bank
bank - بانک
noun - اسم
UK :
US :
کسب و کاری که پول را نگه می دارد و به آن وام می دهد و سایر خدمات مالی را ارائه می دهد
دفتر محلی یک بانک
زمین در کنار رودخانه یا دریاچه
توده بزرگی از ابرها، غبار و غیره
توده شیب دار بزرگی از زمین، ماسه، برف و غیره
تعداد زیادی ماشین، صفحه تلویزیون و غیره که در یک ردیف نزدیک به هم چیده شده اند
یک منبع پولی که برای قمار استفاده می شود، که مردم می توانند برنده شوند
شیبی که در پیچ جاده یا پیست مسابقه ایجاد می شود تا تردد خودروها ایمن تر شود
برای گذاشتن یا نگهداری پول در بانک
تا پول خود را در یک بانک خاص نگه دارید
اگر هواپيما بريزد، هنگام چرخش به يك طرف شيب دارد
چیدن چیزی به صورت توده یا ردیف
برای تشکیل توده ای از ابر، مه و غیره
روی آتش را با چوب یا زغال بپوشانند تا برای مدت طولانی ادامه داشته باشد
BANK OF ENGLAND، بانک مرکزی بریتانیا
a business that makes its profit by paying interest to people who keep money there and charging a higher rate of interest to borrowers who borrow money from the bank. Different types of bank provide a variety of other financial services
کسبوکاری که سود خود را با پرداخت سود به افرادی که در آنجا پول نگه میدارند به دست میآورد و نرخ بهره بالاتری را برای وامگیرندگانی که از بانک وام میگیرند دریافت میکند. انواع مختلف بانک ها خدمات مالی متنوع دیگری را ارائه می دهند
شعبه محلی یک بانک خاص
هزینه یا نیاز به پول زیادی که شخص یا سازمانی قادر به پرداخت آن نیست
انبار چیزی که در صورت نیاز می توان از آن استفاده کرد
an organization where people and businesses can invest or borrow money change it to foreign money etc., or a building where these services are offered
سازمانی که در آن افراد و مشاغل می توانند سرمایه گذاری کنند یا پول قرض کنند، آن را به پول خارجی تغییر دهند و غیره، یا ساختمانی که این خدمات در آن ارائه می شود.
در قمار، بانک پولی است که به مالک تعلق دارد و بازیکنان می توانند آن را ببرند.
زمین های بلند شیب دار، به ویژه در کناره های رودخانه
توده یا توده ای از زمین، ابرها و غیره
یک ردیف از چیزهای مشابه، به ویژه ماشین آلات یا قطعات ماشین آلات
A bank of something such as blood or human organs for medical use is a place that stores these things for later use
بانک چیزی، مانند خون یا اعضای بدن انسان برای استفاده پزشکی، مکانی است که این چیزها را برای استفاده بعدی ذخیره می کند
برای نگهداری پول خود در یک بانک خاص یا قرار دادن پول در یک بانک
برای برنده شدن یا کسب مقدار مشخصی پول
(هواپیما) برای پرواز با یک بال بالاتر از دیگری هنگام چرخش
جمع کردن یا تبدیل شدن به یک توده، یا وادار کردن چیزی به این کار
an organization that holds money belonging to others investing and lending it to get more money or the building in which the organization is situated
سازمانی که پول متعلق به دیگران را نگه میدارد، آن را سرمایهگذاری میکند و برای به دست آوردن پول بیشتر وام میدهد یا ساختمانی که سازمان در آن قرار دارد.
بانک خون یا اندام های انسان مکانی است که این چیزها را برای استفاده های بعدی پزشکی ذخیره می کند
آخر ماه پول زیادی در بانک ندارم.
من باید به بانک (= دفتر محلی یک بانک) بروم.
ما اکنون در رقابت با بانک های بزرگ خارجی هستیم.
بانک های بزرگ مبلغی را که به شرکت های کوچک وام می دهند افزایش می دهند.
وام کلانی از بانک گرفت.
او یک وام بانکی برای تامین مالی خرید دریافت کرد.
جلسه ای با مدیر بانک داشتم.
او در حالی که قصد داشت یک سرقت بانک را خنثی کند مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
بانک دانش
بانک خون/اسپرم
آنها قصد دارند یک بانک اطلاعاتی ایجاد کنند که در دسترس عموم باشد.
لباس ها و کفش های کهنه را به بانک بازیافت محلی ببرید.
در کنار رودخانه قدم زدیم.
او پرید و تا ساحل مقابل شنا کرد.
خانه ای در کنار رودخانه سورن (= در زمینی نزدیک رودخانه)
این در ساحل شمالی تیمز است.
این رودخانه پس از باران شدید از کناره های خود خارج شد.
بین مزارع برنج، کرانه های کم زمینی وجود داشت.
دختران از ساحل شیب دار علف دویدند.
خورشید پشت ابرها ناپدید شد.
بانک چراغ/کامپیوتر
او با بانک بزرگی از سوئیچ ها و دکمه ها روبرو شد.
او در یک بانک تلفن برای دموکرات ها کار می کرد.
Without support from the Bank of Mum and Dad they could find themselves locked out of the housing market.
بدون حمایت بانک مادر و بابا، آنها می توانند خود را در بازار مسکن قفل کرده باشند.
اگر بخواهید میتوانیم یک ساندویچ تهیه کنیم - این باعث خرابی نمیشود.
من باید مقداری پول از بانک بگیرم.
نصف پول را در بانک می گذارم و بقیه را خرج می کنم.
سرمایه گذاران میلیون ها دلار را با سقوط بانک از دست دادند.
بسیاری از این بانک ها هم کارت اعتباری و هم کارت نقدی صادر می کنند.
او پول خود را در یکی از بزرگترین بانک های پس انداز دارد.
بانک ماهانه 5 دلار از او کارمزد دریافت کرد.
lender
وام دهنده
mortgagee
رهن دار
depository
سپرده گذاری
repository
مخزن
thrift
صرفه جویی
بانک تجاری
countinghouse
شمارش خانه
exchequer
خزانه داری
شرکت مالی
خانه مالی
موسسه مالی
savings bank
بانک پس انداز
ساختن جامعه
clearing bank
بانک تسویه حساب
high-street bank
بانک خیابان بالا
merchant bank
پس انداز و وام
انجمن پس انداز و وام
savings and loan association
اتحادیه اعتباری
شرکت سرمایه گذاری
شرکت معتمد
S & L
S & L
موسسه صرفه جویی
thrift institution
اس و ال
S and L
انجمن ساختمان و وام
موسسه پس انداز
savings institution
کنار کشیدن
disburse
پرداخت
disperse
پراکنده کردن
خرج کردن
straighten
راست کردن
unpile
باز کردن
هدر
جداگانه، مجزا
گسترش
squander
اسراف کردن
scatter
تقسیم کردن
استفاده کنید
از دست دادن
تفریق کردن
subtract
نزول کردن
کاهش
diminish
کاهش دادن
lessen
توزیع کردن
خالی کردن
deplete
مخلوط کردن
از هم پاشیدن
dissipate