symptom

base info - اطلاعات اولیه

symptom - علامت

noun - اسم

/ˈsɪmptəm/

UK :

/ˈsɪmptəm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [symptom] در گوگل
description - توضیح

  • مشکلی در بدن یا ذهن شما وجود دارد که نشان می دهد شما یک بیماری خاص دارید


  • نشانه ای از وجود یک مشکل جدی


  • هر گونه احساس بیماری یا تغییر جسمی یا روحی که ناشی از یک بیماری خاص باشد


  • هر مشکل واحدی که ناشی از آن باشد و مشکل جدی تر و کلی تری را نشان دهد


  • هر احساس بیماری یا تغییر جسمی یا روحی که ناشی از یک بیماری باشد


  • یک علامت نیز وضعیت یا مشکلی است که به نظر می رسد نشان دهنده یک مشکل جدی تر و عمومی است

  • In his speech the Bishop labelled these crimes as a symptom of society's moral decline.


    اسقف در سخنرانی خود این جنایات را نشانه زوال اخلاقی جامعه نامید.

  • The tablets help relieve cold symptoms.


    قرص ها به تسکین علائم سرماخوردگی کمک می کنند.

  • At the medical products firm we mentioned earlier, symptoms of denial were rife.


    در شرکت محصولات پزشکی که قبلاً ذکر کردیم، علائم انکار بسیار زیاد بود.

  • The first symptoms of hepatitis are tiredness, vomiting, and loss of weight.


    اولین علائم هپاتیت خستگی، استفراغ و کاهش وزن است.

  • His symptoms worsened over the next two days and he returned to the nutritionist.


    علائم او طی دو روز بعد بدتر شد و به متخصص تغذیه بازگشت.

  • First the doctor asked me to describe my symptoms.


    ابتدا دکتر از من خواست که علائمم را شرح دهم.

  • She had no symptoms, except that no monthly showing of blood took place.


    او هیچ علامتی نداشت، به جز اینکه ماهانه خونی مشاهده نمی شد.

  • Usually high blood pressure has no symptoms, so many people have it for years without knowing.


    معمولا فشار خون بالا هیچ علامتی ندارد، بنابراین بسیاری از افراد سال ها بدون اینکه بدانند آن را دارند.

  • The symptoms that he had put up with for 20 years now became a real problem.


    علائمی که او 20 سال تحمل کرده بود اکنون به یک مشکل واقعی تبدیل شده است.

  • At each visit symptoms and side effects were noted and blood was taken for haematological and biochemical screening tests.


    در هر ویزیت علائم و عوارض جانبی ذکر شد و برای آزمایشات غربالگری هماتولوژی و بیوشیمیایی خون گرفته شد.

example - مثال
  • Symptoms include a headache and sore throat.


    علائم شامل سردرد و گلودرد است.

  • If symptoms persist, consult your doctor.


    در صورت تداوم علائم، با پزشک خود مشورت کنید.


  • برای تجربه علائم اضطراب و افسردگی

  • to show/develop symptoms of illness


    برای نشان دادن/توسعه علائم بیماری

  • to relieve/alleviate symptoms


    برای تسکین/تسکین علائم


  • افزایش تورم تنها یکی از علائم وضعیت بد اقتصاد بود.

  • Their relationship was obviously failing, but they just ignored the symptoms.


    رابطه آنها آشکارا در حال شکست بود، اما آنها فقط علائم را نادیده گرفتند.

  • She was hospitalized with extreme flu-like symptoms.


    او با علائم شدید آنفولانزا در بیمارستان بستری شد.

  • 40% of patients were treated within three hours of the onset of symptoms.


    40 درصد بیماران در عرض سه ساعت پس از شروع علائم تحت درمان قرار گرفتند.

  • Can you describe your symptoms?


    آیا می توانید علائم خود را توضیح دهید؟

  • Cigarettes can aggravate the symptoms of a cold.


    سیگار می تواند علائم سرماخوردگی را تشدید کند.

  • Not all carriers of the disease develop symptoms.


    همه ناقلین بیماری علائمی را بروز نمی دهند.

  • Nurses are taught how to identify and treat the symptoms of poisoning.


    به پرستاران نحوه شناسایی و درمان علائم مسمومیت آموزش داده می شود.

  • She had all the classic symptoms of the disorder.


    او تمام علائم کلاسیک این اختلال را داشت.

  • The patient was admitted presenting with flu symptoms.


    بیمار با علائم آنفولانزا بستری شد.

  • These virus infections display obvious visual symptoms.


    این عفونت های ویروسی علائم بصری آشکاری را نشان می دهند.

  • after two symptom-free years


    بعد از دو سال بدون علائم


  • علائم فیزیکی که در نتیجه استرس ایجاد می شود

  • Look out for symptoms of depression.


    مراقب علائم افسردگی باشید.

  • Headaches may be a sign of stress.


    سردرد ممکن است نشانه استرس باشد.


  • آنها هیچ اشاره ای به نحوه انجام کار ندادند.

  • Symptoms include a sore throat.


    علائم شامل گلودرد است.

  • The dove is a universal symbol of peace.


    کبوتر نماد جهانی صلح است.

  • the economic indicators


    شاخص های اقتصادی

  • Chest pains can be a warning signal of heart problems.


    درد قفسه سینه می تواند یک سیگنال هشدار دهنده از مشکلات قلبی باشد.

  • He's complaining of all the usual flu symptoms - a high temperature headache, and so on.


    او از تمام علائم معمول آنفولانزا - درجه حرارت بالا، سردرد و غیره - شاکی است.

  • He's been HIV-positive for six years, but just recently he's started to develop the symptoms of AIDS.


    او شش سال است که HIV مثبت است، اما اخیراً علائم ایدز در او شروع شده است.

  • It's her feeling that the recent outbreaks of violence are a symptom of the dissatisfaction that is currently affecting our society.


    او احساس می کند که شیوع خشونت های اخیر نشانه نارضایتی است که در حال حاضر بر جامعه ما تأثیر می گذارد.

  • Muscle aches and fever are symptoms of the flu.


    درد عضلانی و تب از علائم آنفولانزا هستند.

  • This endless debate is a symptom of our lack of confidence.


    این بحث بی پایان نشانه عدم اعتماد ماست.

synonyms - مترادف

  • نشانه


  • امضا کردن


  • علامت


  • نشانگر

  • indicator


    تجلی

  • token


    توجه داشته باشید

  • manifestation


    اصطلاح


  • قابل توجه


  • ویژگی

  • indicia


    prodrome


  • صفت


  • فهرست مطالب

  • prodrome


    سندرم

  • trait


    سرنخ


  • شواهد و مدارک

  • syndrome


    اشاره


  • پیشنهاد


  • تلقین

  • hint


    اشاره گر


  • اثبات

  • intimation


    هدیه دادن

  • pointer


    پی گیری


  • تظاهرات

  • giveaway


    خیانت


  • تصدیق


  • سمبل

  • betrayal


    رهبری

  • attestation


    ژست




antonyms - متضاد

  • زنگ تفريح

لغت پیشنهادی

beautify

لغت پیشنهادی

angiosarcoma

لغت پیشنهادی

clarifies