forbidding

base info - اطلاعات اولیه

forbidding - منع

adjective - صفت

/fərˈbɪdɪŋ/

UK :

/fəˈbɪdɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [forbidding] در گوگل
description - توضیح
  • having a frightening or unfriendly appearance


    داشتن ظاهری ترسناک یا غیر دوستانه

  • unfriendly and likely to be unpleasant or harmful


    غیر دوستانه و احتمالاً ناخوشایند یا مضر است

  • appearing unfriendly, threatening, or difficult


    غیر دوستانه، تهدیدآمیز یا دشوار به نظر می رسد

  • The wood-panelled den looked dark and forbidding.


    لانه چوبی تاریک و ممنوع به نظر می رسید.

  • The main tower of the fortress is nine storeys high and even today looks forbidding.


    برج اصلی قلعه 9 طبقه است و حتی امروزه نیز حرام به نظر می رسد.

  • The trees seemed taller and closer together; the spaces between them darker and more forbidding.


    درختان بلندتر و نزدیکتر به هم به نظر می رسیدند. فضاهای بین آنها تاریک تر و ممنوع تر است.

  • Uncle Fred was an austere and impressive figure whom some people found forbidding.


    عمو فرد شخصیتی سختگیر و چشمگیر بود که برخی او را منع می کردند.

  • At first when you enter the church seems forbidding and rather a muddle.


    در ابتدا وقتی وارد می‌شوید، کلیسا ممنوع به نظر می‌رسد و بیشتر درهم و برهم است.

  • The mountains looked more forbidding as we got closer.


    هر چه نزدیکتر می شدیم کوه ها منع کننده تر به نظر می رسیدند.

  • The school was a large rather forbidding building.


    مدرسه یک ساختمان بزرگ و نسبتاً ممنوعه بود.

  • To their left was the long forbidding wood with its tangle of trees and stubborn defenders.


    در سمت چپ آنها، چوب طویل ممنوع با درهم تنیدگی درختان و مدافعان سرسختش قرار داشت.

example - مثال
  • a forbidding appearance/look/manner


    ظاهر / قیافه / شیوه ممنوعه

  • The house looked dark and forbidding.


    خانه تاریک و ممنوع به نظر می رسید.

  • His face took on a forbidding, sombre look.


    صورتش حالتی منع کننده و عبوس به خود گرفت.

  • a forbidding row of security guards


    یک ردیف ممنوعه از نگهبانان امنیتی

  • With storm clouds rushing over them the mountains looked dark and forbidding.


    با هجوم ابرهای طوفانی بر آنها، کوه ها تاریک و ممنوع به نظر می رسیدند.

  • The mountains looked dark and forbidding.


    کوه ها تاریک و ممنوع به نظر می رسیدند.

synonyms - مترادف
  • frightening


    ترسناک

  • horrible


    ناگوار

  • horrifying


    وحشتناک

  • dreadful


    وخیم


  • هشدار دهنده

  • terrifying


    تکان دهنده

  • dire


    ارعاب کننده

  • horrendous


    مهیب

  • alarming


    دلهره آور

  • ghastly


    شیطانی

  • scary


    تهدید کننده

  • frightful


    نگران کننده

  • shocking


    مزاحم

  • fearsome


    قابل تردید

  • intimidating


    سرد

  • direful


    وحشت

  • formidable


    عجیب و غریب

  • daunting


    شبح وار

  • sinister


    وحشی

  • threatening


    فکر کردن

  • fearful


    سرد کننده ستون فقرات

  • disquieting


  • disturbing


  • redoubtable


  • chilling


  • dread


  • creepy


  • spooky


  • ferocious


  • brooding


  • spine-chilling


antonyms - متضاد
  • inviting


    دعوت کردن

  • alluring


    جذاب


  • فریبنده

  • beguiling


    مغناطیسی

  • enticing


    وسوسه انگیز

  • magnetic


    استقبال کردن

  • tempting


    برنده شدن

  • welcoming


    قابل قبول

  • winning


    قابل دسترسی

  • agreeable


    مهمان نواز

  • approachable


    نوع

  • hospitable


    خوب


  • دلهره آور


  • undaunting


لغت پیشنهادی

give

لغت پیشنهادی

disillusioned

لغت پیشنهادی

mailers