future

base info - اطلاعات اولیه

future - آینده

noun - اسم

/ˈfjuːtʃər/

UK :

/ˈfjuːtʃə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [future] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We need to plan for the future.


    ما باید برای آینده برنامه ریزی کنیم.

  • The movie is set in the future.


    داستان فیلم در آینده است.

  • at some point/time in the future


    در مقطعی/زمانی در آینده

  • I don't expect any of these things to happen in the near future (= soon).


    من انتظار ندارم هیچ یک از این چیزها در آینده نزدیک (= به زودی) اتفاق بیفتد.

  • Things will continue as they are for the foreseeable future.


    در آینده ای قابل پیش بینی اوضاع به همین شکل ادامه خواهد داشت.

  • the immediate/not-too-distant/long-term/distant future


    آینده فوری / نه چندان دور / بلند مدت / دور

  • Nobody can predict the future.


    هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند.

  • What does the future hold?


    آینده چه چیزی در انتظار شماست؟

  • What will the cities of the future look like?


    شهرهای آینده چگونه خواهند بود؟

  • Kevin talked about his hopes for the future.


    کوین در مورد امیدهای خود برای آینده صحبت کرد.

  • The company faces a very uncertain future.


    این شرکت با آینده بسیار نامشخصی روبرو است.


  • ما باید از فرصت استفاده کنیم تا آینده خود را شکل دهیم.

  • This deal could secure the futures of 2  000 employees.


    این معامله می تواند آینده 2000 کارمند را تضمین کند.

  • to decide/determine the future of somebody/something


    تصمیم گرفتن/تعیین کردن آینده کسی/چیزی

  • Recent events throw doubt on the president’s political future.


    رویدادهای اخیر آینده سیاسی رئیس جمهور را مورد تردید قرار می دهد.


  • آینده روشنی در پیش دارند.

  • I can't see any future in this relationship.


    من نمی توانم آینده ای در این رابطه ببینم.

  • There's no future in mining in this country.


    هیچ آینده ای در معدن در این کشور وجود ندارد.

  • Children are the future of this country (= the country's future depends on children).


    کودکان آینده این کشور هستند (= آینده کشور به کودکان بستگی دارد).

  • oil futures


    معاملات آتی نفت

  • the futures market


    بازار آتی

  • The statue will remain in the museum for the foreseeable future.


    این مجسمه برای آینده ای قابل پیش بینی در موزه باقی خواهد ماند.

  • It's unlikely that the hospital will be closed in the foreseeable future (= soon).


    بعید است که بیمارستان در آینده قابل پیش بینی (= به زودی) تعطیل شود.

  • Please be more careful in future.


    لطفا در آینده بیشتر دقت کنید

  • In future make sure the door is never left unlocked.


    در آینده، مطمئن شوید که درب هرگز باز نمی ماند.

  • I hope we’ll see each other again in the not too distant future.


    امیدوارم در آینده ای نه چندان دور دوباره همدیگر را ببینیم.


  • آیا فکر می کنید در آینده ای دوباره با هم همکاری کنید؟

  • All of us need to embrace the future.


    همه ما باید آینده را در آغوش بگیریم.

  • Don't think too much about past troubles—look to the future.


    زیاد به مشکلات گذشته فکر نکنید - به آینده نگاه کنید.

  • In her speech the director outlined her vision for the future.


    این کارگردان در سخنانی چشم انداز خود را برای آینده بیان کرد.

  • The film offers a dark vision of the future.


    این فیلم چشم اندازی تاریک از آینده را ارائه می دهد.

synonyms - مترادف

  • زمان آمدن


  • زمان جلوتر

  • what lies ahead


    آنچه در پیش نهفته است

  • coming times


    زمان های آینده

  • what's in store


    آنچه در فروشگاه است

  • hereafter


    پس از این


  • زمان بعدی

  • aftertime


    بعد از وقت

  • afterward


    پس از آن

  • by-and-by


    کم کم

  • fullness of time


    پری زمان

  • futurity


    آینده


  • زندگی آینده

  • morrow


    فردا


  • دنیای آینده


  • عرضه

  • offing


antonyms - متضاد

  • گذشته

  • times past


    زمان های گذشته

  • former times


    زمان سابق

  • earlier period


    دوره قبل

  • bygone days


    روزهای گذشته

  • days gone by


    خیلی وقت پیش


  • زمان های قدیم

  • old times


    سالها پیش

  • times gone by


    روزهای قدیم

  • years ago


    روزهای خوب گذشته

  • ancient times


    سال گذشته

  • bygone times


    زمان بسیار قدیم

  • days of old


    دیروز

  • good old days


    تاریخ

  • olden days


    روز قبل

  • olden times


  • yesteryear


  • time immemorial


  • times of yore


  • days of yore


  • yore






  • the good old days


لغت پیشنهادی

zealand

لغت پیشنهادی

easiest

لغت پیشنهادی

senior