chest

base info - اطلاعات اولیه

chest - قفسه سینه

noun - اسم

/tʃest/

UK :

/tʃest/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chest] در گوگل
description - توضیح

  • قسمت جلویی بدن شما بین گردن و شکم شما


  • یک جعبه محکم بزرگ که برای نگهداری وسایل یا انتقال وسایل شخصی خود از یک مکان به مکان دیگر استفاده می کنید

  • the upper front part of the body of humans and some animals, between the stomach and the neck containing the heart and lungs


    قسمت جلویی بالای بدن انسان و برخی حیوانات، بین معده و گردن، شامل قلب و ریه

  • a large strong box usually made of wood used for storing goods or possessions or for moving possessions from one place to another


    جعبه بزرگ و محکمی که معمولاً از چوب ساخته می شود و برای نگهداری کالاها یا اموال یا برای جابجایی اموال از مکانی به مکان دیگر استفاده می شود.

  • the upper front part of the body of humans and some animals, between the stomach and the neck enclosing the heart and lungs


    قسمت جلویی بالای بدن انسان و برخی حیوانات، بین معده و گردن، قلب و ریه ها را در بر می گیرد.

  • a large strong box usually made of wood which is used for storing valuable goods or possessions or for moving possessions from one place to another


    جعبه‌ای بزرگ و مستحکم که معمولاً از چوب ساخته می‌شود و برای نگهداری کالاها یا اموال با ارزش یا برای جابه‌جایی اموال از مکانی به مکان دیگر استفاده می‌شود.

  • We use a cedar chest to keep wool blankets in.


    برای نگه داشتن پتوهای پشمی از صندوقچه سرو استفاده می کنیم.

  • Sizes: to fit chest sizes 34-38 or 40-46.


    سایز: متناسب با سایز سینه 34-38 یا 40-46.

  • She could feel the pounding of his heart against her chest and the pulse leapt under her lips.


    ضربان قلبش را روی سینه‌اش حس می‌کرد و نبض زیر لبش می‌تپید.

  • Focusing resentfully on the dark angular face her heart had flipped over suddenly in her chest.


    قلبش که با عصبانیت روی صورت تیره و زاویه دار تمرکز می کرد، ناگهان در سینه اش چرخید.

  • Did I care that on his chest he wore no small ribbons indicative of this medal or that yet to come?


    آیا برایم مهم بود که روی سینه‌اش هیچ روبان کوچکی نبست که نشان دهنده این مدال یا مدال آینده باشد؟

  • Potter was shot in the chest.


    پاتر به سینه شلیک شد.

  • I like looking at the clods of earth hitting their faces, covering their chests, hiding them completing something.


    دوست دارم به توده های زمین نگاه کنم که به صورتشان برخورد می کنند، سینه شان را می پوشانند، پنهان می کنند، چیزی را کامل می کنند.

  • Children were to sit up straight and put their chins to their chests.


    بچه ها باید صاف بنشینند و چانه هایشان را روی سینه بگذارند.


  • یک صندوقچه اسباب بازی

  • When doing sit-ups, keep your hands crossed on your chest rather than behind your neck.


    هنگام انجام دراز و نشست، دستان خود را روی سینه خود ضربدری کنید، نه پشت گردن.

example - مثال
  • chest pains


    درد قفسه سینه

  • She gasped for breath her chest heaving.


    نفس نفس زد، سینه اش تکان خورد.

  • She folded her arms across her chest


    دستانش را روی سینه‌اش جمع کرد


  • یک عفونت قفسه سینه

  • symptoms such as wheezing or a tightness in the chest


    علائمی مانند خس خس سینه یا سفتی در قفسه سینه

  • The bullet hit him in the chest.


    گلوله به سینه او اصابت کرد.

  • a hairy chest


    یک سینه مودار

  • a gorilla beating his chest


    گوریلی که به سینه اش می کوبد

  • She pulled her knees to her chest and hugged them tight.


    زانوهایش را به سینه اش کشید و آنها را محکم در آغوش گرفت.

  • flat-chested


    سینه صاف

  • broad-chested


    سینه پهن


  • یک قفسه سینه دارو

  • a treasure chest


    صندوقچه گنج


  • چرا به او نمی گویید چه احساسی دارید؟ ممکن است برای شما مفید باشد که آن را از روی سینه خود بردارید.

  • ‘You've got to have courage,' he said, thumping his chest.


    او در حالی که سینه اش را کوبید گفت: باید شجاعت داشته باشی.

  • Clutching his chest in agony, he fell to the ground.


    در حالی که از شدت درد سینه اش را گرفته بود، روی زمین افتاد.

  • He puffed out his chest proudly.


    با غرور سینه اش را بیرون داد.

  • He suffered burns to the chest and neck.


    وی از ناحیه سینه و گردن دچار سوختگی شد.

  • Her chest tightened with fear.


    سینه اش از ترس سفت شد.

  • His chest puffed out with indignation at the suggestion.


    با این پیشنهاد، سینه‌اش با خشم پف کرد.

  • His chest swelled with pride as he accepted the award.


    وقتی جایزه را پذیرفت، سینه‌اش از غرور متورم شد.

  • She clutched her baby tightly to her chest.


    او بچه اش را محکم به سینه اش گرفت.

  • She ran until her chest ached.


    دوید تا سینه اش درد گرفت.

  • She was hit in the chest by two of the bullets.


    دو گلوله به سینه او اصابت کرد.

  • She wears loose clothes to hide her flat chest.


    او لباس های گشاد می پوشد تا سینه صاف خود را پنهان کند.

  • the hairs on his chest


    موهای روی سینه اش

  • The documents were kept in an ancient oak chest with a brass lock.


    اسناد در صندوقچه بلوط باستانی با قفل برنجی نگهداری می شد.

  • a pirate's treasure chest


    صندوقچه گنج دزدان دریایی

  • He was shot in the chest at point blank range.


    او از ناحیه قفسه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

  • He folded his arms across his chest.


    دست‌هایش را روی سینه‌اش جمع کرد.

  • His shirt was open to the waist revealing a very hairy chest.


    پیراهن او تا کمر باز بود و سینه‌ای پرمو نشان می‌داد.

synonyms - مترادف
  • box


    جعبه


  • مورد

  • crate


    ظرف


  • قوی جعبه

  • strongbox


    تابوت

  • casket


    تنه

  • trunk


    صندوق

  • coffer


    کشتی

  • ark


    صندوقچه

  • bin


    کیدی

  • receptacle


    قفسه

  • caddy


    کارتن

  • locker


    کیست

  • carton


    خزانه داری

  • kist


    پیکسیس

  • treasury


    تکیه

  • pyxis


    صندوق گنج

  • reliquary


    دارنده

  • treasure chest


    طبل

  • holder


    مخزن

  • drum


    قلع

  • repository


    قوطی

  • tin


    می توان

  • canister


    بسته بندی


  • بسته

  • can


    سبد


  • مالیات بر ارزش افزوده



  • packet


  • vat


antonyms - متضاد

  • بازگشت

  • exoneration


    تبرئه

لغت پیشنهادی

inmates

لغت پیشنهادی

Anglo

لغت پیشنهادی

partnership