attach
attach - ضمیمه کردن
verb - فعل
UK :
US :
پیوست
کناره گیری
غیر متصل
قابل جدا شدن
جدا کردن
برای بستن یا اتصال یک شی به دیگری
اگر سرزنش کسی باشد یا به کسی دلبسته شود، او مسئول اتفاق بدی است که اتفاق می افتد
if a quality feeling idea etc attaches or is attached to a person thing or event it is connected with them
اگر یک کیفیت، احساس، ایده و غیره به شخص، چیز یا رویدادی متصل یا متصل باشد، با آنها مرتبط است.
برای اتصال یک سند یا فایل به یک ایمیل به طوری که بتوانید آنها را با هم ارسال کنید
در صورتی که شرایطی به قراردادی اضافه شود به آن اضافه شده و جزء آن قرار می گیرد
اگر منافع، حقوق و غیره به چیزی وابسته باشد، با آن چیز مرتبط است
اگر نامه یا سندی به چیزی ضمیمه شده باشد با آن ارسال می شود
بستن، پیوستن یا وصل کردن چیزی
برای پیوستن فایلی مانند سند، تصویر یا برنامه کامپیوتری به ایمیل
to officially take someone's money or the things that they own or to arrest someone usually because that person has failed to pay money that is owed
گرفتن رسمی پول یا چیزهایی که شخصی دارد، یا دستگیر کردن کسی، معمولاً به این دلیل که آن شخص پولی را که بدهی است پرداخت نکرده است.
بستن یا ثابت کردن چیزی در موقعیت، به ویژه. در رابطه با چیز دیگری
ضمیمه کردن یک کیفیت خاص به چیزی به معنای داشتن آن کیفیت است
بستن یا وصل کردن یک چیز به چیز دیگر
برای اتصال یک قطعه از تجهیزات کامپیوتری به دیگری
برای ارسال یک سند، تصویر و غیره با ایمیل یا نامه
if someone is attached to a department or company they are sent to work there temporarily for a particular purpose
اگر شخصی به یک بخش یا شرکت وابسته باشد، برای یک هدف خاص به طور موقت به آنجا کار می کند
چیزی را شامل کردن یا چیزی را بخشی از چیزی کردن
گرفتن اموال یا پول شخصی به موجب قانون برای کمک به پرداخت بدهی آنها
اکنون پردازندهها میگویند زبالههای پلاستیکی با مهریه 50 تا 100 پوندی در هر تن به آنها پیشنهاد میشود.
پزشک مانیتوری را به معده شما وصل می کند تا بتواند به صدای قلب کودک گوش دهد.
دکتر یک مانیتور کوچک به سر نوزاد وصل کرد.
رسید خود را دریافت کنید، آن را پیوست کنید و ارسال کنید.
The board needs little preparation since once the skeg is attached only the daggerboard has to be slid into its case.
تخته نیاز به آماده سازی کمی دارد، زیرا هنگامی که اسکاج وصل می شود، فقط تخته خنجر باید در بدنه آن بلغزد.
من جدیدترین صفحه گسترده را برای شما پیوست کرده ام تا ببینید.
چند دقیقه طول کشید تا تریلر به پشت کامیون وصل شود.
These oligonucleotides were attached to Dynal magnetic beads coated with streptavidin according to the manufacturer's instructions.
این الیگونوکلئوتیدها طبق دستورالعمل سازنده به دانه های مغناطیسی Dynal پوشیده شده با استرپتاویدین متصل شدند.
ارجاعات و نمودارها به سند پیوست شد.
آنها آن را به محل زندگی متصل به بیمارستان منتقل می کردند.
اما آچسون با دقت دوم نگاه کرد و دید که چند لکه روشن به میله چسبیده است.
This is the day by which your debtor must return the reply form which is attached to the summons to the court.
این روزی است که بدهکار شما باید برگه پاسخ ضمیمه احضاریه را به دادگاه برگرداند.
یک کپی از رزومه من به این نامه پیوست شده است.
یک کپی از یادداشت های خود را برای اطلاع شما پیوست می کنم.
نسخه ای از سند وی به عنوان پیوست 3 در انتهای این کتاب پیوست شده است.
کوپن را به جلوی نامه خود وصل کنید.
They have attached a number of conditions to the agreement (= said that the conditions must be part of the agreement)
یکسری شروط را به قرارداد ضمیمه کرده اند (= گفته اند که شرایط باید جزء توافق باشد)
من یک کپی از صفحه گسترده را پیوست می کنم.
من عکس را به صورت فایل پی دی اف پیوست می کنم.
I attach great importance to this research.
من برای این تحقیق اهمیت زیادی قائل هستم.
من زیاد به این یافته ها اهمیت نمی دهم.
در مهمانی خودش را به من چسباند و من نتوانستم از شر او خلاص شوم.
هیچ کس پیشنهاد نمی کند که هیچ خطری برای سلامتی این محصول وجود داشته باشد.
هیچ سرزنشی به شما تعلق نمی گیرد.
این هیچ سرزنشی را متوجه شما نمی کند.
متأسفانه هنوز یک انگ به بیماری روانی وجود دارد.
I attached a photo to my application form.
من یک عکس به فرم درخواست خود پیوست کردم.
از این کابل برای اتصال چاپگر به کامپیوتر استفاده کنید.
In the UK , packets of cigarettes come with a government health warning attached to them (= on them).
در بریتانیا، بستههای سیگار با یک هشدار بهداشتی دولتی متصل به آنها (= روی آنها) همراه است.
من یک کپی از آخرین گزارش خود را پیوست می کنم (= در حال ارسال، معمولاً با نامه).
شما این دستگاه را به شیشه جلوی خود وصل می کنید و سیگنالی ارسال می کند که درب گاراژ را باز می کند.
اگر یک برچسب منفی به یک گروه بچسبانید، می توانید با تمام اعضای آن گروه بد رفتار کنید.
یادداشتی را ضمیمه گزارش کردم و در دفتر ایشان گذاشتم.
نرم افزار سرویس گیرنده را می توان در یک کامپیوتر مرکزی که به شبکه متصل است ذخیره کرد.
من یک نسخه از گزارش این ماه را که شامل ارقام مربوط به سه ماهه آخر است، پیوست می کنم.
تام به مدت شش ماه به بخش بازاریابی وابسته بود.
شرایط سختگیرانه ای برای شهرک سازی وجود داشت.
من باید مطمئن باشم که هیچ خطری در این تصمیم وجود ندارد.
شهرستان ممکن است حق ضمیمه اموال را برای ارضای بدهی مالیاتی داشته باشد.
fasten
بستن
پیوستن
اتصال
ثابت
امن است
ارتباط دادن
زن و شوهر
چسباندن
affix
کراوات
تکان دادن
hitch
چوب
متحد کردن
unite
یوغ
yoke
سنجاق
pin
رابطه، رشته
ضمیمه
append
زنجیر
گیره
clamp
چسب
glue
اضافه کردن
AnnexeUK
annexeUK
annexUS
annexUS
مژه
lash
متصل کردن
tether
لنگر انداختن
moor
لنگر
anchor
بند
strap
خرپا
truss
ناخن - میخ
nail
جوش
weld
detach
جدا کردن
undo
لغو کردن
unfasten
باز کردن
unhook
باز کردن قلاب
disconnect
قطع شدن
dissociate
شل کردن
loosen
برداشتن
بازنشسته شدن
جداگانه، مجزا
کنار کشیدن
untie
متفرق شدن
تقسیم کردن
disjoin
طلاق
disunite
فراموش کردن
شل
از دست دادن
جداسازی
رفع مشکل
رها کردن
sever
بردن
unfix
رهایی
رایگان
لغو پیوند
disengage
باز کردن زنجیر
بخش
uncouple
unlink
unhitch
unchain