restore

base info - اطلاعات اولیه

restore - بازگرداندن

verb - فعل

/rɪˈstɔːr/

UK :

/rɪˈstɔː(r)/

US :

family - خانواده
restoration
مرمت
restorer
مرمت کننده
google image
نتیجه جستجوی لغت [restore] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The measures are intended to restore public confidence in the economy.


    هدف از این اقدامات بازگرداندن اعتماد عمومی به اقتصاد است.

  • Order was quickly restored after the riots.


    بعد از شورش ها نظم به سرعت برقرار شد.

  • Such kindness restores your faith in human nature (= makes you believe most people are kind).


    چنین مهربانی ایمان شما را به طبیعت انسانی باز می گرداند (= باعث می شود باور کنید که اکثر مردم مهربان هستند).

  • The operation restored his sight (= made him able to see again).


    این عملیات بینایی او را بازگرداند (= او را قادر ساخت که دوباره ببیند).

  • Peace has now been restored to the area.


    اکنون آرامش به این منطقه بازگردانده شده است.

  • He is now fully restored to health.


    او اکنون به طور کامل سلامت خود را بازیابی کرده است.


  • ما امیدواریم که باغ را به شکوه سابق خود بازگردانیم (= آن را به زیبایی سابق خود تبدیل کنیم).

  • This cream claims to restore your skin to its youthful condition.


    این کرم ادعا می کند که پوست شما را به حالت جوانی باز می گرداند.

  • Her job is restoring old paintings.


    کار او بازسازی نقاشی های قدیمی است.

  • The house has been lovingly restored to the way it looked in 1900 when it was built.


    این خانه با عشق به همان شکلی که در سال 1900 ساخته شده بود بازسازی شده است.

  • to restore ancient traditions


    برای احیای سنت های قدیمی


  • برخی افراد معتقدند که مجازات اعدام باید اعاده شود.

  • The police have now restored the painting to its rightful owner.


    پلیس اکنون این نقاشی را به صاحب واقعی آن بازگردانده است.

  • Full diplomatic relations have now been restored.


    اکنون روابط کامل دیپلماتیک برقرار شده است.

  • Troops were sent to the area to restore order.


    نیروها برای برقراری نظم به منطقه اعزام شدند.


  • ما باید اعتماد عمومی را به صنعت بازگردانیم.

  • an attempt to restore the company's finances


    تلاش برای بازگرداندن وضعیت مالی شرکت

  • She was now restored to health and ready to go back to work.


    او اکنون سلامتی خود را بازیابی کرده بود و آماده بازگشت به کار بود.

  • The army restored him to the throne.


    ارتش او را به تاج و تخت بازگرداند.

  • The train has been restored to full working order.


    قطار به حالت کامل بازیابی شده است.

  • The interior has recently been extensively restored.


    فضای داخلی اخیراً به طور گسترده بازسازی شده است.

  • The buildings have now been restored to their former glory.


    ساختمان ها اکنون به شکوه سابق خود بازیابی شده اند.

  • The film has been digitally restored and remastered.


    این فیلم به صورت دیجیتالی بازسازی و بازسازی شده است.

  • The badly neglected paintings have all been carefully restored.


    نقاشی هایی که به شدت نادیده گرفته شده اند، همه با دقت بازسازی شده اند.

  • After a week in bed she was fully restored to health (= she felt healthy again).


    پس از یک هفته در رختخواب، او به طور کامل سلامتی خود را بازیابی کرد (= دوباره احساس سلامتی کرد).

  • The former leader was today restored to power in the first free elections for 20 years.


    رهبر سابق امروز در اولین انتخابات آزاد به مدت 20 سال به قدرت بازگردانده شد.

  • Doctors have restored his sight.


    پزشکان بینایی او را بازیابی کردند.


  • دولت در تلاش است تا اعتماد عمومی را به مدیریت خود در اقتصاد بازگرداند.

  • Some people are in favour of restoring capital punishment for murderers.


    برخی از مردم موافق بازگرداندن مجازات اعدام برای قاتلان هستند.

  • The painting was restored to its rightful owner.


    این نقاشی به صاحب واقعی خود بازگردانده شد.

  • Power company crews were working yesterday to restore electrical service to homes in the area.


    خدمه شرکت برق دیروز مشغول کار برای بازگرداندن خدمات برق به خانه های منطقه بودند.

synonyms - مترادف
  • refurbish


    مرمت کردن

  • repair


    تعمیر

  • mend


    بهبودی یافتن

  • reconstruct


    بازسازی

  • rebuild


    بازسازی کنید

  • recondition


    توانبخشی

  • rehabilitate


    بازسازی کند

  • renovate


    ثابت

  • fix


    moderniseUK

  • moderniseUK


    مدرنیزاسیون ایالات متحده

  • modernizeUS


    تعمیرات اساسی

  • overhaul


    دوباره تزئین کنید

  • redecorate


    توسعه مجدد

  • redevelop


    اصلاح کردن

  • remodel


    به روز رسانی

  • revamp


    اصیل کردن

  • update


    بهبود می یابند

  • gentrify


    بازسازی کردن


  • تجدید

  • refit


    ارتقا دهید

  • refurnish


    روتوش

  • renew


    دوباره نصب کنید

  • upgrade


    درست کردن

  • rehab


    تجهیز مجدد

  • retouch


    به کد بیاورید

  • reconstitute


    به روز کردن

  • reerect



  • re-equip




antonyms - متضاد
  • demolish


    تخریب

  • scrap


    باطله


  • از بین رفتن

  • ruin


    خراب کردن


  • مرحله

  • wreck


    با خاک یکسان کردن

  • raze


    بولدوزه

  • bulldoze


    درهم کوبیدن

  • smash


    جمع


  • ساخته نشده

  • unbuild


    از بین بردن

  • dismantle


    صاف کردن

  • flatten


    سرنگون کردن

  • topple


    نابود کردن

  • annihilate


    محو کردن

  • obliterate


    ویران کردن

  • ravage


    هدر


  • بی توجهی

  • neglect


    ضربه به قطعات

  • wrack


    تکه تکه کردن

  • blow to bits


    منفجر کردن

  • blow to pieces


    پایین آوردن


  • زمین زدن


  • به ویرانه تبدیل شود


  • raze to the ground


  • reduce to ruins


لغت پیشنهادی

bad

لغت پیشنهادی

supersede

لغت پیشنهادی

corresponded