clue

base info - اطلاعات اولیه

clue - سرنخ

noun - اسم

/kluː/

UK :

/kluː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [clue] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The burglar left no clues.


    سارق هیچ سرنخی از خود باقی نگذاشت.

  • They are searching for clues about the kidnapping.


    آنها به دنبال سرنخ هایی در مورد آدم ربایی هستند.


  • پلیس فکر می کند ضبط دوربین مدار بسته ممکن است سرنخ هایی از هویت قاتل ارائه دهد.


  • این داده ها ممکن است سرنخ هایی در مورد وضعیت اقتصادی فعلی ارائه دهد.

  • The trailer gives a few important clues about the film's plot.


    تریلر چند سرنخ مهم در مورد داستان فیلم می دهد.

  • Diet may hold the clue to the causes of migraine.


    رژیم غذایی ممکن است سرنخی از علل میگرن داشته باشد.

  • The text offers few clues as to his identity.


    متن سرنخ های کمی در مورد هویت او ارائه می دهد.

  • ‘You'll never guess who I saw today!’ ‘Give me a clue.’


    «شما هرگز حدس نمی‌زنید که امروز چه کسی را دیدم!» «به من سرنخ بدهید.»

  • a cryptic clue (= one that has a hidden meaning) from a crossword


    سرنخ رمزی (= چیزی که معنایی پنهان دارد) از جدول کلمات متقاطع

  • I don't have a clue where she lives.


    من نمی دانم کجا زندگی می کند.

  • Don't ask him to do it—he doesn't have a clue!


    از او نخواهید این کار را انجام دهد - او سرنخی ندارد!

  • So far the police haven't got any clues as to the motive for the crime.


    پلیس تاکنون هیچ سرنخی از انگیزه این جنایت به دست نیاورده است.

  • The hat gives a clue to the identity of the killer.


    کلاه سرنخی از هویت قاتل می دهد.

  • The letter yielded no clues.


    نامه هیچ سرنخی نداشت.

  • We must have missed some vital clue.


    ما باید یک سرنخ حیاتی را از دست داده باشیم.

  • a clue as to her whereabouts


    سرنخی از محل نگهداری او

  • Is there any clue as to how the burglars entered the building?


    آیا سرنخی از نحوه ورود سارقان به داخل ساختمان وجود دارد؟

  • The picture contains subtle clues about the site's history.


    تصویر حاوی سرنخ های ظریفی در مورد تاریخچه سایت است.


  • این تحقیق ممکن است سرنخ مهمی در مورد چگونگی ایجاد سرطان ارائه دهد.

  • Police are still looking for clues in their search for the missing girl.


    پلیس همچنان در جستجوی سرنخ هایی برای یافتن دختر گمشده است.

  • I'm never going to guess the answer if you don't give me a clue.


    اگر سرنخی به من ندهید، هرگز جواب را حدس نمی زنم.

  • I've got a crossword grid almost ready to post online — I just have to finish cluing it.


    من یک شبکه جدول کلمات متقاطع تقریباً آماده برای پست آنلاین دارم - فقط باید آن را به پایان برسانم.

  • This game doesn't have a very interesting story it's not obvious what to do and the puzzles in it are very badly clued.


    این بازی داستان چندان جالبی ندارد، مشخص نیست چه باید کرد و پازل های موجود در آن خیلی بد سرنخ شده است.

  • The character disguises her identity cluing us about the movie's fascination with deception.


    این شخصیت هویت خود را پنهان می‌کند و ما را در مورد شیفتگی فیلم به فریب، راهنمایی می‌کند.


  • هیچ چیز برای کارکنان وجود نداشت که این مرد نباید در ساختمان می بود.

  • For five months, Russell remained a fugitive, leaving no clues as to his whereabouts.


    راسل به مدت پنج ماه فراری ماند و هیچ سرنخی از محل اختفای خود باقی نگذاشت.

synonyms - مترادف
  • hint


    اشاره


  • رهبری


  • نشانه

  • pointer


    اشاره گر


  • پیشنهاد

  • tip


    نکته

  • intimation


    تلقین

  • cue


    پارهای از اطلاعات


  • امضا کردن


  • شواهد و مدارک


  • آگاهی

  • inkling


    علامت


  • نشانگر


  • هشدار

  • indicator


    فال


  • اطلاع نهانی


  • اثبات

  • omen


    یادآور

  • tip-off


    پی گیری


  • تجلی

  • token


    نجوا

  • reminder


    ایده


  • علامت گویا

  • manifestation


    بقایای


  • پیامد


  • ژست

  • telltale sign


    کنایه

  • vestige




  • innuendo


antonyms - متضاد

  • سوال

  • exteriority


    بیرونی


  • خارج از

  • exterior


    خارجی


  • قفل کردن

لغت پیشنهادی

wavy

لغت پیشنهادی

statisticians

لغت پیشنهادی

investigator