parade

base info - اطلاعات اولیه

parade - رژه

noun - اسم

/pəˈreɪd/

UK :

/pəˈreɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [parade] در گوگل
description - توضیح
  • a public celebration when musical bands, brightly decorated vehicles etc move down the street


    یک جشن عمومی زمانی که گروه‌های موسیقی، وسایل نقلیه با تزئینات درخشان و غیره در خیابان حرکت می‌کنند


  • یک مراسم نظامی که در آن سربازان با هم می ایستند یا راهپیمایی می کنند تا افراد مهم بتوانند آنها را معاینه کنند


  • صفی از مردم در حال حرکت هستند تا افراد دیگر بتوانند آنها را تماشا کنند

  • a series of people events etc that seems to never end


    مجموعه ای از افراد، رویدادها و غیره که به نظر می رسد هرگز پایان نمی یابد


  • خیابانی با ردیفی از مغازه های کوچک


  • با هم راه رفتن یا راهپیمایی برای جشن گرفتن یا اعتراض در مورد چیزی


  • اگر مهارت ها، دانش، دارایی های خود را به نمایش بگذارید، آنها را به صورت عمومی نشان می دهید تا مردم شما را تحسین کنند.


  • راه رفتن، به خصوص به گونه ای که نشان دهد می خواهید مردم شما را مورد توجه و تحسین قرار دهند

  • if prisoners are paraded on television or through the streets, they are shown to the public in order to prove that the people holding them are important or powerful


    اگر زندانیان در تلویزیون یا در خیابان ها رژه می روند، به مردم نشان داده می شوند تا ثابت شود افرادی که آنها را نگه می دارند مهم یا قدرتمند هستند.


  • با افتخار چیزی یا کسی را به دیگران نشان دهید، زیرا می خواهید برای آنها چشمگیر به نظر برسید

  • if soldiers parade, or if an officer parades them they march together so that an important person can watch them


    اگر سربازان رژه می روند، یا اگر افسری آنها را رژه می دهد، آنها با هم راهپیمایی می کنند تا یک فرد مهم بتواند آنها را تماشا کند


  • تعداد زیادی از مردم در حال پیاده روی یا در وسایل نقلیه، همه در یک جهت حرکت می کنند، معمولا به عنوان بخشی از یک جشن عمومی برای چیزی


  • مجموعه ای از افراد یا چیزهایی که یکی پس از دیگری ظاهر می شوند

  • When soldiers are on parade, they march and practise military movements in front of important officials or as part of a public celebration or ceremony


    هنگامی که سربازان در رژه هستند، آنها در مقابل مقامات مهم یا به عنوان بخشی از یک جشن یا مراسم عمومی راهپیمایی می کنند و حرکات نظامی را تمرین می کنند.

  • a row of shops


    یک ردیف مغازه

  • used in the names of some roads


    در نام برخی از جاده ها استفاده می شود


  • (گروهی) پیاده روی یا راهپیمایی در جایی، معمولاً به عنوان بخشی از یک جشن عمومی


  • چیزی را به شکلی آشکار نشان دادن تا مورد تحسین قرار گیرد

  • a large number of people marching, walking, or riding in vehicles, all moving in the same direction usually in a formal way as part of a public celebration


    تعداد زیادی از مردم در حال راهپیمایی، پیاده روی، یا سوار بر وسایل نقلیه، همه در یک جهت حرکت می کنند، معمولاً به صورت رسمی به عنوان بخشی از یک جشن عمومی

  • A parade is also a military ceremony in which soldiers march in front of important officials or as part of a public celebration.


    رژه همچنین یک مراسم نظامی است که در آن سربازان در مقابل مقامات مهم یا به عنوان بخشی از یک جشن عمومی رژه می روند.

  • The city has a parade every 4th of July.


    این شهر هر 4 جولای یک رژه دارد.

  • A parade of scientists and scholars told the panel that the risks of nuclear smuggling were real and rising.


    رژه ای از دانشمندان و دانشمندان به این پانل گفتند که خطرات قاچاق هسته ای واقعی است و در حال افزایش است.

  • When Johnson arrived home after the championships a big parade was held in his honour.


    وقتی جانسون بعد از مسابقات قهرمانی به خانه رسید، رژه بزرگی به افتخار او برگزار شد.

  • In June 1969 a proposed Connolly commemoration parade through Belfast city centre was bitterly opposed by loyalists.


    در ژوئن 1969، پیشنهاد رژه بزرگداشت کانولی در مرکز شهر بلفاست با مخالفت شدید وفاداران مواجه شد.

  • Macy's Thanksgiving Day Parade


    رژه روز شکرگزاری میسی

  • It welled up reclaiming its rightful position in the hit parade of the senses: No.


    سرازیر شد و جایگاه درست خود را در رژه حواس پس گرفت: نه.

  • He was not even among the long parade of speakers on that day.


    او حتی در رژه طولانی سخنرانان آن روز هم حضور نداشت.

  • Her island had a twenty-foot movie screen a pantomime parade, carnival.


    جزیره او یک صفحه فیلم بیست فوتی، رژه پانتومیم، کارناوال داشت.

  • Most of the groups from the parade have information booths.


    اکثر گروه های حاضر در رژه غرفه های اطلاع رسانی دارند.

  • Metro stations were temporarily jammed after the inaugural ceremony and toward the end of the parade.


    ایستگاه های مترو پس از مراسم افتتاحیه و در اواخر رژه به طور موقت مسدود شدند.

  • A lot of soldiers were missing from the Victory parade.


    تعداد زیادی از سربازان در رژه پیروزی غایب بودند.

example - مثال
  • the Lord Mayor’s parade


    رژه لرد شهردار

  • St Patrick’s Day parade in New York


    رژه روز سنت پاتریک در نیویورک

  • a military parade


    یک رژه نظامی

  • They held a parade to mark the soldiers' return.


    آنها رژه ای را به نشانه بازگشت سربازان برگزار کردند.

  • They stood as straight as soldiers on parade.


    آنها مثل سربازان در رژه صاف ایستادند.

  • The latest software will be on parade at the exhibition.


    جدیدترین نرم افزارها در نمایشگاه به نمایش درخواهند آمد.

  • Each generation passes through a similar parade of events.


    هر نسلی از طریق یک رژه مشابه از رویدادها می گذرد.

  • a shopping parade


    یک رژه خرید

  • Social media is a constant parade of wealth happiness, success and vanity.


    رسانه های اجتماعی رژه دائمی ثروت، شادی، موفقیت و غرور هستند.

  • The parade is held every year.


    این رژه هر ساله برگزار می شود.

  • Thousands of people were at the parade.


    هزاران نفر در رژه حضور داشتند.

  • a victory parade


    رژه پیروزی

  • For three hours a committee of state senators listened to a parade of local residents giving their opinions.


    کمیته ای متشکل از سناتورهای ایالتی به مدت سه ساعت به رژه ساکنان محلی که نظرات خود را بیان می کردند گوش دادند.

  • The entire regiment was on parade.


    تمام هنگ در حال رژه بود.

  • Park Parade


    رژه پارک

  • The Saint Patrick's Day marchers paraded up Fifth Avenue, past the cathedral.


    راهپیمایان روز سنت پاتریک در خیابان پنجم، از کنار کلیسای جامع رژه رفتند.

  • In ancient Rome, captured generals were paraded through the streets in chains.


    در روم باستان، ژنرال های اسیر شده در خیابان ها با زنجیر رژه می رفتند.

  • It's sickening the way he parades his wealth his car and his expensive clothes.


    نحوه نمایش ثروت، ماشین و لباس‌های گران‌قیمتش بسیار کسالت‌آور است.

  • The children paraded about/around in their new clothes.


    بچه‌ها با لباس‌های جدیدشان رژه رفتند.

  • We used to go and see the Thanksgiving Day parade in New York.


    ما می رفتیم و رژه روز شکرگزاری را در نیویورک می دیدیم.

synonyms - مترادف
  • procession


    راهپیمایی

  • march


    مارس

  • cavalcade


    سواره نظام


  • ستون


  • مرور


  • قطار - تعلیم دادن

  • motorcade


    موتورسیکلت

  • array


    آرایه

  • carcade


    کارد

  • tattoo


    خال کوبی

  • concours


    کنکور

  • cortege


    مجموعه


  • فایل

  • muster


    جمع آوری

  • cortège


    کورتژ

  • jatha


    جاتا

  • mas


    ما

  • yatra


    یاترا

  • autocade


    اتوکد


  • خط

  • march past


    مارس گذشته

  • convoy


    کاروان

  • caravan


    مسابقه

  • pageant


    ردیف

  • row


    ناوگان

  • fleet


    آرمادا

  • march-past


    گروه

  • armada


    تمساح


  • صف

  • crocodile


  • queue


antonyms - متضاد
  • concealment


    پنهان کاری

  • dullness


    کسالت

  • hiding


    قایم شدن

  • plainness


    ساده بودن

  • simplicity


    سادگی

  • ordinariness


    معمولی بودن

  • modesty


    فروتنی


  • حقیقت

  • insignificance


    بی اهمیت بودن


  • ساکت


  • پوشش

  • understatement


    کم بیان کردن


  • واقعیت


  • انتظار

  • normality


    عادی بودن

  • unpretentiousness


    بی تکلفی

  • severity


    شدت

  • austerity


    ریاضت

  • reserve


    ذخیره

  • humility


    نامحسوس بودن

  • inconspicuousness


    رزرو


لغت پیشنهادی

aground

لغت پیشنهادی

retrieving

لغت پیشنهادی

bric-a-brac