give

base info - اطلاعات اولیه

give - دادن

verb - فعل

/ɡɪv/

UK :

/ɡɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [give] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • وقتی نامه را خواندید به مادرتان بدهید.

  • She gave her ticket to the woman at the check-in desk.


    بلیطش را به زن پشت میز تحویل داد.

  • Give your mother the letter.


    نامه را به مادرت بده

  • They were all given a box to carry.


    به همه آنها یک جعبه داده شد تا حمل کنند.

  • What are you giving your father for his birthday?


    برای تولد پدرت چی میدی؟

  • She was given a huge bunch of flowers.


    به او یک دسته گل بزرگ داده شد.

  • Did you give the waiter a tip?


    به گارسون انعام دادی؟

  • She gave a couple of pounds to the beggar.


    چند پوند به گدا داد.

  • We all agreed not to give presents this year.


    همه قبول کردیم که امسال هدیه ندهیم.

  • They say it's better to give than to receive.


    می گویند دادن بهتر از گرفتن است.

  • They were all thirsty so I gave them a drink.


    همه تشنه بودند و من به آنها نوشیدنی دادم.

  • Give me your name and address.


    نام و نشانی خود را به من بدهید.

  • We've been given a 2 per cent pay increase.


    به ما 2 درصد افزایش حقوق داده شده است.

  • I was hoping you would give me a job.


    امیدوار بودم به من کاری بدهی

  • He was given a new heart in a five-hour operation.


    در یک عمل جراحی پنج ساعته قلب جدیدی به او داده شد.

  • Give me some time to decide.


    به من زمان بده تا تصمیم بگیرم


  • حداقل باید به او این فرصت را بدهیم که توضیح دهد چرا این کار را کرد.


  • این باید تا حدودی از میزان مشکل به شما اطلاع دهد.


  • آیا می توانید به ما بفهمید که دقیقاً چه چیزی در اینجا در خطر است؟

  • We'll give you all the help we can.


    ما تمام کمکی که می توانیم به شما می دهیم.

  • She wants a job that gives her more responsibility.


    او شغلی می خواهد که به او مسئولیت بیشتری بدهد.

  • Can I give you a ride to the station?


    آیا می توانم شما را به ایستگاه برسانم؟

  • I'll give you (= allow you to have) ten minutes to prepare your answer.


    من به شما (= به شما اجازه می دهم) ده دقیقه فرصت می دهم تا پاسخ خود را آماده کنید.

  • Don't give me any of that backchat (= don't be rude).


    هیچ یک از آن بک چت را به من نده (= گستاخ نباش).

  • He gives Italian lessons to his colleagues.


    او به همکارانش درس ایتالیایی می دهد.

  • The reforms should give a better chance to the less able children.


    اصلاحات باید فرصت بهتری به کودکان کم توان بدهد.

  • She gave some helpful advice.


    او توصیه های مفیدی کرد.

  • She gives the impression of being very busy.


    او این تصور را ایجاد می کند که بسیار شلوغ است.

  • I was asked to give evidence at the trial.


    از من خواسته شد که در دادگاه شهادت بدهم.

  • We need your help—please give generously.


    ما به کمک شما نیاز داریم - لطفاً سخاوتمندانه کمک کنید.

  • They both gave regularly to charity.


    هر دوی آنها به طور منظم به امور خیریه می پرداختند.

synonyms - مترادف

  • اعطا کردن

  • bestow


    عطا کردن


  • حاضر


  • فراهم کند

  • confer


    اهدا کردن


  • پیشنهاد

  • donate


    اهدا کنند

  • accord


    توافق


  • مشارکت


  • دست

  • furnish


    مبله کردن


  • بازده


  • ترک کردن


  • عبور


  • جایزه

  • impart


    به اشتراک بگذارند


  • هدیه

  • surrender


    تسلیم شدن

  • proffer


    انتقال. رساندن

  • transmit


    اختصاص


  • رها کردن

  • relinquish


    وصیت کند

  • bequeath


    توسعه دادن، گسترش


  • سوگند - تعهد

  • pledge


    قرض دادن

  • lend


    وچ سیف

  • vouchsafe


    اراده


  • داوطلب


  • لیز خوردن


  • تحویل دادن


antonyms - متضاد
  • withhold


    خودداری کنید


  • کاهش می یابد


  • انکار


  • رد کردن


  • حفظ


  • نگه دارید


  • عقب نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • ذخیره

  • reserve


    عقب بایست


  • اشتباه تخصیص دهد


  • اختصاص دادن

  • misallocate


    رایگان

  • deallocate


    با هم نگه دارید



لغت پیشنهادی

throes

لغت پیشنهادی

auditions

لغت پیشنهادی

boldface