distribute

base info - اطلاعات اولیه

distribute - توزیع کردن

verb - فعل

/dɪˈstrɪbjuːt/

UK :

/dɪˈstrɪbjuːt/

US :

family - خانواده
distribution
توزیع
distributor
پخش کننده
distributive
توزیعی
google image
نتیجه جستجوی لغت [distribute] در گوگل
description - توضیح

  • برای به اشتراک گذاشتن چیزها بین گروهی از مردم، به ویژه به روشی برنامه ریزی شده

  • to supply goods to shops and companies so that they can sell them


    برای عرضه اجناس به مغازه ها و شرکت ها تا آنها بتوانند آن را بفروشند


  • پخش کردن چیزی در یک منطقه بزرگ

  • to make goods available to customers after they have been produced


    تا کالاها را پس از تولید در دسترس مشتریان قرار دهند

  • to divide up a company’s profits for a particular period of time and give them to shareholders in the form of DIVIDENDs or new shares


    تقسیم سود یک شرکت برای یک دوره زمانی خاص و دادن آن به سهامداران به صورت سود سهام یا سهام جدید


  • دادن چیزی به چند نفر یا پخش کردن یا عرضه کردن چیزی


  • چیزی را بین چند یا چند نفر تقسیم کردن یا چیزی را در یک منطقه پخش یا پراکنده کردن

  • to give something to a large number of people for example a share of a company's profits to shareholders


    دادن چیزی به تعداد زیادی از مردم، برای مثال سهمی از سود یک شرکت به سهامداران

  • to make a company's goods available to the public for example by transporting, storing, and selling them


    برای در دسترس قرار دادن کالاهای یک شرکت برای عموم، به عنوان مثال، از طریق حمل، نگهداری و فروش آنها

  • A handout or employee brochure with the basic facts can be distributed.


    جزوه یا بروشور کارمند با حقایق اساسی می تواند توزیع شود.

  • If women were evenly distributed across the spectrum of employment their pay levels would be much closer to those of men.


    اگر زنان به طور مساوی در سراسر طیف اشتغال توزیع می شدند، سطح دستمزد آنها به مردان بسیار نزدیکتر می شد.

  • Medical supplies have been distributed among families affected by the epidemic.


    اقلام پزشکی بین خانواده های آسیب دیده از این بیماری همه گیر توزیع شده است.

  • Your weight should be evenly distributed between both legs.


    وزن شما باید به طور مساوی بین هر دو پا تقسیم شود.

  • The tape costs $19.95 and is distributed by American Video.


    قیمت این نوار 19.95 دلار است و توسط American Video توزیع شده است.

  • The Red Cross has started distributing food and blankets to villages in the flood area.


    صلیب سرخ توزیع مواد غذایی و پتو را در روستاهای منطقه سیل زده آغاز کرده است.

  • Aid agencies are calling for local volunteers to help them distribute food and medicine.


    آژانس های امدادی از داوطلبان محلی می خواهند تا در توزیع غذا و دارو به آنها کمک کنند.

  • So they constantly demanded changes in the structure of government in the district in order to distribute power-and taxes-more equably.


    بنابراین آنها دائماً خواستار تغییر در ساختار دولت در منطقه بودند تا قدرت و مالیات ها به طور عادلانه توزیع شود.

  • The party's aim is to distribute power more evenly among the people.


    هدف این حزب توزیع مساوی تر قدرت بین مردم است.

  • Copies of the report were distributed shortly after the meeting.


    نسخه هایی از این گزارش بلافاصله پس از جلسه توزیع شد.

  • Each panel distributes sound evenly in all directions.


    هر پانل صدا را به طور مساوی در همه جهات پخش می کند.


  • ما باید تلاش کنیم تا ثروت کشور را به گونه ای توزیع کنیم که به کسانی که بیشتر به آن نیاز دارند کمک کنیم.


  • بنیاد ملی علوم مسئول توزیع پول کمک هزینه است.

  • If the receipt is distributed to shareholders as dividends then the capital base of the business has been eroded.


    اگر رسید به عنوان سود سهام بین سهامداران توزیع شود، پایه سرمایه کسب و کار از بین رفته است.

  • These are widely distributed within the region.


    اینها به طور گسترده در منطقه توزیع می شوند.

example - مثال
  • The leaflets have been widely distributed.


    اعلامیه ها به طور گسترده توزیع شده است.

  • The newspaper is distributed free.


    روزنامه به صورت رایگان توزیع می شود.

  • to distribute fliers/pamphlets/questionnaires


    برای توزیع بروشور / جزوه / پرسشنامه

  • Viruses are often distributed via email.


    ویروس ها اغلب از طریق ایمیل توزیع می شوند.

  • The organization distributed food to the earthquake victims.


    این سازمان بین زلزله زدگان غذا توزیع کرد.

  • The money was distributed among schools in the area.


    این پول بین مدارس منطقه توزیع شد.

  • The proceeds will be distributed between local charities.


    درآمد حاصله بین خیریه های محلی توزیع خواهد شد.

  • Who distributes our products in the UK?


    چه کسی محصولات ما را در بریتانیا توزیع می کند؟

  • Their trademark jeans enjoyed immediate success and were soon distributed worldwide.


    شلوار جین علامت تجاری آنها فوراً به موفقیت رسید و به زودی در سراسر جهان توزیع شد.

  • Make sure your weight is evenly distributed.


    اطمینان حاصل کنید که وزن شما به طور مساوی توزیع شده است.

  • Cases of the disease are widely distributed through Europe.


    موارد این بیماری به طور گسترده در سراسر اروپا توزیع شده است.

  • Copies of the book were distributed free to each school in the district.


    نسخه هایی از این کتاب به صورت رایگان در بین مدارس منطقه توزیع شد.

  • We distributed the money equally among the team members.


    ما پول را به طور مساوی بین اعضای تیم تقسیم کردیم.

  • distributing aid to people in need


    توزیع کمک به افراد نیازمند

  • nationally distributed brands of fruit juice


    مارک های توزیع شده در سطح ملی آب میوه

  • ‘Plastika’ distributes our products in the UK.


    'Plastika' محصولات ما را در بریتانیا توزیع می کند.

  • The cheese is imported and distributed exclusively by Norland Inc.


    این پنیر به طور انحصاری توسط Norland Inc وارد و توزیع می شود.

  • Hood distributes dairy products throughout the United States.


    هود محصولات لبنی را در سراسر ایالات متحده توزیع می کند.

  • Generous workspaces must be well distributed throughout the library.


    فضاهای کاری سخاوتمندانه باید به خوبی در سراسر کتابخانه توزیع شود.

  • Smokers were randomly distributed in the sample interviewed.


    افراد سیگاری به طور تصادفی در نمونه مصاحبه شده توزیع شدند.

  • The plant is globally distributed.


    این گیاه در سراسر جهان توزیع شده است.

  • The trend is broadly distributed and not just a big-city phenomenon.


    این روند به طور گسترده توزیع شده است و فقط یک پدیده شهرهای بزرگ نیست.

  • There are over 35 000 species of orchid distributed throughout the world.


    بیش از 35000 گونه ارکیده در سراسر جهان توزیع شده است.

  • Wealth is not evenly distributed between age groups.


    ثروت به طور مساوی بین گروه های سنی تقسیم نمی شود.

  • The books will be distributed free to local schools.


    این کتاب ها به صورت رایگان در مدارس محلی توزیع می شود.

  • Several people were arrested for distributing racist leaflets/pamphlets (to the spectators).


    چند نفر به دلیل توزیع اعلامیه/ جزوه های نژادپرستانه (برای تماشاگران) دستگیر شدند.

  • The company aims eventually to distribute (= supply for sale) its products throughout China.


    این شرکت قصد دارد در نهایت محصولات خود را در سراسر چین توزیع کند (= عرضه برای فروش).

  • Food and clothing are being distributed among/to the flood victims.


    غذا و پوشاک بین/بین سیل زدگان توزیع می شود.

  • Shopping malls are widely distributed across the country.


    مراکز خرید به طور گسترده در سراسر کشور توزیع شده اند.

  • Operating expenses are first paid from the fund's assets before any earnings are distributed to shareholders.


    هزینه های عملیاتی ابتدا از دارایی های صندوق قبل از توزیع هر گونه سود بین سهامداران پرداخت می شود.

  • $80 million dollars were due to be distributed among the firm's creditors.


    قرار بود 80 میلیون دلار بین طلبکاران شرکت توزیع شود.

synonyms - مترادف
  • allocate


    اختصاص دهد

  • apportion


    تقسیم

  • allot


    اختصاص دادن


  • معامله


  • تقسیم کنید


  • اشتراک گذاری


  • بخش


  • نسبت دادن

  • prorate


    جیره

  • ration


    مناسب


  • ارسال

  • consign


    پرداخت

  • disburse


    انتشار

  • disseminate


    مقدار زیادی

  • lot


    مته

  • mete


    بسته

  • parcel


    تقسیم بندی

  • partition


    تقسیم کردن


  • ملاقات کردن

  • divvy up


    بسته کردن

  • mete out


    جیره بندی کردن

  • parcel out


    به اشتراک گذاشتن


  • قطع کردن

  • ration out


    مقدار زیادی از


  • اندازه گیری


  • تکه کردن


  • توزیع


  • دیووی


  • dispense


  • divvy


antonyms - متضاد
  • hoard


    احتکار


  • نگاه داشتن


  • حفظ


  • گرفتن

  • withhold


    خودداری کنید

  • accumulate


    انباشتن


  • جمع کردن

  • amass


    جمع آوری کنید


  • جمع آوری


  • نگه دارید


  • پنهان شدن


  • ذخیره کردن

  • stash


    فروشگاه


  • پنهان کردن، پوشاندن

  • conceal


    گردآوری

  • garner


    اشتباه تخصیص دهد

  • misallocate


    حافظه پنهان

  • cache


    انبار کردن

  • stockpile


    پیوستن


  • ترکیب کردن


  • رد کردن


  • انکار


  • تمرکز


  • دريافت كردن


  • متحد کردن

  • unite


    به هم ریختن

  • disorganize


    اجازه ندادن

  • disallow


    راز


  • سرکوب کردن


  • suppress


لغت پیشنهادی

morgan

لغت پیشنهادی

quips

لغت پیشنهادی

cowering