eat
eat - خوردن
verb - فعل
UK :
US :
برای گذاشتن غذا در دهان و جویدن و قورت دادن آن
برای خوردن یک وعده غذایی
استفاده از مقدار بسیار زیاد چیزی
برای خوردن یک غذای خاص
برای خوردن نوع خاصی از غذا - هنگام صحبت در مورد حیوانات استفاده می شود
خوردن یا نوشیدن چیزی - به ویژه در زمینه های علمی یا فنی استفاده می شود
to eat something with big continuous movements of your mouth especially when you are enjoying your food
برای خوردن چیزی با حرکات مداوم دهان خود، به خصوص زمانی که از غذای خود لذت می برید
خوردن چیزی با گاز گرفتن تکه های بسیار کوچک
فقط مقدار کمی از غذای خود را بخورید زیرا گرسنه نیستید یا غذا را دوست ندارید
آنقدر غذا بخورید که نتوانید چیز دیگری بخورید
برای خوردن سوپ، رشته و غیره با صدای مکیدن پر سر و صدا
خیلی سریع چیزی بخورید، مخصوصاً به این دلیل که آن را خیلی دوست دارید یا حریص هستید
سریع غذا بخورید، مخصوصاً به دلیل اینکه خیلی گرسنه هستید یا عجله دارید
خیلی سریع غذا بخورید، مخصوصاً چون عجله دارید
همه چیز را سریع بخورید زیرا خیلی گرسنه هستید
خوردن غذای کمتر یا متفاوت از حد معمول برای لاغر شدن
برای مدتی غذا نخورید، اغلب به دلایل مذهبی
در دهان گذاشتن یا گرفتن غذا، جویدن (= با دندان له کردن) و فرو بردن
برای گذاشتن غذا در دهان، جویدن و قورت دادن آن
آسیب رساندن یا از بین بردن چیزی
ساعت چند غذا بخوریم؟
من گرسنه نیستم، ممنون - من قبلاً خورده ام.
سلام! - یکی تمام شکلات های من را خورده است.
روی دیوار نشسته بود و داشت یک سیب می خورد.
من خیلی پر هستم. نمیتونستم یه چیز دیگه بخورم
ما معمولا ساعت هفت غذا می خوریم.
ساعت حدود شش شام خوردیم و بعد رفتیم بیرون.
و برای غذا خوردن به مشتری نیاز داشتم.
اون ماشین بزرگ قدیمی من فقط پول میخوره.
بالاخره این مراسم خوردن یک چیپس بود نه دو چیپس.
ما تقریباً ماهی یک بار بیرون غذا می خوریم.
خیلی عصبی بودم که نتونستم بخورم.
خوب/سالم غذا خوردن
درست نمی خورد (= غذایی که برای او مفید است نمی خورد).
I don't eat meat.
من گوشت نمیخورم
برای خوردن صبحانه/ناهار/شام
دوست داری چیزی بخوری؟
من نتوانستم چیز دیگری بخورم (= به اندازه کافی غذا خورده ام).
امشب کجا بخوریم؟
در یک پیتزا فروشی غذا خوردیم.
من هرگز در کافه تریا مدرسه غذا نمی خورم.
من می ترسم در این خط کار این یک مورد سگ خوردن سگ باشد.
ما در دنیای سگ خواری فعالیت می کنیم.
اگر بفهمد تو را زنده زنده خواهد خورد.
وکلای مدافع فردا شما را زنده می خورند.
پشه ها من را زنده زنده می خوردند.
مادرش در مشاغل کم درآمد خاک می خورد تا خانواده در کشور بمانند.
به رقصش نگاه کن! دلت را بخور، فرد آستر (= او حتی بهتر از فرد آستر می رقصد).
من قصد ندارم در خانه موپ بزنم، دلم برای فلان مرد می خورد.
او ممکن است لاغر باشد، اما مانند یک اسب غذا می خورد.
او آنها را مجبور خواهد کرد که در کمترین زمان از دست او غذا بخورند.
او چقدر دیگر می ماند؟ او ما را بیرون از خانه و خانه می خورد.
وقتی به او گفت که شکست خواهد خورد، قسم خورد که او را مجبور خواهد کرد که حرف هایش را بخورد.
اگه سر وقت بیاد من کلاهمو میخورم!
او شبیه گربه ای بود که قناری را بلعیده است. او تقریباً از خوشحالی خرخر می کرد.
بارتون خیلی احساس گرسنگی نمی کرد و کم غذا می خورد.
چیزی برای خوردن داری؟
همه چیزهایی که می خورید و می نوشید را ثبت کنید.
میخوای یه لقمه بگیری تا بخوری؟
همه با خوشحالی این غذای بزرگ را خوردند.
برو برای خودت چیزی برای خوردن و نوشیدن بیاور.
چند روز بود که درست غذا نخورده بود.
مصرف کردن
devour
خوردن
ingest
بلعیدن
swallow
بلع
chew
جویدن
gobble
شریک شدن از
munch
تمسخر
partake of
پیچ
scoff
قورت دادن
bolt
گرگ
gulp
خرد کردن
wolf
تمام کردن
chomp
نوش
قهرمان
gobble up
لقمه
nosh
کنار گذاشتن
champ
پیچ و مهره
gobble down
جمع کردن
guzzle
تخریب
روسری
bolt down
گولپ
cram down
gormandiseUK
demolish
gormandizeUS
دور انداختن
gulp down
درگیر کردن
scarf
gollop
gormandiseUK
gormandizeUS
tuck away
tuck into