slip
slip - لیز خوردن
verb - فعل
UK :
US :
به طور تصادفی از مسافت کوتاهی سر بخورید و به زمین بیفتید یا کمی تعادل خود را از دست بدهید
رفتن به جایی، بدون جلب توجه دیگران
قرار دادن چیزی در جایی آرام یا هموار
دادن چیزی به کسی مخفیانه یا بدون جلب توجه
به آرامی حرکت کردن، مخصوصاً خارج شدن یا از چیزی
اگر چاقو یا ابزار دیگری لیز بخورد، حرکت می کند تا به طور اتفاقی چیز اشتباهی را برش دهد
بدتر یا پایین تر از قبل شود
به تدریج شروع به قرار گرفتن در یک شرایط خاص کنید
برای پوشاندن یک تکه لباس بر روی بدن خود یا درآوردن آن به سرعت و به آرامی
اگر زمان بگذرد، گذشته و غیره، به سرعت می گذرد
برای رهایی از چیزی که تو را نگه داشته است
یک تکه کاغذ کوچک یا باریک
یک اشتباه کوچک
یک تکه لباس زیر، شبیه به یک لباس یا دامن نازک، که یک زن زیر لباس یا دامن می پوشد.
موقعیتی که چیزی بدتر یا پایین تر می شود
عمل سر خوردن در مسافت کوتاه یا سقوط با سر خوردن
بخشی از زمین که در آن بازیکنان می ایستند و سعی می کنند توپ را در کریکت بگیرند
مخلوطی از خاک رس و آب که برای تزئین گلدان استفاده می شود
بدتر یا کمتر شدن یا کاهش به مقدار کمتر، استاندارد و غیره نسبت به قبل
موقعیتی که چیزی بدتر می شود یا کمتر یا کمتر می شود
یک تکه کاغذ کوچک باریک
بدون قصد سر خوردن
برای خارج شدن از موقعیت صحیح
به جایی بروید یا چیزی را سریع در جایی قرار دهید، اغلب به طوری که مورد توجه قرار نگیرید
رفتن به وضعیت بدتر، اغلب به دلیل عدم کنترل یا مراقبت
رهایی از چیزی، ترک کردن یا فرار کردن از چیزی
برای کاهش ارزش
یک تکه کاغذ کوچک
یک عمل افتادن یا سر خوردن
موقعیتی که چیزی بدتر می شود
لیز خورد و صاف روی پشتش فرود آمد.
از پله ها که می دویدم، پایم لیز خورد و افتادم.
روی پاهایش ایستاد و به سمت در دوید و لیز خورد و سر خورد.
روی یک تکه صابون در اتاق دوش لیز خورد.
روی یخ لیز خورد و پایش شکست.
وقتی داشتم نان را برش می دادم دستم لیز خورد و خودم را بریدم.
کلاهش از روی یک چشمش لیز خورده بود.
ماهی از دستم لیز خورد.
کودک از دستش لیز خورد و فرار کرد.
مواظب بود که کنترلش از بین نرود.
قبل از بیدار شدن بقیه از خانه بیرون رفت.
قبل از پایان اجرا از خودم دور شدم.
کشتی در شب به بندر سر خورد.
نگهبانی دم در نصب شده بود تا کسی بخواهد وارد شود.
او می دانست که زمان در حال سپری شدن است.
آنا دستش را در دستش فرو برد.
نامه را دوباره داخل پاکتش گذاشت.
او قبل از اینکه توپ را از کنار دروازه بان بگذراند، سه مدافع را شکست داد.
سرش را دور در چرخاند.
من موفق شدم چند شوخی را وارد سخنرانی خود کنم.
من موفق شدم در چند شوخی لغزش کنم.
حلقه را روی انگشتم کشیدم.
آنها مقداری پول به نگهبانان داده بودند.
استانداردها در چند سال گذشته کاهش یافته است.
محبوبیت او اخیراً کاهش یافته است.
His popularity has slipped recently.
کارگردان هرگز اجازه نمی دهد تنش از بین برود.
این سه بار است که او مرا کتک زده است - من باید لیز بخورم!
شکست باعث سقوط آنها در رده بندی می شود.
در آن زمان محافظهکاران در نظرسنجیها دچار لغزش بودند.
سود قبل از کسر مالیات از 3.9 میلیون دلار به 3.7 میلیون دلار کاهش یافت.
نوار
ribbon
روبان
برگ
sliver
برش
فهرست
باند
stripe
راه راه
binding
الزام آور
بهم تابیدن و بافتن
braid
باندرول
banderole
filetUS
filetUS
filletUK
filletUK
مخروطی
taper
باندو
bandeau
طول
تعظیم
bow
کش آمدن
کراوات
استریمر
streamer
پیرایش
trimming
حلقه
cordon
تزیین
decoration
correction
تصحیح
perfection
کمال
موفقیت
accuracy
دقت
درست
correctness
صحت
precision
دقت، درستی
دستاورد
ثابت
اهميت دادن
faultlessness
بی عیب بودن
exactitude
استرداد
preciseness
یادآوری
exactness
استحکام - قدرت
restitution
مزیت - فایده - سود - منفعت
remembrance
تداوم
اطاعت
پیش رفتن
continuity
رفتار انگلستان
obedience
رفتار ایالات متحده
مهربانی
behaviourUK
behaviorUS
kindness