toe
toe - انگشت پا
noun - اسم
UK :
US :
یکی از پنج قسمت متحرک انتهای پای شما
بخشی از یک کفش یا جوراب که قسمت جلوی پای شما را می پوشاند
هر یک از پنج قسمت مجزا در انتهای پا
قسمتی از جوراب، کفش یا دیگر پوشش پا که روی انگشتان پا میرود
برای انجام کاری که به شما دستور داده شده یا از شما انتظار می رود
هر یک از پنج قسمت بلند و نازک انتهای پا، شبیه به انگشتان دست
انگشت پا نیز به انتهای یک کفش یا جوراب اشاره دارد
برای انجام کاری که از شما انتظار می رود یا به شما دستور داده شده است
او به زیر میز نگاه می کند و یک انگشت پا برهنه را می بیند که پنجه کفش ورزشی اش را می مالید.
او لبه برش تیز دارد و وای به حال اروپایی دوستی که انگشتان پاهایش را زیر پا می گذارد.
مثل اسب سواری، با نوک انگشتان پا نگه می دارم.
Invariably our toes are unnaturally cramped into odd-shaped shoes and the feet raised because we choose to teeter around in high heels!
همیشه انگشتان پاهای ما به طور غیر طبیعی در کفشهای عجیب و غریب فشرده میشوند و پاها را بالا میبریم، زیرا ما انتخاب میکنیم که با کفشهای پاشنه بلند بچرخیم!
انگشتان پای روت زیر میز پیچ خوردند.
در هر اداره کل یک رهبر وجود دارد که تیم خود را در حال نگه داشتن آنهاست.
انگشت بزرگ/کوچک (= بزرگترین/کوچکترین انگشت پا)
انگشت پام را روی پله کوبیدم.
آیا می توانید انگشتان پای خود را لمس کنید؟ (= با خم شدن در حالی که پاهای خود را صاف نگه دارید)
انگشتان دست و پاهایش را متفکرانه تکان داد.
روی انگشتان پایش ایستاد و او را بوسید.
آنها پرندگان زمینی با انگشتان پا و پنجه های بلند هستند.
با نوک چکمه اش به زمین لگد زد.
open-toed sandals
صندل های دم باز
a three-toed sloth
یک تنبل سه انگشتی
انگشتان پاهایشان را فرو کردند و قیمت را پایین نیاوردند.
تصمیم گرفتیم انگشت پا را وارد بازار بازی های رایانه ای کنیم.
سر تا پا در گل و لای بودیم.
او از سر تا پا قرمز پوشیده بود.
از بالا تا پا لباس سبز پوشیده بود.
بازدیدهای غافلگیرکننده به کارکنان کمک می کند تا سرپا نگه داشته شوند.
تهدید به بازرسی همه ما را سرپا نگه داشت.
لبخند پهن مرد باعث شد انگشتان پایش حلقه شود.
نمیخواهم انگشتان پای کسی را زیر پا بگذارم، پس ساکت میمانم.
در حالی که داشتیم می رقصیدیم پا روی انگشت پام گذاشت!
خوشبختانه یک کامیون آمد تا ماشین ما را به محل امن بکشاند.
بین انگشتان پا نوعی قارچ داشت.
مثل یک بوکسور به آرامی روی انگشتان پا حرکت می کرد.
برای تست دما، انگشت پام را در رودخانه فرو کردم.
روی نوک انگشتان پایم ایستادم تا از پنجره نگاه کنم.
آخ! این انگشت پای من بود که تو آن را پا گذاشتی.
روی انگشتان پایش ایستاد تا او را ببوسد.
انگشتان پایش را به موسیقی زد.
کفش به طور دردناکی به انگشت شست پا فشار آورد.
زیر انگشتان برهنهاش، زمین شنریزه شده بود.
شست پا شما (= بزرگترین انگشت پا شما)
انگشت کوچک شما (= کوچکترین انگشت شما)
appendage
زائده
dactyl
داکتیل
digit
رقم
phalanges
فالانژها
phalanx
فالانکس
hoof
سم
انگشت
extremity
حد نهایی
thumb
شست
pointer
اشاره گر
pinkie
صورتی
claw
پنجه
hook
قلاب
fang
نیش
feeler
احساس کننده
phalange
فالانژ
انگشت حلقه
انگشت اشاره
forefinger
انگشت اول
عضو
اندام
pinky
شاخک
limb
انگشت کوچک
tentacle
انگشت سوم
انگشت وسط
انگشت چهارم
انگشت دوم
عضو لمسی
قلاب گوشت
tactile member
meat hook