kiss

base info - اطلاعات اولیه

kiss - بوسه

verb - فعل

/kɪs/

UK :

/kɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [kiss] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They stood in a doorway kissing (= kissing each other).


    در درگاهی ایستادند و بوسیدند (= همدیگر را بوسیدند).

  • Do people in Britain kiss when they meet?


    آیا مردم بریتانیا هنگام ملاقات یکدیگر را می بوسند؟

  • Go and kiss your mother goodnight.


    برو مادرت را شب بخیر ببوس.

  • He bent forward to kiss her cheek.


    به جلو خم شد تا گونه او را ببوسد.

  • She kissed him on both cheeks.


    هر دو گونه او را بوسید.

  • He lifted the trophy up and kissed it.


    جام را بلند کرد و بوسید.

  • The sunlight kissed the warm stones.


    نور خورشید سنگ های گرم را بوسید.

  • Come here and let me kiss it better.


    بیا اینجا و بگذار بهتر ببوسمش.

  • Well you can kiss goodbye to your chances of promotion.


    خوب، شما می توانید با شانس خود برای ارتقاء خود خداحافظی کنید.

  • He bent to kiss her again.


    خم شد تا دوباره او را ببوسد.

  • He kissed her long and hard on the mouth.


    بلند و محکم روی دهنش بوسید.

  • She let him kiss her lightly on the cheek.


    به او اجازه داد تا گونه او را به آرامی ببوسد.

  • There was a young couple on the sofa, kissing passionately.


    زن و شوهر جوانی روی مبل بودند که با شور و اشتیاق می بوسیدند.

  • She kissed him on the mouth.


    او دهان او را بوسید.

  • He kissed the children good night/goodbye (= kissed them as a part of saying good night/goodbye).


    بچه ها را شب بخیر/خداحافظ بوسید (= آنها را به عنوان بخشی از شب بخیر/خداحافظی بوسید).

  • The breeze/sun kissed her bare shoulders.


    نسیم/خورشید شانه های برهنه اش را بوسید.

  • Mummy, I hurt my knee. Come here darling, and let me kiss it better.


    مامان، من زانویم صدمه دیده است. بیا اینجا عزیزم و بگذار بهتر ببوسم.

  • Give your granny a kiss.


    مادربزرگت را ببوس

  • a kiss on the lips


    یک بوسه بر لب

  • I used the spare meringue mixture to make meringue kisses.


    من از مخلوط مرنگ زاپاس برای تهیه بوسه مرنگ استفاده کردم.

  • The two women hugged and kissed (each other).


    دو زن همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند.

  • He kissed the children goodbye.


    بچه ها را بوسید و خداحافظی کرد.

  • Give grandma a kiss and say goodnight.


    مادربزرگ را ببوس و شب بخیر بگو.

synonyms - مترادف
  • smooch


    صاف کردن

  • snog


    خرچنگ

  • peck


    نوک زدن

  • osculation


    استخوان بندی

  • smack


    بو

  • smacker


    دودکن

  • canoodle


    کانودل

  • buss


    اتوبوس

  • smackeroo


    اسماکرو


  • پذیرفتن

  • endearment


    دوست داشتن

  • salutation


    سلام

  • salute


    ایکس

  • x


    بوسه هوا

  • X


    بوسه پروانه ای


  • بوسه روح

  • butterfly kiss


    بوسه فرانسوی


  • نوازش

  • French kiss


    پروانه

  • caress


  • butterfly


antonyms - متضاد
  • abstain


    خودداری کنند

  • manhandle


    دستگیره

لغت پیشنهادی

absorbed

لغت پیشنهادی

befriend

لغت پیشنهادی

plumbing