without

base info - اطلاعات اولیه

without - بدون

preposition - حرف اضافه

/wɪˈðaʊt/

UK :

/wɪˈðaʊt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [without] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They had gone two days without food.


    دو روز بدون غذا مانده بودند.

  • He found the place without difficulty.


    او مکان را بدون مشکل پیدا کرد.

  • She spoke without much enthusiasm.


    او بدون شور و شوق زیادی صحبت کرد.

  • Don't go without me.


    بدون من نرو

  • Can you see without your glasses?


    آیا می توانید بدون عینک خود را ببینید؟

  • Don't go out without your coat.


    بدون پالتو بیرون نرو

  • He left without saying goodbye.


    بدون خداحافظی رفت.

  • You can't make an omelette without breaking eggs.


    بدون شکستن تخم مرغ نمی توانید املت درست کنید.

  • Without wanting to criticize I think you could have done better. (= used before you make a critical comment)


    بدون اینکه بخواهم انتقاد کنم، فکر می کنم می توانستی بهتر عمل کنی. (= قبل از اظهار نظر انتقادی استفاده می شود)

  • The party was organized without her knowing anything about it.


    مهمانی بدون اینکه او چیزی در مورد آن بداند ترتیب داده شد.

  • I left without my umbrella.


    بدون چتر رفتم

  • You look nice without make-up.


    شما بدون آرایش زیبا به نظر می رسید.

  • He went without my knowledge.


    بدون اطلاع من رفت.

  • I couldn't have done it without you.


    من بدون تو نمی توانستم این کار را انجام دهم.

  • She's strong without being bossy.


    او بدون رئیس بودن قوی است.


  • بدون من شروع کن

  • He's not without (= he does have some) good qualities.


    او بدون (= او برخی از) ویژگی های خوب نیست.

  • This is without a doubt (= certainly) the best Chinese food I've ever had.


    این بدون شک (= قطعا) بهترین غذای چینی است که تا به حال خورده ام.

  • You shouldn't drive for more than three hours without taking a break.


    شما نباید بیش از سه ساعت بدون استراحت رانندگی کنید.

  • Without wanting to be rude (= I don't want to be rude, but), don't you think you need a haircut?


    بدون اینکه بخواهم بی ادب باشم (= من نمی خواهم بی ادب باشم، اما) آیا فکر نمی کنید که نیاز به کوتاه کردن مو دارید؟

  • He came out without a coat.


    بدون کت بیرون آمد.

  • He looks younger without the moustache.


    او بدون سبیل جوان تر به نظر می رسد.

  • Thanks for your help – I couldn’t have done it without you.


    از کمک شما متشکرم - بدون شما نمی توانستم این کار را انجام دهم.

  • You shouldn’t drive for more than three hours without taking a break.


    این بدون شک / بدون تردید (= قطعا) بهترین تعطیلاتی بود که تا به حال داشته ام.

  • That was without (a) doubt/without question (= certainly) the best vacation I’ve ever had.


    وقتی پول ندارید، فقط باید بیاموزید.


synonyms - مترادف
  • devoid of


    عاری از

  • minus


    منهای

  • lacking


    فاقد

  • sans


    بدون

  • needing


    نیازمند

  • requiring


    نیاز دارد

  • bereft of


    بی بهره از

  • deprived of


    محروم از

  • destitute of


    فقیر از


  • کوتاه از

  • wanting for


    خواستن برای

  • absent


    غایب

  • excluding


    مستثنی کردن

  • wanting


    خواستن


  • کمتر


  • احتیاج به

  • shorn of


    کوتاه شده از

  • starved of


    گرسنه از


  • با هیچ

  • in default of


    به صورت پیش فرض


  • در غیاب

  • w/o


    نداشتن

  • not having


    استثنایی

  • excepting


    با وجود

  • notwithstanding


    شکست خوردن

  • failing


    شامل نمیشود


  • اگر نه


  • منحصر به فرد از

  • exclusive of


    به غیر از


antonyms - متضاد

  • با

  • using


    استفاده كردن

  • utilisingUK


    استفاده از انگلستان

  • utilizingUS


    با استفاده از ایالات متحده


  • از طریق

  • per


    مطابق


  • از طریق ابزار

  • by using


    با استفاده از


  • از طریق نمایندگی

  • by means of



لغت پیشنهادی

articulate

لغت پیشنهادی

lunch

لغت پیشنهادی

licked