tongue
tongue - زبان
noun - اسم
UK :
US :
قسمت نرم داخل دهان که می توانید در اطراف آن حرکت کنید و برای غذا خوردن و صحبت کردن از آن استفاده کنید
یک زبان
زبان گاو یا گوسفند که سرد پخته و خورده شود
چیزی که شکل بلند و نازکی دارد
بخشی از یک کفش که بالای پای شما، زیر قسمتی که آن را می بندید قرار دارد
برای استفاده از زبان خود برای ایجاد صداهای جداگانه هنگام نواختن یک آلت موسیقی
لمس کردن چیزی با زبان
the large soft piece of flesh in the mouth that you can move and is used for tasting, speaking, etc.
تکه بزرگ و نرم گوشت در دهان که می توانید حرکت دهید و برای چشیدن، صحبت کردن و غیره استفاده می شود.
زبان حیوانی که به عنوان غذا استفاده می شود
a part of an object that is tongue-shaped, especially the piece of material that is under the laces in a shoe
قسمتی از یک جسم که زبانه ای شکل است، به خصوص قطعه ای از موادی که زیر بند کفش قرار دارد.
روش افراد برای بیان عقاید و احساسات خود
قسمت متحرک در دهان که برای چشیدن و بلعیدن غذا و در افراد در تولید گفتار استفاده می شود.
the movable part in the mouth that is used in tasting and swallowing food and in people in producing speech
روسی زبانی نیست که من صحبت کنم.
لب هایش را با نوک زبانش مرطوب کرد و کشش ناگهانی او به او گفت که حق با اوست.
زبانش سیاه شد و خفه اش کرد.
همیشه نرم و ژولیده با پرزهای جیب، مثل پنبه تلخ خشک روی زبانش می نشستند.
همین که زبان ها را دید، فهمید.
رایانه، برای افراد ناتوان، با استفاده از زبان شما کار می کند.
روی زبانش زد تا توجه آنها را جلب کند.
زبانش را روی لب هایش کشید.
خیلی بی ادبانه است که زبانت را به مردم دراز کنی.
یک تکه زبان گاو
حتی وقتی به یک زبان صحبت می کنیم، همیشه یکدیگر را درک نمی کنیم.
سعی کردم به زبان مادری با او صحبت کنم.
او زبان تیزی دارد.
از تو سپاسگزارم که زبان مدنی در سرت نگه داری (= مودبانه صحبت کن).
sharp-tongued
تیز زبان
زبان شعله
توضیحش را باور نکردم اما زبانم را گاز گرفتم.
موضوع چیه؟ گربه زبونتو خورده؟
او به سختی می توانست زبانش را دور نام من ببرد.
یک بطری شراب زبان هری را شل کرده بود.
این نامی نیست که دقیقاً از زبان خارج شود، اینطور است؟
استعفای ناگهانی او باعث تکان دادن زبان ها شد.
این جزیره کوچکی است و زبان ها شروع به تکان دادن می کنند.
من تو را ریچارد صدا کردم؟ متاسفم، رابرت، فقط یک لغزش زبان.
من قصد نداشتم این را بگویم - این فقط یک لغزش زبان بود.
سگ در سایه ای دراز کشیده بود و زبانش آویزان بود.
زبان مار از دهانش بیرون زد.
بازار پر از مردمی بود که به زبان های عجیب و غریب صحبت می کردند.
زمزمه مردها به زبانی بیگانه را می شنید.
او انگلیسی و دانمارکی صحبت می کند، اگرچه زبان مادری اش آلمانی است.
دیشب روی سوپ زبانم سوخت.
مهاجرانی که برای یادگیری یک زبان خارجی تلاش می کنند
یک زبان باستانی
او نویسنده ای پرکار با دیدگاه های انتقادی و زبانی تند و تیز (= شدید و انتقادی) است.
مک آدام می توانست به زبان اسکیمو صحبت کند.
زبان
lingo
زبان انگلیسی
سخن، گفتار
dialect
گویش
vocabulary
واژگان
patois
پاتویس
vernacular
زبان عامیانه
pidgin
پیجین
creole
کریول
زبان مادری
زبان فرانسه
lingua franca
اصطلاحات تخصصی
jargon
آرگوت
argot
نمی تونم
slang
اصطلاح
cant
واژه شناسی
parlance
نوازش کردن
terminology
بحث مغازه
patter
جان دادن
idiom
فروشگاه
shoptalk
صحبت
jive
عبارت شناسی
پالاور
سفیه
phraseology
نثر
palaver
گیک زبان
-صحبت
idiolect
prose
geekspeak
-speak