attest
attest - گواهی
verb - فعل
UK :
US :
برای نشان دادن یا اثبات درست بودن چیزی
به طور رسمی اعلام کنید که معتقدید چیزی درست است، به خصوص در دادگاه
به طور رسمی اعلام کنید که معتقدید چیزی درست یا واقعی است
برای نشان دادن، گفتن یا اثبات وجود یا حقیقت بودن چیزی
to say officially, for example by signing your name that a document such as a will (= a document in which a person says what should be done with their money and property after they die) has been written and signed correctly
به طور رسمی مثلاً با امضای نام خود بگوییم که سندی مانند وصیت نامه (= سندی که در آن شخص می گوید پس از مرگ با پول و دارایی خود چه باید کرد) درست نوشته و امضا شده است.
(of a person) to state with authority that something is true or (of a situation or event) to show that something is likely to be true
(از یک شخص) با اقتدار اظهار کند که چیزی درست است، یا (از یک موقعیت یا رویداد) نشان دهد که احتمال دارد چیزی درست باشد.
برای امضای سندی که نشان دهد زمانی که شخص دیگری آن را امضا کرده بود حضور داشتید
به طور رسمی بگوییم که چیزی درست یا دقیق است
برای نشان دادن اینکه چیزی درست است
That's a balancing act that few southwestern cities have managed -- as Tucson's crumbling streets and contaminated wells attest.
این یک اقدام متعادل کننده است که تعداد کمی از شهرهای جنوب غربی آن را مدیریت کرده اند - همانطور که خیابان های در حال فروپاشی توسان و چاه های آلوده گواهی می دهند.
As his later writings attest, he shows more feeling for religious values than most of his liberal-left colleagues.
همانطور که نوشته های بعدی او نشان می دهد، او نسبت به بسیاری از همکاران چپ لیبرال خود احساس بیشتری نسبت به ارزش های مذهبی نشان می دهد.
این موقعیتی است که در بسیاری از متون، چه کلاسیک و چه پس از کلاسیک به اثبات رسیده است.
All who have suffered the loss of a loved one can attest that anger is an expected part of the grieving process.
همه کسانی که از دست دادن یکی از عزیزان خود متحمل شده اند می توانند تأیید کنند که خشم بخشی مورد انتظار از روند سوگواری است.
Whether or not Hugo was a wall-painter, the records of his activities as carver and manuscript painter attest to his versatility.
هوگو چه نقاش دیوار بود یا نه، سوابق فعالیتهای او بهعنوان منبتکار و نقاش نسخههای خطی، همه کاره بودن او را تأیید میکند.
همه نوشته ها جایگاه مهم آن را در زندگی و کار گواهی می دهند.
من می توانم این نکته را تأیید کنم.
It attests to the need for the campaign finance reforms advocated by Senator John McCain and others.
این نیاز به اصلاحات مالی مبارزات انتخاباتی مورد حمایت سناتور جان مک کین و دیگران را تایید می کند.
Contemporary accounts attest to his courage and determination.
روایات معاصر نشان از شجاعت و اراده او دارد.
اسناد نشان می دهد که از سال 1125 مدرسه ای متصل به صومعه وجود داشته است.
همانطور که داستان های بی شماری در مورد او نشان می دهد، او عمیقاً مذهبی است.
هم اسناد عمومی و هم شهادت های خصوصی این واقعیت را تأیید می کند.
برای تصدیق وصیت
این امضا توسط دو شاهد تایید شد.
من می توانم تأیید کنم که این درمان واقعاً کار می کند.
Thousands of people came out onto the streets to attest their support for the democratic opposition party.
هزاران نفر به خیابان ها آمدند تا حمایت خود را از حزب مخالف دموکراتیک تأیید کنند.
تعداد خودروهای قدیمی آلمانی که هنوز در جاده ها هستند نشان دهنده برتری ساخت آنهاست.
همانطور که حرفه او گواهی می دهد، او یک تنیس باز در سطح جهانی است.
وصیت نامه نیاز به گواهی سه شاهد دارد.
A notary public is an individual authorized by the state to certify documents and attest to their authenticity.
دفتر اسناد رسمی شخصی است که از طرف دولت مجاز است اسناد را تأیید کند و صحت آنها را تأیید کند.
به طور کلی، برای اثبات وصیت نامه، شهادت حداقل یک شاهد لازم است.
به عنوان فردی که سال ها در آنجا کار می کردم، می توانم تأیید کنم که برنامه ها به دقت بررسی می شوند.
ثروت او توسط کت خز و کفش های طراحی شده اش ثابت شد.
وصیت نامه باید توسط دو شاهد گواهی شود.
این بیانیه توسط قاضی دادگاه عالی امضا و تأیید شده است.
زوج ها باید ثابت کنند که در یک رابطه متعهد هستند.
The commission demands that Chief Financial Officers personally attest to the accuracy of their financial statements.
کمیسیون از مدیران ارشد مالی میخواهد که شخصاً صحت صورتهای مالی خود را تأیید کنند.
کاهش فروش گویای این واقعیت است که محصول قدیمی است.
این گزارش حاوی گواهی حسابرس است.
تایید
certify
گواهی کند
authenticate
تصدیق کردن
corroborate
تایید کند
substantiate
اثبات کردن
verify
تایید کنید
affirm
تایید کردن
manifest
آشکار
شاهد
حمایت کردن
گواهی دادن
aver
معدل
اعلام
seal
مهر
سوگند
warrant
حکم
ادعا کردن
endorse
تایید و امضا
شواهد و مدارک
invoke
استناد کردن
ratify
تصویب کنید
جر و بحث
avouch
رای دادن
ضمانت
validate
تایید اعتبار
vindicate
توجیه کردن
adjure
قسم خوردن
asseverate
علامت مقابل
asservate
countersign
disprove
رد کردن
rebut
تناقض دارند
refute
مناقشه
contradict
انکار
controvert
به دست آوردن
خودداری کنند
gainsay
پنهان کردن، پوشاندن
abstain
پوشش
conceal
انکار کردن
بی اعتبار کردن
disavow
پنهان شدن
discredit
باطل کردن
مخالفت کنند
invalidate
وتو
خودداری کنید
دروغ بودن را ثابت کند
دروغ بده
repudiate
مزخرف کردن
veto
اختلاف نظر
withhold
نفی کردن
اشتباه گرفتن
تکذیب
گیج کردن
منفجر شود
negate
پاک کردن
disaffirm
confute
belie
confound
debunk