding to his wife and daughter.
اما شاید برای اینکه دلتنگی او را نبرد، عاقلانه این مناقصه را به همسر و دخترش سپرد.
خاله من پنج دختر و سه پسر دارد.
آنها چهار پسر و چهار دختر داشتند.
This was the same machine who had computed so many of the calculations involved in designing his daughter.
این همان ماشینی بود که بسیاری از محاسبات مربوط به طراحی دخترش را محاسبه کرده بود.
این یک کالای بدیع به رنگ صورتی روشن بود که متعلق به دخترم بود.
چگونه نتوانستم دخترم را از غریبه ای که تبدیل شده است پس بگیرم؟
هنگامی که دختران ده ساله بودند، استعداد آنها توسط کارگردان مشهور تئاتر شناسایی شد.
در جوامع سنتی، والدین اغلب تمایلی به فرستادن دختران خود به مدرسه نداشتند.
دختر کوچک ما ماه آینده ازدواج می کند.
ما دو پسر و یک دختر داریم.
یک نوزاد/دختر نوجوان
آنها سه دختر بزرگ دارند.
او دختر بزرگ یک استاد دانشگاه آکسفورد است.
کوچکتر/کوچکترین دختر ما
تنها زندگی کردن و تلاش برای بزرگ کردن یک دختر کار آسانی نیست.
یکی از معروف ترین دختران شهر
لیز و فیل یک دختر و سه پسر دارند.
ما یک پسر و یک دختر داریم.
دختر
lass
نسل
descendant
فرزندان
offspring
بچه مونث
فرزندان ماده
female offspring
نتاج
progeny
موضوع
جانشین
successor
آیندگان
posterity
قلمه
scion
وارث
heir
کودک
فرزند پسر
دودمان
lineage
دانه
میوه
خانواده
children
گرفتن
نوزاد
تولید کردن
brood
اجداد
موجودی
progeniture
انشعاب
جانشینی
offshoot
پسر و وارث
succession
توله سگ
سرخ کردن
pup
توله
fry
cub
ancestor
جد
forbear
تحمل کردن
forebear
پیشین
forebearer
پدر
forefather
مادر پیشین
foremother
اجداد
progenitor
پیشرو
forerunner
سلف، اسبق، جد
predecessor
آغازگر
primogenitor
صعودی
antecedent
والدین
ascendant
پیش ساز
ascendent
قدیم
پیشکسوت
precursor
اصل و نسب
antecessor
منبع
fore-elder
توپونا
مولد
بهتر
tupuna
procreator
begetter