toe

base info - اطلاعات اولیه

toe - انگشت پا

noun - اسم

/təʊ/

UK :

/təʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [toe] در گوگل
description - توضیح
  • one of the five movable parts at the end of your foot


    یکی از پنج قسمت متحرک انتهای پای شما


  • بخشی از یک کفش یا جوراب که قسمت جلوی پای شما را می پوشاند


  • هر یک از پنج قسمت مجزا در انتهای پا

  • the part of a sock, shoe or other foot covering that goes over the toes


    قسمتی از جوراب، کفش یا دیگر پوشش پا که روی انگشتان پا می‌رود

  • to do what you are ordered or expected to do


    برای انجام کاری که به شما دستور داده شده یا از شما انتظار می رود


  • هر یک از پنج قسمت بلند و نازک انتهای پا، شبیه به انگشتان دست

  • Toe also refers to the end of a shoe or sock


    انگشت پا نیز به انتهای یک کفش یا جوراب اشاره دارد

  • to do what you are expected or ordered to do


    برای انجام کاری که از شما انتظار می رود یا به شما دستور داده شده است

  • He looks under the table and sees a bare toe rubbing the toe of his sneaker.


    او به زیر میز نگاه می کند و یک انگشت پا برهنه را می بیند که پنجه کفش ورزشی اش را می مالید.

  • She has a sharp cutting edge and woe betide the Europhile who treads on her toes.


    او لبه برش تیز دارد و وای به حال اروپایی دوستی که انگشتان پاهایش را زیر پا می گذارد.

  • Like on horseback, I hold on with the tips of my toes.


    مثل اسب سواری، با نوک انگشتان پا نگه می دارم.

  • Invariably our toes are unnaturally cramped into odd-shaped shoes and the feet raised because we choose to teeter around in high heels!


    همیشه انگشتان پاهای ما به طور غیر طبیعی در کفش‌های عجیب و غریب فشرده می‌شوند و پاها را بالا می‌بریم، زیرا ما انتخاب می‌کنیم که با کفش‌های پاشنه بلند بچرخیم!

  • Ruth's toes curled under the table.


    انگشتان پای روت زیر میز پیچ خوردند.

  • In each directorate-general there is a leader who keeps his team on their toes..


    در هر اداره کل یک رهبر وجود دارد که تیم خود را در حال نگه داشتن آنهاست.

example - مثال
  • the big/little toe (= the largest/smallest toe)


    انگشت بزرگ/کوچک (= بزرگترین/کوچکترین انگشت پا)

  • I stubbed my toe on the step.


    انگشت پام را روی پله کوبیدم.

  • Can you touch your toes? (= by bending over while keeping your legs straight)


    آیا می توانید انگشتان پای خود را لمس کنید؟ (= با خم شدن در حالی که پاهای خود را صاف نگه دارید)

  • She wiggled her fingers and toes thoughtfully.


    انگشتان دست و پاهایش را متفکرانه تکان داد.

  • She stood on her toes and kissed him.


    روی انگشتان پایش ایستاد و او را بوسید.

  • They are ground birds with long toes and claws.


    آنها پرندگان زمینی با انگشتان پا و پنجه های بلند هستند.

  • He kicked the earth with the toe of his boot.


    با نوک چکمه اش به زمین لگد زد.

  • open-toed sandals


    صندل های دم باز

  • a three-toed sloth


    یک تنبل سه انگشتی

  • They dug their toes in and would not lower the price.


    انگشتان پاهایشان را فرو کردند و قیمت را پایین نیاوردند.

  • We decided to dip a toe in the computer games market.


    تصمیم گرفتیم انگشت پا را وارد بازار بازی های رایانه ای کنیم.

  • We were covered from head to foot in mud.


    سر تا پا در گل و لای بودیم.

  • She was dressed from head to toe in red.


    او از سر تا پا قرمز پوشیده بود.

  • She was dressed in green from top to toe.


    از بالا تا پا لباس سبز پوشیده بود.

  • Surprise visits help to keep the staff on their toes.


    بازدیدهای غافلگیرکننده به کارکنان کمک می کند تا سرپا نگه داشته شوند.

  • The threat of inspections kept us all on our toes.


    تهدید به بازرسی همه ما را سرپا نگه داشت.

  • The man's broad smile made her toes curl.


    لبخند پهن مرد باعث شد انگشتان پایش حلقه شود.

  • I don’t want to tread on anybody’s toes so I’ll keep quiet.


    نمی‌خواهم انگشتان پای کسی را زیر پا بگذارم، پس ساکت می‌مانم.

  • He stepped on my toe while we were dancing!


    در حالی که داشتیم می رقصیدیم پا روی انگشت پام گذاشت!

  • Luckily, a truck came to tow our car to safety.


    خوشبختانه یک کامیون آمد تا ماشین ما را به محل امن بکشاند.

  • He had some kind of fungus between his toes.


    بین انگشتان پا نوعی قارچ داشت.

  • He moved lightly on his toes like a boxer.


    مثل یک بوکسور به آرامی روی انگشتان پا حرکت می کرد.

  • I dipped my toe in the river to test the temperature.


    برای تست دما، انگشت پام را در رودخانه فرو کردم.

  • I stood on the tips of my toes to look through the window.


    روی نوک انگشتان پایم ایستادم تا از پنجره نگاه کنم.

  • Ouch! That was my toe you just trod on.


    آخ! این انگشت پای من بود که تو آن را پا گذاشتی.

  • She stood on her toes to kiss him.


    روی انگشتان پایش ایستاد تا او را ببوسد.

  • She tapped her toes to the music.


    انگشتان پایش را به موسیقی زد.

  • The shoe pressed painfully against her big toe.


    کفش به طور دردناکی به انگشت شست پا فشار آورد.

  • Under his bare toes the floor felt gritty.


    زیر انگشتان برهنه‌اش، زمین شن‌ریزه شده بود.

  • your big toe (= your largest toe)


    شست پا شما (= بزرگترین انگشت پا شما)

  • your little toe (= your smallest toe)


    انگشت کوچک شما (= کوچکترین انگشت شما)

synonyms - مترادف
  • appendage


    زائده

  • dactyl


    داکتیل

  • digit


    رقم

  • phalanges


    فالانژها

  • phalanx


    فالانکس

  • hoof


    سم


  • انگشت

  • extremity


    حد نهایی

  • thumb


    شست

  • pointer


    اشاره گر

  • pinkie


    صورتی

  • claw


    پنجه

  • hook


    قلاب

  • fang


    نیش

  • feeler


    احساس کننده

  • phalange


    فالانژ


  • انگشت حلقه


  • انگشت اشاره

  • forefinger


    انگشت اول


  • عضو


  • اندام

  • pinky


    شاخک

  • limb


    انگشت کوچک

  • tentacle


    انگشت سوم


  • انگشت وسط


  • انگشت چهارم


  • انگشت دوم


  • عضو لمسی


  • قلاب گوشت

  • tactile member


  • meat hook


antonyms - متضاد

  • پاشنه


  • دم

لغت پیشنهادی

phase

لغت پیشنهادی

minnesota

لغت پیشنهادی

truckers