contemporary
contemporary - امروزی
adjective - صفت
UK :
US :
متعلق به زمان حال
در همان بازه زمانی اتفاق می افتد یا انجام می شود
کسی که همزمان با شخص دیگری در یک مکان خاص زندگی کرده یا بوده است
موجود یا در حال وقوع است و بنابراین مدرن به نظر می رسد
متعلق به همان دوره، یا به دوره ای اعلام شده در گذشته
کسی که در همان دوره ای زندگی می کند که شخص دیگری زندگی می کند
فردی که هم سن شماست
موجود یا در حال وقوع است
متعلق به همان دوره یا دوره ای در گذشته
کسی که در همان دوره زندگی می کند
دکور کافه تمیز و مدرن است.
از زمان افتتاح آن در سال 1978، این گالری به عنوان مرکز اصلی هنر معاصر در شهر دیده می شود.
Since its opening in 1978 the gallery has been seen as the main centre for contemporary art in the city.
این جنبش به شدت تحت تأثیر جنبش هنر معاصر به نام کنستراکتیویسم بود که با انرژی دنبال می شد.
It was strongly influenced by the contemporary art movement known as Constructivism, which was being energetically pursued.
من تحت تاثیر آثار بسیاری از هنرمندان معاصر نیستم.
آهنگسازانی مانند فیلیپ گلس باعث محبوبیت بیشتر موسیقی معاصر شده اند.
بنابراین، بحثهای هستیشناختی معاصر مربوط به عکس متفاوت است.
Thus contemporary ontological debates relating to the photograph are divergent.
مسلماً این بزرگترین منبع خشونت و مرگ در جهان سیاسی معاصر است.
تعداد روش های موجود به طور مداوم در حال افزایش است و با آشکار شدن پیچیدگی فرآیندهای معاصر، کاربرد آنها بیشتر می شود.
The methods available are constantly increasing in number and their utility is greater as the complexity of contemporary processes is revealed.
کاهش اهمیت دین در جوامع معاصر
the declining importance of religion in contemporary societies
برای بیان همین مشاهدات در شرایط امروزی تر، خانواده ها از تجربه ازدواجشان به معنای ازدواج می آموزند.
To put the same observation in more contemporary terms families learn about what marriage means from their experience of marriage.
این دومی مخصوصاً دردسرساز بود زیرا نظریه معاصر آن را به عنوان خود تصحیح کننده رد می کرد.
This latter was especially troublesome because the contemporary theory dismissed it as self-correcting.
ما هیچ گزارش معاصری از نبرد نداریم (= نزدیک به زمانی که این نبرد نوشته شده است).
He was contemporary with the dramatist Congreve.
او با نمایشنامه نویس کنگرو معاصر بود.
این آمفی تئاتر تقریباً معاصر کولوسئوم در رم است.
contemporary society/culture
جامعه/فرهنگ معاصر
contemporary art/music/dance
هنر/موسیقی/رقص معاصر
contemporary architecture/literature/painting/politics/history
معماری/ادبیات/نقاشی/سیاست/تاریخ معاصر
He is among the best-known contemporary artists.
او یکی از شناخته شده ترین هنرمندان معاصر است.
این فیلم تصویری افسردهکننده از زندگی در بریتانیای معاصر را به تصویر میکشد.
چند رنگ مدرن را روی دیوارهای آشپزخانه خود امتحان کنید.
او فقط از اسناد کاملاً معاصر برای تحقیق در مورد کتاب استفاده کرد.
a composer contemporary with Beethoven
آهنگساز معاصر بتهوون
a period broadly contemporary with the Shang dynasty
دوره ای که به طور گسترده با سلسله شانگ معاصر بود
او یکی از مبتکران بزرگ رقص معاصر است.
این جایزه به بهترین اثر داستانی معاصر منتشر شده در آن سال تعلق می گیرد.
This approach has contributed to growing inequality almost everywhere in the contemporary world.
این رویکرد به افزایش نابرابری تقریباً در همه جای جهان معاصر کمک کرده است.
contemporary music/literature/art/fashion
موسیقی/ادبیات/هنر/مد معاصر
اگرچه این نمایشنامه صدها سال پیش نوشته شده است، اما هنوز هم حسی معاصر دارد.
میخواستم آشپزخانهام را بهروزرسانی کنم و چیزی مدرنتر بگذارم.
تقریباً تمام گزارش های معاصر این رویداد از بین رفته است.
Most of the writers he was contemporary with were interested in the same subjects.
بیشتر نویسندگانی که او با آنها معاصر بود به همین موضوعات علاقه داشتند.
Was he a contemporary of Shakespeare's?
آیا او معاصر شکسپیر بود؟
او با معاصران خود مخلوط نمی شد و شرکت افراد مسن را ترجیح می داد.
contemporary literature/music
ادبیات/موسیقی معاصر
او گزارش های معاصر نیویورک را از اوایل دهه 1900 می خواند.
Franklin and Jefferson were contemporaries.
فرانکلین و جفرسون معاصر بودند.
زبانی که با همنوعان خود استفاده می کنید ممکن است در کلاس درس مناسب نباشد.
There is a need to remain responsive to the ever-changing challenges and opportunities of the contemporary business environment.
نیاز به پاسخگویی به چالش ها و فرصت های در حال تغییر محیط کسب و کار معاصر وجود دارد.
While there is a small but steady market in traditional bespoke shoes, there are those who want something with more of a contemporary design.
در حالی که یک بازار کوچک اما ثابت در کفشهای سفارشی سنتی وجود دارد، کسانی هستند که چیزی با طراحی مدرن میخواهند.
جاری
نوین
latest
آخرین
newfangled
نوپا
اخیر
حاضر
extant
موجود
trendy
مرسوم، مد روز
پیشرفته
فوری
modernisedUK
مدرنیزاسیون انگلستان
modernizedUS
مدرنیزاسیون ایالات متحده
جدید
progressive
ترقی خواه
تازه
modernistic
مدرنیستی
updated
به روز شد
voguish
وسوسه کردن
fashionable
مد روز
باسن
داغ
modish
مد کردن
در دست اقدام
topical
موضعی
ultramodern
فوق مدرن
طراح
happening
اتفاق می افتد
mod
مد
nouvelle
نوول
modern-day
روز مدرن
present-day
امروز
dated
تاریخ دار
قدیمی
old-fashioned
سبک قدیمی
retro
رترو
antiquated
در حال مرگ
moribund
نوسنگی
neolithic
منسوخ شده
obsolete
پاس
oldfangled
بازنشسته شده
outdated
ضد غرق شدن
outmoded
عتیقه
passé
قدیمی، کهنه
superannuated
پوسته دار
antediluvian
کپک زده
antique
منسوخ
archaic
فرسوده شده
crusty
زنگ زده
musty
fusty
obsolescent
زمان قدیم
out-of-date
گذشته
outworn
ماقبل تاریخ
rusty
زود
fusty
آینده
old-fangled
موفق شدن
old-time
prehistoric
prehistorical
succeeding
