labor

base info - اطلاعات اولیه

labor - کار یدی

noun - اسم

N/A

UK :

N/A

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [labor] در گوگل
description - توضیح
  • the American spelling of labour


    املای آمریکایی کار

  • the American spelling of LABOUR


    املای آمریکایی کارگر

  • US spelling of labour


    املای ایالات متحده از کار یدی

  • the Labor Party an Australian political party that believes in social equality and the rights of workers


    حزب کارگر، یک حزب سیاسی استرالیایی که به برابری اجتماعی و حقوق کارگران اعتقاد دارد


  • کار عملی، به ویژه کاری که مستلزم تلاش فیزیکی است

  • Labor also refers to the workers themselves esp. those who do practical work with their hands


    کارگر همچنین به خود کارگران اطلاق می شود. کسانی که کار عملی را با دستان خود انجام می دهند

  • A labor-saving device or method is one that saves a lot of effort and time.


    دستگاه یا روشی که باعث صرفه جویی در کار می شود روشی است که در زمان و تلاش بسیار صرفه جویی می کند.


  • آخرین مرحله بارداری که ماهیچه های رحم شروع به بیرون راندن کودک از بدن می کنند که معمولاً تا زمان ظاهر شدن کودک ادامه می یابد.


  • برای انجام کارهای سخت بدنی

  • →  labour


    → کار یدی

  • The repairs cost $25 for parts and $60 for labor.


    هزینه تعمیرات 25 دلار برای قطعات و 60 دلار برای کار است.

  • Much of Harkin's support comes from organized labor.


    بیشتر حمایت هارکین از نیروی کار سازماندهی شده است.

example - مثال
  • manual labor (= work using your hands)


    کار دستی (= کار با دستان خود)


  • قیمت شامل نیروی کار و مواد خواهد بود.

  • The company wants to keep down labor costs.


    این شرکت می خواهد هزینه های نیروی کار را پایین نگه دارد.

  • The workers voted to withdraw their labor (= to stop work as a means of protest).


    کارگران رای به عقب نشینی از کار خود (= توقف کار به عنوان وسیله ای برای اعتراض) دادند.

  • He was so exhausted from the day's labors that he went straight to bed.


    او آنقدر از کارهای روزانه خسته شده بود که مستقیم به رختخواب رفت.

  • People look forward to enjoying the fruits of their labors during retirement.


    مردم مشتاقانه منتظر هستند تا از ثمره زحمات خود در دوران بازنشستگی لذت ببرند.

  • child/forced/slave labor


    کار کودک/اجباری/برده

  • a shortage of labor


    کمبود نیروی کار

  • Companies are making huge profits by exploiting cheap labor in poor countries.


    شرکت ها با استثمار نیروی کار ارزان در کشورهای فقیر سودهای کلانی به دست می آورند.

  • There is a growing demand for skilled labor.


    تقاضای فزاینده ای برای نیروی کار ماهر وجود دارد.

  • New labor laws make it more difficult for employers to sack workers.


    قوانین جدید کار اخراج کارگران را برای کارفرمایان دشوارتر می کند.

  • good labor relations (= the relationship between workers and employers)


    روابط کار خوب (= رابطه بین کارگران و کارفرمایان)

  • Jane was in labor for ten hours.


    جین ده ساعت در حال زایمان بود.

  • She went into labor early.


    او زود زایمان کرد.

  • labor pains


    درد زایمان

  • It was a difficult labor.


    کار سختی بود.

  • Writing the book was a labor of love.


    نوشتن کتاب کار عشقی بود.

  • The car parts themselves are not expensive – it’s the labor that costs so much.


    قطعات خودرو به خودی خود گران نیستند - این نیروی کار است که هزینه زیادی دارد.

  • skilled/unskilled labor


    نیروی کار ماهر/غیر ماهر

  • She went into (= started) labor at twelve o’clock last night.


    او ساعت دوازده شب گذشته به (= شروع) زایمان کرد.

  • Hours after the explosion rescue teams were still laboring to free those trapped.


    ساعاتی پس از انفجار، تیم‌های امدادی همچنان در تلاش بودند تا افراد گرفتار شده را آزاد کنند.

synonyms - مترادف

  • کار کردن

  • labourUK


    کار انگلستان

  • drudgery


    سخت گیری

  • grind


    آسیاب کردن

  • travail


    درد و رنج

  • toil


    زحمت کشیدن

  • chore


    کارهای عادی و روزمره

  • moil


    پولک کردن

  • slavery


    برده داری

  • drudge


    طاقت فرسا

  • fatigue


    خستگی

  • donkeywork


    خرکاری


  • فعالیت

  • gruntwork


    غرغر کردن

  • moonlight


    مهتاب

  • swink


    چشمک زدن


  • کار سخت

  • daily grind


    کار روزانه


  • کار دستی

  • manual labor


    کار پست

  • menial work


    عرق

  • sweat


    تلاش

  • exertion


    شلختگی


  • تقلا

  • slog


    تلاش انگلستان


  • تلاش ایالات متحده

  • endeavourUK


    پیوند

  • endeavorUS


    دردها

  • graft


    خرحمالی

  • pains


  • elbow grease


antonyms - متضاد
  • fun


    سرگرم کننده


  • بازی


  • سرگرمی

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • inactivity


    عدم فعالیت

  • indifference


    بی تفاوتی

  • indolence


    بی حالی

  • laziness


    تنبلی

  • lethargy


    مدیریت


  • مدیر


  • بیکاری

  • unemployment


    تنبلی در اطراف

  • laze around


    آزادی

  • pastime


    شادی


  • صلح

  • happiness


    راحتی


  • سلامتی

  • apathy


    تفریحی


  • استقلال

  • joy


    لذت


  • آرامش

  • recreation


    اینرسی

  • hobby


    سوء استفاده


  • دعوت


  • بی توجهی

  • relaxation


    غفلت

  • inertia


  • misuse


  • avocation


  • disregard


  • negligence


لغت پیشنهادی

clinician

لغت پیشنهادی

ava

لغت پیشنهادی

savant