cat

base info - اطلاعات اولیه

cat - گربه

noun - اسم

/kæt/

UK :

/kæt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cat] در گوگل
description - توضیح

  • یک حیوان کوچک با چهار پا که مردم اغلب به عنوان حیوان خانگی از آن نگهداری می کنند

  • a large animal such as a lion or tiger


    یک حیوان بزرگ مانند شیر یا ببر

  • in the past the British Government guide to standards for the Individual Saving Accounts (ISA ) introduced in 1999. It stands for reasonable Cost easy Access decent Terms. CAT was replaced by stakeholder ISAs in 2005.


    در گذشته، راهنمای دولت بریتانیا برای استانداردهای حساب‌های پس‌انداز فردی (ISA) که در سال 1999 معرفی شد. مخفف هزینه معقول، دسترسی آسان، شرایط مناسب است. CAT در سال 2005 توسط ISAهای ذینفع جایگزین شد.

  • a small animal with fur, four legs, a tail and claws, usually kept as a pet or for catching mice


    حیوان کوچکی با خز، چهار پا، دم و پنجه که معمولاً به عنوان حیوان خانگی یا برای گرفتن موش نگهداری می شود.


  • هر عضوی از گروه حیوانات شبیه به گربه، مانند شیر

  • a small furry animal with four legs and a tail often kept as a pet or any of a group of related animals that are wild and some of which are large and fierce, such as the lion


    حیوان کوچک و پشمالوی با چهار پا و دم که اغلب به عنوان حیوان خانگی نگهداری می شود یا هر یک از گروهی از حیوانات مرتبط که وحشی هستند و برخی از آنها بزرگ و خشن هستند مانند شیر

  • abbreviation for computerized axial tomography (= a way of taking pictures of structures inside the body)


    مخفف توموگرافی محوری کامپیوتری (= راهی برای گرفتن عکس از ساختارهای داخل بدن)

  • The next day Richard got a cat.


    روز بعد ریچارد گربه ای گرفت.

  • What falling ill means to a cat or any other animal is that something unpleasant is threatening it.


    معنای بیماری برای گربه یا هر حیوان دیگری این است که چیزی ناخوشایند آن را تهدید می کند.

  • She travelled in a chariot drawn by cats, the latter being her sacred animal symbol and familiars.


    او در ارابه‌ای که توسط گربه‌ها کشیده شده بود سفر می‌کرد، گربه‌ها نماد و آشنایان مقدس او بودند.

  • That Jefferson is one cool cat.


    جفرسون یک گربه باحال است.

  • Mr Cruitt says ad spending will triple this year when the company will begin promoting the cat version of the drug.


    آقای کرویت می‌گوید که هزینه‌های تبلیغاتی در سال جاری، زمانی که شرکت شروع به تبلیغ نسخه گربه‌ای این دارو می‌کند، سه برابر خواهد شد.

  • Two cats add to the homely feel as does the lively Caps Restaurant and Bar.


    دو گربه مانند رستوران و بار پرجنب‌وجوش Caps به احساس خانه‌نشینی می‌افزایند.


  • هیچ کس به جز گربه سیاه و سفیدی که زیر آفتاب خوابیده بود، نبود.

example - مثال
  • a tin of cat food


    یک قوطی غذای گربه

  • I have a cat called Bo.


    من یک گربه به نام بو دارم.

  • a pet/domestic cat


    حیوان خانگی/گربه اهلی

  • a stray/feral cat


    یک گربه ولگرد/وحشی

  • the big cats (= lions, tigers, etc.)


    گربه های بزرگ (= شیر، ببر و غیره)

  • She went to Africa to photograph big cats.


    او برای عکاسی از گربه های بزرگ به آفریقا رفت.

  • He thinks he's the cat's whiskers (= he has a high opinion of himself).


    او را سبیل گربه می پندارد (= نسبت به خود نظر بالایی دارد).

  • What's the matter? Cat got your tongue?


    موضوع چیه؟ گربه زبونتو خورده؟

  • I wanted it to be a surprise but my sister let the cat out of the bag.


    می خواستم سورپرایز باشد، اما خواهرم گربه را از کیف بیرون آورد.

  • She was like a cat on a hot tin roof before her driving test.


    او قبل از امتحان رانندگی مانند گربه ای بود که روی سقف حلبی داغ بود.

  • She looked like a cat that’s got the cream. She was almost purring with pleasure.


    او شبیه گربه ای بود که این کرم را دارد. او تقریباً از خوشحالی خرخر می کرد.

  • Managing a political party is a lot like herding cats.


    مدیریت یک حزب سیاسی بسیار شبیه گله داری گربه است.

  • He thought the police were playing some elaborate game of cat and mouse and waiting to trap him.


    او فکر می‌کرد که پلیس مشغول بازی موش و گربه است و منتظر است که او را به دام بیاندازد.

  • Young car thieves enjoy playing cat and mouse with the police.


    سارقان جوان خودرو از بازی موش و گربه با پلیس لذت می برند.

  • Then she told them she was dropping out of college. That really set the cat among the pigeons.


    سپس به آنها گفت که در حال ترک دانشگاه است. که واقعا گربه را در میان کبوترها قرار داد.

  • Cats mark their territory by spraying.


    گربه ها قلمرو خود را با سمپاشی مشخص می کنند.

  • In our childhood Irina and I fought like cat and dog.


    من و ایرینا در کودکی‌مان مثل سگ و گربه با هم دعوا می‌کردیم.

  • The cat miaowed pitifully.


    گربه به طرز تاسف باری میاوو کرد.

  • The cat slunk away into the darkness.


    گربه در تاریکی غرق شد.

  • The cat was in constant pain so they had it put down.


    گربه دائماً درد داشت، بنابراین آن را زمین گذاشتند.

  • The stray cats are wormed and treated with flea powder.


    گربه های ولگرد کرم زده و با پودر کک درمان می شوند.

  • There was a cat yowling outside my window last night.


    دیشب یک گربه بیرون پنجره من زوزه می کشید.

  • They didn't want kittens, so they had their cat spayed.


    آنها بچه گربه نمی خواستند، بنابراین گربه خود را عقیم کردند.

  • We have a pet cat called Archie.


    ما یک گربه خانگی داریم به نام آرچی.


  • خانواده گربه

synonyms - مترادف
  • feline


    گربه

  • puss


    چرک

  • mouser


    ماوس

  • kitty


    بچه گربه

  • moggy


    ماگی

  • tabby


    زبانه دار

  • grimalkin


    گریمالکین

  • moggie


    بالارات

  • ballarat


    گربه بیدمشک

  • pussycat


    gib

  • gib


    مالکین

  • malkin


    ماگ

  • mog


    تام

  • kitten


    گربه تام

  • tom


    لاک لاک پشت

  • tomcat


    گربه کوچه

  • tortoiseshell


    حیوان گربه

  • alley cat


    گربه خانگی

  • pussy cat


    گربه مارمالادی

  • feline animal


    زنجبیل تام


  • تام گربه

  • marmalade cat


    گربه وحشی پشمالو

  • ginger tom


    پلنگ

  • tom cat


    جگوار

  • cougar


    سیاهگوش

  • leopard


    پوما

  • jaguar


    گربه وحشی

  • lynx


    ببر

  • puma


  • wildcat


  • tiger


antonyms - متضاد
  • chick


    جوجه


  • زن


  • خانم

  • dame


    دختر

  • lass


    گسترده

  • gal


    پر


  • پرنده

  • filly


    شیلا


  • دشمن


  • همسر

  • sheila


    نجیب زن


  • دوشیزه


  • مادر


  • خواهر

  • gentlewoman


    از دست دادن

  • maiden


    مناقصه


  • مهریه

  • matron


  • damsel




  • biddy


  • dowager


لغت پیشنهادی

sizes

لغت پیشنهادی

bipedal

لغت پیشنهادی

obvious