shopping
shopping - خريد كردن
noun - اسم
UK :
US :
خریدار
فعالیت رفتن به مغازه ها و خرید چیزها
چیزهایی که به تازگی از یک مغازه خریده اید
فعالیت رفتن به مغازه ها برای خرید چیزها
فعالیت خرید اجناس از مغازه ها
کالاهایی که از مغازه ها خریده اید، به ویژه مواد غذایی
فعالیت جستجوی چیزهایی برای خرید
فعالیت خرید کالا به خصوص از فروشگاه
goods that you have bought, especially from stores
کالاهایی که خریداری کرده اید، به خصوص از فروشگاه ها
Or is the genuine Dublin culture to be found in the new sprawling suburbs with its run-down libraries and shopping malls?
یا آیا فرهنگ اصیل دوبلین را میتوان در حومههای جدید با کتابخانهها و مراکز خرید فرسوده آن یافت؟
She arranged with the friend beside whom he was being rehoused to do his shopping on a regular basis.
او با دوستی که در کنارش قرار داشت قرار گذاشت تا خریدهایش را به طور منظم انجام دهد.
There's a range of fabulous large shopping malls, and don't miss Lake Cecil which offers excellent watersports.
مجموعه ای از مراکز خرید بزرگ افسانه ای وجود دارد، و دریاچه سیسیل را از دست ندهید که ورزش های آبی عالی را ارائه می دهد.
صبح جمعه همسایه ام را برای خرید می برم.
حتی الان هم هرگز به مرکز خرید برنگشته بود.
بن سرگرمی های خود را تماشای تلویزیون، خرید و رفتن به سینما ذکر کرد.
When she went shopping to the town she wore a long voluminous, dark-grey cloak of which she was very proud.
وقتی برای خرید به شهر رفت، شنل بلند، حجیم و خاکستری تیره ای به تن داشت که به آن بسیار افتخار می کرد.
به خرید رفتن
کی خرید کنم؟
شنبه ها خرید می کنیم.
من همه لباس هایم را آنلاین خرید می کنم.
یک سبد خرید
آنها به سفرهای خرید بی پایان می روند.
او در منطقه خرید شیک لندن است.
ما بیشتر خریدهای خود را از سوپرمارکت های بزرگ انجام می دهیم.
مشتریان از راحتی خرید آنلاین و قیمت های بسیار رقابتی برخوردار می شوند.
برای گذاشتن خرید در ماشین
خرید را باز کردند و گذاشتند کنار.
جید از من می خواهد که او را برای خرید یک لباس جدید ببرم.
نیویورک، مقصد نهایی خرید
توسعه دهندگان قصد دارند 4000 فوت مربع فضای خرید در اینجا بسازند.
او 10000 پوند برنده شد و بلافاصله به خرید رفت.
She's doing some last-minute Christmas shopping.
او در حال خرید لحظه آخری کریسمس است.
این وب سایت منبع ارزشمندی برای خرید مقایسه است.
ما اطمینان می دهیم که مشتریان ما یک تجربه خرید استثنایی دارند.
یک سرویس خرید شخصی
یک سایت خرید اینترنتی
پرتره های دقیق از عادات خرید مصرف کنندگان
خارج از ساعات عادی خرید
حرکت به سمت خرید خانگی با استفاده از رایانه
خیابان اصلی خرید شهر
امروز بعدازظهر می روم خرید.
نوه ام خرید هفتگی من را انجام می دهد.
فروشگاه برای خرید آخر شب چهارشنبه ها باز است.
Christmas shopping
خرید کریسمس
او آنقدر کیسه خرید داشت که به سختی می توانست آنها را حمل کند.
لیست خریدم را فراموش کردم
امروز بعدازظهر بیرون بودم برای خرید.
buying
خریداری کردن
buys
خرید می کند
purchasing
خرید
فروشگاه
خرج کردن
ordering
مرتب سازی
procurement
تدارکات
procuring
تهیه
تحصیل
acquisition
وظایف
errands
معامله
transaction
بدست آوردن
acquiring
در حال مرور
browsing
شکار معامله
bargain hunting
سوپرمارکت اجرا می شود
supermarket run
تجارت الکترونیک
e-commerce
فروشگاه هفتگی
تجارت الکترونیکی
electronic commerce
خرید مواد غذایی
خرید لباس
ایمن سازی
securing
گرفتن
obtaining
مصرف
getting
مالکیت
possession