better

base info - اطلاعات اولیه

better - بهتر

adjective - صفت

/ˈbetər/

UK :

/ˈbetə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [better] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We're hoping for better weather tomorrow.


    امیدواریم فردا هوای بهتری داشته باشیم.

  • Her work is getting better and better.


    کار او بهتر و بهتر می شود.

  • He is in a much better mood than usual.


    حال او بسیار بهتر از حد معمول است.

  • The meal couldn't have been better.


    غذا نمی توانست بهتر باشد.

  • There's nothing better than a long soak in a hot bath.


    هیچ چیز بهتر از خیساندن طولانی مدت در حمام آب گرم نیست.


  • اگر می توانید فقط یک بار در هفته ورزش کنید، این بهتر از هیچ است (= بهتر از اینکه اصلاً ورزش نکنید).

  • Can you think of a better word than ‘nice’?


    آیا می توانید کلمه ای بهتر از خوب فکر کنید؟

  • It would be better for him to talk to his parents about his problems.


    بهتر است در مورد مشکلاتش با والدینش صحبت کند.

  • You'd be better going by bus.


    بهتره با اتوبوس بری

  • She's far better at science than her brother.


    او در علم به مراتب بهتر از برادرش است.

  • She's a lot better today.


    او امروز خیلی بهتر است.

  • His leg was getting better.


    پایش بهتر می شد.

  • You'll feel all the better for a good night's sleep.


    برای یک خواب راحت، احساس بهتری خواهید داشت.

  • Don't go back to work until you are better.


    تا زمانی که بهتر نشدید به سر کار خود برنگردید.

  • He drank the best part of a bottle of Scotch waiting for her to get home.


    او بهترین قسمت یک بطری اسکاچ را نوشید تا او به خانه برسد.

  • The journey took her the better part of an hour.


    سفر قسمت بهتری از یک ساعت او را گرفت.

  • I love giving parties, the bigger the better.


    من عاشق مهمانی دادن هستم، هر چه بزرگتر بهتر.

  • The path was no better than a sheep track.


    مسیر بهتر از مسیر گوسفندی نبود.

  • Charles VII was a bad king and Charles VIII was no better.


    چارلز هفتم پادشاه بدی بود و چارلز هشتم بهتر از این نبود.

  • Prevention is better than cure, so start looking after your heart now.


    پیشگیری بهتر از درمان است، پس از همین حالا مراقب قلب خود باشید.

  • Prevention is better than cure, so start taking care of yourself.


    پیشگیری بهتر از درمان است، پس مراقبت از خود را آغاز کنید.

  • Dry your eyes now. That's better.


    حالا چشماتو خشک کن این بهتر است.

  • That's much better—you played the right notes this time.


    این خیلی بهتر است—این بار نت های درست را نواختید.


  • من ممکن است آشپز ماهری نباشم، اما آن غذا از هر کاری که می‌توانید انجام دهید، منظره‌ای تلخ است.

  • I think he's a hundred times better as a teacher than Mr White.


    فکر می کنم او به عنوان یک معلم صد برابر بهتر از آقای وایت است.

  • I thought it better to tackle him outside of business hours.


    فکر کردم بهتر است خارج از ساعات کاری با او برخورد کنم.


  • ما باید شهرهای داخلی خود را برای زندگی و کار بهتر کنیم.

  • Don't worry. The doctor will soon make you better.


    نگران نباشید. دکتر به زودی حال شما را بهتر می کند.

  • I hope you get better soon.


    امیدوارم به زودی بهتر شوید.

  • He stood near the front to get a better view.


    نزدیک جلو ایستاد تا دید بهتری داشته باشد.

  • Relations between the two countries have never been better.


    روابط دو کشور هرگز بهتر نبوده است.

synonyms - مترادف
  • superior


    برتر

  • finer


    ظریف تر

  • higher quality


    کیفیت بالاتر


  • یک برش در بالا


  • جلوتر از میدان


  • جلوتر از بسته

  • better-quality


    کیفیت بهتر

  • head and shoulders above


    سر و شانه در بالا


  • در یک کلاس متفاوت

  • of higher quality


    با کیفیت بالاتر


  • یک قدم جلوتر

  • preferable


    ارجح است

  • fitter


    مناسب تر

  • streets ahead


    خیابان های پیش رو

  • bigger


    بزرگتر

  • worthier


    شایسته تر

  • greater


    توصیه شده

  • larger


    ترجیحی

  • recommended


    عالی تر

  • preferential


    قابل توجه تر

  • excellenter


    فوق العاده تر

  • noteworthier


    خیلی بهتر

  • wonderfuller


    درجه بالاتر


  • کالیبر بالاتر

  • higher-grade


    بهبود یافته

  • higher-calibre


    افزایش یافته است

  • improved


    خیلی بهتره

  • grander


    بسیار برتر

  • enhanced



  • vastly superior


antonyms - متضاد
  • inferior


    پست تر

  • worse


    بدتر

  • lesser


    کمتر

  • poorer


    فقیرتر

  • shoddier


    ضعیف تر

  • poorer-quality


    با کیفیت پایین تر

  • lousier


    کمتر پیشرفته

  • badder


    کمتر درخشان


  • کمتر استثنایی


  • کمتر قابل توجه است

  • less exceptional


    کمتر برجسته

  • less notable


    کمتر قابل توجه

  • less noteworthy


    کمتر پیچیده


  • کمتر خاص


  • کوچکتر


  • نه به خوبی


  • کمبود بیشتر

  • smaller


    ناکافی تر

  • tinier


    لیمو بیشتر

  • of poorer quality


    درجه پایین تر

  • of inferior quality


    درجه دوم تر


  • غیر استاندارد تر

  • more deficient


    معیوب تر

  • more inadequate


    ناامید تر


  • ناقص تر

  • more low-grade


  • more second-rate


  • more substandard


  • more defective


  • more hopeless


  • more imperfect


لغت پیشنهادی

dive

لغت پیشنهادی

apportioned

لغت پیشنهادی

ambience