depict
depict - تصور کن
verb - فعل
UK :
US :
برای توصیف چیزی یا کسی به صورت نوشتاری یا گفتاری، یا نشان دادن آنها در یک نقاشی، تصویر و غیره
برای نشان دادن یا نشان دادن چیزی در یک تصویر یا داستان
نشان دادن یا نشان دادن چیزی در یک تصویر، داستان، فیلم و غیره؛ تصویر کشیدن
پرچم ایالت کالیفرنیا یک خرس گریزلی را نشان می دهد.
در این بیوگرافی جدید او به عنوان یک زن تنها و ناراضی به تصویر کشیده شده است.
رونوشت ها دیویس را در حال گریه از پشیمانی در چندین نقطه در طول اعتراف به تصویر می کشند.
یک سرنخ از نقاشیهای دیواری و گلدانهایی به دست میآید که گریفینهایی را در حال محافظت از الهه نشسته نشان میدهند.
واکنش به فشارهای تجاری متعدد در شکل 1 نشان داده شده است.
منتقدان گفتند که این مقاله لاتینها را منفی نشان میدهد.
کارتونی قرمز که میمونها را در حال اسکیت کردن در خیابانی معمولی با انبوهی از جزئیات به تصویر میکشد.
It comes bundled with Windows 3.1, and a proprietary front-end, which uses graphics to depict the various functions provided.
همراه با ویندوز 3.1 و یک جلوی اختصاصی است که از گرافیک برای به تصویر کشیدن عملکردهای مختلف ارائه شده استفاده می کند.
And rather than depicting various hues of political opinion the new murals make an environmental statement.
و به جای به تصویر کشیدن رنگ های مختلف از عقاید سیاسی، نقاشی های دیواری جدید بیانیه ای محیطی دارند.
نقاشی باکره و کودک
هنرمند او را دراز کشیده روی تخت به تصویر کشیده بود.
این رمان جامعه فرانسه را در دهه 1930 به تصویر می کشد.
تبلیغات سیگار کشیدن را جذاب و جذاب نشان می داد.
حکاکی به وضوح یک اژدها را در داخل یک دایره نشان می دهد.
paintings depicting scenes from mythology
نقاشی هایی که صحنه هایی از اساطیر را به تصویر می کشند
تابلوها صحنه هایی از زندگی سنت اورسولا را به تصویر می کشند.
نقاشی های او زندگی مردم عادی در قرن گذشته را به تصویر می کشد.
او در این کتاب پدرش را ظالم نشان می دهد.
مردم از تبلیغاتی که زنی را در حال ضرب و شتم شوهرش به تصویر میکشید شوکه شدند.
این فیلم پدرش را در نقش یک ظالم به تصویر میکشد.
این یک تصویر فوق العاده از یک دوستی زنانه است.
تصویر کشیدن
تصویر
delineate
ترسیم کردن
قرعه کشی
نشان دادن
رنگ کردن
render
ارائه دادن
sketch
طرح
limn
limn
outline
طرح کلی
حاضر
نمایندگی کند
reproduce
تکثیر
گرفتن
characteriseUK
characteriseUK
characterizeUS
مشخص کردن ایالات متحده
نمایش دادن
embody
مجسم کردن
ویژگی
برجسته
پیش بینی
envisage
برانگیختن
evoke
مثال زدن
exemplify
بیان
آشکار
manifest
آینه
مدل
عکس
نور افکن
spotlight
نماد انگلستان
symboliseUK
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
confuse
گیج کردن
distort
تحریف کردن
پنهان شدن
suppress
سرکوب کردن
مخلوط کردن
withhold
خودداری کنید
obscure
مبهم
پوشش
misrepresent
نادرست معرفی کنید
refrain
خودداری
نگاه داشتن
dissociate
جدا کردن
خلاق باش
repress
برداشتن
ابر
شکست
گرفتن
متوقف کردن
رد کردن
تحمل کردن
forbear
حفظ
نگه دارید
مقاومت کردن
ذخیره
reserve
مهار کند
inhibit
عقب نگه دارید
عقب بایست