script

base info - اطلاعات اولیه

script - اسکریپت

noun - اسم

/skrɪpt/

UK :

/skrɪpt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [script] در گوگل
description - توضیح

  • شکل نوشتاری یک سخنرانی، نمایشنامه، فیلم و غیره


  • مجموعه حروفی که در نوشتن یک زبان استفاده می شود


  • اثری که دانش آموز در امتحان می نویسد

  • writing done by hand


    نوشتن با دست


  • یک برنامه ساده یا یک سری دستورالعمل برای یک کامپیوتر، یا زبانی که برای نوشتن آنها استفاده می شود

  • the words of a film play broadcast, or speech


    کلمات یک فیلم، نمایشنامه، پخش یا سخنرانی


  • مجموعه ای از حروف مورد استفاده برای نوشتن یک زبان خاص

  • writing especially when well-formed


    نوشتن، به خصوص زمانی که به خوبی شکل گرفته باشد

  • a type of language for programming computers that is used for finding and showing websites on the internet


    نوعی زبان برای برنامه نویسی کامپیوترها که برای یافتن و نمایش وب سایت ها در اینترنت استفاده می شود

  • an answer paper written by a student in an exam


    پاسخ نامه ای که توسط یک دانش آموز در امتحان نوشته شده است

  • a piece of paper on which a doctor writes the details of the medicine or drugs that someone needs


    یک تکه کاغذ که در آن پزشک جزئیات دارو یا داروهای مورد نیاز شخص را می نویسد

  • to write the words of a film play broadcast, or speech


    برای نوشتن کلمات یک فیلم، نمایشنامه، پخش یا سخنرانی

  • a text that is written for a movie play broadcast, or speech


    متنی که برای فیلم، نمایشنامه، پخش یا سخنرانی نوشته شده است

  • writing esp. writing done by hand in which the letters of a word are joined to each other


    نوشتن، به ویژه نوشتن با دست انجام می شود که در آن حروف یک کلمه به یکدیگر متصل می شوند


  • اسکریپت نیز مجموعه خاصی از حروف مورد استفاده در نوشتن یک زبان است

  • the text of a film play broadcast, or speech


    متن یک فیلم، نمایشنامه، پخش یا سخنرانی


  • برنامه یا مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها که به رایانه می‌گوید کاری را انجام دهد، یا زبانی که برای نوشتن آنها استفاده می‌شود


  • برای نوشتن کلمات دقیقی که در یک سخنرانی، جلسه، گفتگو و غیره استفاده می شود به جای اینکه به طور طبیعی و بدون برنامه ریزی صحبت کنید.

  • to write a program or set of instructions that tells a computer to do something


    برای نوشتن برنامه یا مجموعه ای از دستورالعمل ها که به کامپیوتر دستور انجام کاری را می دهد

  • Jean-Jacques Annaud directs a script by Becky Johnston.


    ژان ژاک آنود فیلمنامه ای از بکی جانستون را کارگردانی می کند.

  • Tom Hanks delivers Oscar-worthy work in Robert Zemeckis' latest; the editing and script unfortunately do not.


    تام هنکس در جدیدترین اثر رابرت زمکیس، اثری شایسته اسکار ارائه می دهد. ویرایش و فیلمنامه، متأسفانه، انجام نمی دهند.

  • The letter was written in beautiful 18th-century script.


    این نامه با خط زیبای قرن هجدهم نوشته شده بود.

  • The initial script she says, was good.


    او می گوید فیلمنامه اولیه خوب بود.

  • He had noticed that I was having difficulty reading my scripts during rehearsal.


    او متوجه شده بود که من در خواندن فیلمنامه هایم در حین تمرین مشکل دارم.

  • Each sample of script collected begins with an optional header.


    هر نمونه از اسکریپت جمع آوری شده با یک هدر اختیاری شروع می شود.

  • He read the announcement from a prepared script.


    او اعلامیه را از روی یک فیلمنامه آماده خواند.


  • این چیزی بود که در مورد فیلمنامه هیجان انگیز یافتم.

  • Outside the script departments of a few studios, too many producers have taken lazy routes to their scripts.


    در خارج از بخش فیلمنامه چند استودیو، بسیاری از تهیه کنندگان مسیرهای تنبلی را برای رسیدن به فیلمنامه خود در پیش گرفته اند.

  • The script full of rollicking combinations, was co-written by the master of sports comedies, Ron Shelton.


    فیلمنامه مملو از ترکیبات غلتکی، توسط استاد کمدی های ورزشی، ران شلتون، نوشته شده است.

example - مثال
  • That line isn't in the original script.


    آن خط در فیلمنامه اصلی نیست.


  • یک فیلمنامه

  • to write/read a script


    برای نوشتن/خواندن یک فیلمنامه

  • We're currently working on a script.


    ما در حال حاضر روی یک فیلمنامه کار می کنیم.

  • He was reading from a prepared script.


    داشت از روی یک فیلمنامه آماده می خواند.

  • She admired his neat script.


    او فیلمنامه منظم او را تحسین کرد.

  • a document in Cyrillic script (= used to write Russian and some other languages)


    سندی به خط سیریلیک (= برای نوشتن روسی و برخی زبان‌های دیگر استفاده می‌شود)

  • The bug was caused by an error in the script.


    این اشکال به دلیل یک خطا در اسکریپت ایجاد شده است.

  • a script about a farmer's life


    فیلمنامه ای در مورد زندگی یک کشاورز

  • a script for children's TV


    فیلمنامه ای برای تلویزیون کودکان

  • Bruce Robinson wrote the script for The Killing Fields.


    بروس رابینسون فیلمنامه «میدان کشتار» را نوشته است.

  • Arabic/Cyrillic/Roman script


    خط عربی / سیریلیک / رومی

  • The invitation was written in beautiful italic script.


    دعوتنامه با خط زیبای ایتالیک نوشته شده بود.

  • Don't forget to write your name at the top of your script.


    فراموش نکنید که نام خود را در بالای اسکریپت بنویسید.

  • He scripted the TV series Homicide.


    او فیلمنامه سریال «قتل» را بر عهده داشت.

  • He's a very good actor but the part was scripted for an older person.


    او بازیگر بسیار خوبی است، اما این قسمت برای یک فرد مسن تر نوشته شده است.

  • They gave me the script and I only had five lines.


    فیلمنامه را به من دادند و من فقط پنج خط داشتم.

  • a neat, legible script


    خطی منظم و خوانا

  • Arabic/Hebrew script


    خط عربی/عبری

  • He stayed up all night writing the script for his presentation.


    او تمام شب را بیدار ماند و فیلمنامه سخنرانی خود را نوشت.

  • Most scripts can be opened and edited using a basic text editor.


    اکثر اسکریپت ها را می توان با استفاده از یک ویرایشگر متن اصلی باز و ویرایش کرد.

  • You have to write the formula in Java script.


    شما باید فرمول را با اسکریپت جاوا بنویسید.

  • The sales calls had been scripted.


    تماس های فروش اسکریپت شده بود.

  • I tried to script a difficult program.


    سعی کردم یک برنامه سخت را فیلمنامه کنم.

synonyms - مترادف
  • handwriting


    دست خط


  • نوشتن

  • longhand


    دست دراز

  • calligraphy


    خوشنویسی

  • penmanship


    قلمزنی


  • دست

  • chirography


    کایروگرافی

  • letters


    نامه ها

  • scrawl


    خراشیدن

  • scribble


    خط خطی کردن

  • pen


    خودکار

  • manuscript


    نسخه خطی

  • autograph


    دستخط

  • fist


    مشت

  • characters


    شخصیت ها

  • lettering


    حروف نویسی

  • cursive


    خط شکسته


  • چاپ

  • inscription


    سنگ نوشته

  • manuscription


    قلمکار

  • pencraft


    هیروگلیف

  • hieroglyphics


    نویسندگی

  • authorship


    کلمات

  • printing


    گرافیتی

  • words


    کوتاه نویسی

  • graffiti


    نشانه ها

  • shorthand


    خط میخی

  • marks


    نمادها

  • cuneiform


    گریفوناژ

  • symbols


  • griffonage


antonyms - متضاد

  • چاپ


  • نوع

  • typewriting


    تایپ کردن

لغت پیشنهادی

aplenty

لغت پیشنهادی

pencil

لغت پیشنهادی

alas