sport

base info - اطلاعات اولیه

sport - ورزش

noun - اسم

/spɔːrt/

UK :

/spɔːt/

US :

family - خانواده
sporting
ورزشی
unsporting
غیر ورزشی
sporty
ورزش
sport
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [sport] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There are excellent facilities for sport and recreation.


    امکانات عالی برای ورزش و تفریح ​​وجود دارد.

  • I'm not interested in sport.


    من به ورزش علاقه ای ندارم.


  • ایجاد حرفه در ورزش حرفه ای بسیار دشوار است.

  • Do you do any sport?


    آیا شما ورزش می کنید؟

  • Do you play any sports?


    استفاده از مواد مخدر در ورزش

  • the use of drugs in sport


    ورزش مورد علاقه ات چیست؟

  • What's your favourite sport?


    نت بال اولین ورزش تیمی است که توسط زنان در انگلستان انجام می شود.

  • Netball is the number one team sport played by women in England.


    ورزش چطوره؟

  • How are you doing, sport?


    خوش به حال شما، ورزش!

  • Good on you sport!


    نظرات فقط در ورزش نوشته شده است.

  • The comments were only made in sport.


    ورزش کردن (= شوخی کردن) با کسی/چیزی

  • to make sport of (= to joke about) somebody/something


    او ورزش خوبی است.

  • She's a good sport.


    ادامه دهید، یک ورزش باشید (= زمانی که از کسی درخواست می کنید به شما کمک کند استفاده می شود).

  • Go on be a sport (= used when asking somebody to help you).


    استرالیایی ها عاشق ورزش هستند.

  • Australians love sport.


    او از ورزش، مطالعه و سفر لذت می برد.

  • He enjoys sport reading and travelling.


    تنها سرگرمی او تماشای ورزش از تلویزیون است.

  • His only hobby is watching sport on TV.


    او حتی برای افرادی که ورزش را دوست ندارند یک نماد ورزشی است.

  • He's a sporting icon even for people who don't like sport.


    انجام ورزش رقابتی به من به عنوان یک فرد کمک کرد.

  • Playing competitive sport helped me develop as a person.


    فرصت های شغلی زیادی در صنعت ورزش و اوقات فراغت وجود دارد.

  • There are a lot of job opportunities in the sport and leisure industry.


    او علاقه واقعی به ورزش دارد.

  • She has a real passion for sport.


    ما بچه ها را تشویق می کنیم که در ورزش شرکت کنند.

  • We encourage the children to get involved in sport.


    کمپینی برای ترویج ورزش در بین زنان

  • a campaign to promote sports among women


    او ورزش زیادی می کند.

  • He does a lot of sport.


    آیا در مدرسه ورزش می کردید؟

  • Did you do any sport at school?


    بچه که بودیم با هم ورزش می کردیم.

  • We played sports together when we were kids.


    آیا در دبیرستان ورزش می کردید؟

  • Did you play any sports in high school?


    پوشش ورزشی در روزنامه محلی خوب است.

  • Sports coverage in the local newspaper is good.


    بودجه دولتی برای برنامه های ورزشی دختران و زنان

  • government funding for sports programmes for girls and women


    شورا 11 میلیون پوند اضافی را به یک باشگاه ورزشی اجتماعی جدید اختصاص داده است.

  • The council has allocated an extra £11 million to a new community sports club.


    شرط بندی ورزشی در اینترنت

  • sports betting on the internet


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • earnest


    جدی

  • sadness


    غمگینی

  • seriousness


    جدیت

  • unhappiness


    ناراحتی

  • vocation


    حرفه


  • کار کردن

  • solemnity


    تشریفات

  • solemnness


    افسردگی


  • غم و اندوه

  • sorrow


    تاریکی

  • gloom


    دلسردی

  • discouragement


    کسالت

  • dullness


    بدبختی

  • misery


    وای

  • woe


    مالیخولیا

  • melancholy


    پریشانی

  • distress


    درد


  • پر زرق و برق

  • lugubriousness


    بلوز

  • blues


    هجوم

  • infestivity


    چاپلوسی

  • flattery


    ستایش

  • praise


    هوشیاری

  • soberness


    جاذبه زمین

  • earnestness


    درك كردن

  • gravity


    حساسیت


  • خردمندی

  • sensibility


    عذاب و تاریکی

  • wiseness


    ناامیدی

  • doom and gloom


  • despair


لغت پیشنهادی

bludgeoning

لغت پیشنهادی

silicone

لغت پیشنهادی

adored