quietly
quietly - بی سر و صدا
adverb - قید
UK :
US :
بدون ایجاد سر و صدای زیاد
به گونه ای که جلب توجه نمی کند
بدون اعتراض، شکایت و دعوا
به گونه ای که برای دیگران واضح نیست زیرا شما چیز زیادی نمی گویید
بدون جلب توجه
او به آرامی گفت: متاسفم.
با این حال، در مقایسه با آنها، هری از یک مزیت حیاتی برخوردار بود: این حق که تصمیم بگیرد بی سر و صدا نرود.
Compared with them however Harry possessed one crucial advantage: the right to decide that he would not go quietly.
ساکت نشستم و به صحبت هایشان گوش دادم.
آرام و آهسته حرکت کردم و خودم را به دیوار بیرونی ساختمان فشار دادم.
این جلسه بی سر و صدا ترتیب داده شد تا از حضور خبرنگاران جلوگیری شود.
حشرات که پس از یک شب چهچهه فرسوده شده بودند، آرام خوابیده بودند.
گشت بی سر و صدا از موقعیت دفاع همه جانبه خود حرکت می کند.
فیلم بی سر و صدا به رئیس روز پرچم تحویل داده می شود و دفتر او آن را توزیع می کند.
وقتی او برنده می شود، بی سر و صدا خوشحال به نظر می رسد.
بی سر و صدا پرسیدن / صحبت کردن / صحبت کردن
بی سر و صدا حرکت کردن/ایستادن
زنی که آرام صحبت می کند
‘I'm sorry,’ she said quietly.
او به آرامی گفت: متاسفم.
چند ساعتی را بی سر و صدا به استراحت گذراندم.
متوجه زنی شد که آرام در بار نشسته بود.
گاهی اوقات یک تجارت بی سر و صدا شروع می شود، شاید به عنوان یک سرگرمی، در یک اتاق خواب اضافی.
He is quietly confident that they can succeed (= he is confident but he is not talking about it too much).
او بی سر و صدا مطمئن است که آنها می توانند موفق شوند (= او مطمئن است، اما زیاد در مورد آن صحبت نمی کند).
بی سر و صدا از پشت در لیز خوردم.
او مردی آرام و متفکر است.
او بی سر و صدا مطمئن است که این بار هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.
او به آرامی گفت: وقتش رسیده است.
این شرکت هواپیمایی بی سر و صدا کرایه ها را 10 درصد افزایش داد.
silently
بی صدا
noiselessly
بی سر و صدا
dumbly
احمقانه
mutely
غیر قابل شنیدن
soundlessly
ساکن
inaudibly
به طور ضمنی
stilly
در سکوت
tacitly
بدون صحبت کردن
بی زبان
without talking
با آرامش
hushedly
غیر ارتباطی
speechlessly
کم حرف
calmly
بی کلام
voicelessly
به طور غیرقابل بیان
uncommunicatively
بدون سر و صدا
tranquilly
بدون صدا
taciturnly
مثل یک موش بی حرکت
wordlessly
ناگفته
inarticulately
با احتیاط
serenely
غیر آوازی
tonguelessly
چیزی نگفتن
بدون حرف
به صورت خفه شده
به نرمی
unspeakingly
reticently
nonvocally
saying nothing
muffledly
softly
audibly
به صورت شنیداری
loudly
با صدای بلند
noisily
پر سر و صدا
aloud
با هیاهو
vociferously
کر کننده
clamorously
رعد و برق
deafeningly
به طرز ناآرامی
thunderously
به شدت
cacophonously
طنین انداز
raucously
پررونق
resoundingly
آشکارا
sonorously
با شهوت
boomingly
با قدرت
blaringly
فورتیسیمو
thunderingly
با تاکید
resounding
خنده دار
lustily
به شدت در
resonantly
به طور پر سر و صدا
powerfully
سوراخ کننده
fortissimo
به زور
emphatically
فورته
shrilly
عمیقا
vehemently
uproariously
vigorously
tumultuously
piercingly
forcefully
forte
harshly