scandal

base info - اطلاعات اولیه

scandal - رسوایی

noun - اسم

/ˈskændl/

UK :

/ˈskændl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [scandal] در گوگل
description - توضیح

  • رویدادی که در آن شخص، به ویژه شخص مهم، رفتار بدی از خود نشان می دهد که مردم را شوکه می کند

  • talk about dishonest or immoral things that famous or important people are believed to have done


    صحبت در مورد کارهای نادرست یا غیراخلاقی که افراد مشهور یا مهم انجام داده اند

  • (an action or event that causes) a public feeling of shock and strong moral disapproval


    (عمل یا رویدادی که باعث ایجاد) احساس شوک عمومی و عدم تایید شدید اخلاقی می شود

  • reports about actions or events that cause shock and disapproval


    گزارش هایی در مورد اقدامات یا رویدادهایی که باعث شوک و عدم تایید می شود


  • وضعیتی که به شدت بد است

  • an action or event that is considered immoral, causing the public to react with shock or anger


    اقدام یا رویدادی که غیراخلاقی تلقی می‌شود و باعث می‌شود که مردم با شوک یا خشم واکنش نشان دهند

  • an action or event that shocks people and makes them feel disapproval


    اقدام یا رویدادی که افراد را شوکه کرده و باعث می شود که آنها احساس نارضایتی کنند

  • used for saying that you think a situation is very bad and should not be allowed or accepted


    برای گفتن این که شما فکر می کنید یک موقعیت بسیار بد است و نباید اجازه یا قبول داشته باشید استفاده می شود

  • The newspapers only seem interested in gossip and scandal.


    به نظر می رسد روزنامه ها فقط به شایعات و رسوایی علاقه دارند.

  • What I did not anticipate was that this would prove to be a matter as much of intrigue and scandal as of science.


    چیزی که من پیش‌بینی نمی‌کردم این بود که این موضوع به همان اندازه که علمی باشد، یک موضوع دسیسه و رسوایی باشد.

  • The administration has been plagued by scandal and controversy.


    دولت با رسوایی و جنجال گرفتار شده است.

  • There were a number of corporate scandals, mostly involving illegal political funding.


    تعدادی از رسوایی های شرکتی وجود داشت که عمدتاً شامل تأمین مالی غیرقانونی سیاسی بود.

  • Another well-documented scandal has been the sale of unsuitable or dangerous medicines in the Third World.


    یکی دیگر از رسوایی های مستند، فروش داروهای نامناسب یا خطرناک در جهان سوم بوده است.


  • یک رسوایی مالی


  • اکنون به نظر می رسد که رسوایی تأمین مالی در حال اجرا و اجرا است.

  • Have you heard the latest scandal? Mick Green's been arrested for bribery and corruption.


    آیا آخرین رسوایی را شنیده اید؟ میک گرین به اتهام رشوه و فساد دستگیر شده است.

  • He vowed that no hint of scandal would ever be attached to him.


    او متعهد شد که هیچ گاه نشانه ای از رسوایی به او الصاق نخواهد شد.

  • And she will do anything to avoid another royal scandal - even if it means not seeing Charles while speculation persists.


    و او برای جلوگیری از رسوایی سلطنتی دیگر دست به هر کاری می‌زند - حتی اگر این به معنای ندیدن چارلز باشد تا زمانی که گمانه‌زنی‌ها ادامه دارد.

  • a sex scandal involving senior politicians


    یک رسوایی جنسی شامل سیاستمداران ارشد

  • But he was a bit of a womaniser and got mixed up in some scandal.


    اما او کمی زن زن بود و در یک رسوایی قاطی شد.

  • the worst spy scandal in US history


    بدترین رسوایی جاسوسی در تاریخ آمریکا

  • He resigned a few days after the scandal broke.


    او چند روز پس از انتشار این رسوایی استعفا داد.

  • The scandal over the deal forced the corporation's president to resign in disgrace.


    رسوایی بر سر این معامله، رئیس شرکت را مجبور کرد تا با شرمندگی استعفا دهد.

example - مثال
  • a series of sex scandals


    یک سری رسوایی های جنسی

  • to cause/create a scandal


    برای ایجاد / ایجاد یک رسوایی

  • The scandal broke (= became known to the public) in May.


    این رسوایی در ماه مه رخ داد (= برای عموم شناخته شد).

  • There has been no hint of scandal during his time in office.


    در طول دوران ریاست جمهوری او هیچ اشاره ای به رسوایی وجود نداشته است.

  • a promising career wrecked by scandal


    شغلی امیدوارکننده که توسط رسوایی ویران شده است


  • برای گسترش رسوایی

  • newspapers full of scandal


    روزنامه های پر از رسوایی

  • It is a scandal that such a large city has no orchestra.


    این یک رسوایی است که چنین شهر بزرگی ارکستر ندارد.

  • The real scandal is that nothing has been done to make sure it doesn't happen again.


    رسوایی واقعی این است که هیچ کاری برای اطمینان از تکرار نشدن آن انجام نشده است.

  • In the wake of recent accounting scandals, new cases have come to light.


    در پی رسوایی های اخیر حسابداری، موارد جدیدی آشکار شده است.

  • The apartment was paid for by the bank at the centre of the scandal.


    این آپارتمان توسط بانکی که در مرکز این رسوایی قرار داشت پرداخت شد.

  • There have been calls for the resignation of the minister involved in the sex scandal.


    درخواست هایی برای استعفای وزیری که در این رسوایی جنسی نقش داشته است، مطرح شده است.

  • the prisoner-abuse scandal


    رسوایی زندانی آزاری

  • The newspapers are full of scandal about her private life.


    روزنامه ها پر از رسوایی در مورد زندگی خصوصی او هستند.

  • Their relationship attracted a lot of scandal.


    رابطه آنها رسوایی زیادی را به همراه داشت.

  • She's always trying to stir up scandal.


    او همیشه در تلاش است تا رسوایی ایجاد کند.

  • a financial/political/sex scandal


    یک رسوایی مالی / سیاسی / جنسی

  • Their affair caused/created a scandal in the office.


    رابطه آنها باعث / رسوایی در دفتر شد.

  • The scandal broke (= became public knowledge) right at the beginning of the Conservative Party Conference.


    این رسوایی درست در آغاز کنفرانس حزب محافظه کار شکسته شد (= عمومی شد).

  • If there is the slightest suggestion/hint of scandal the public will no longer trust us.


    در صورت وجود کوچکترین پیشنهاد/اشاره به رسوایی، مردم دیگر به ما اعتماد نخواهند کرد.

  • Some magazines contain nothing but scandal and gossip.


    برخی از مجلات چیزی جز رسوایی و شایعات ندارند.

  • It's a scandal (that) children are treated in this way.


    این یک رسوایی است (که) با کودکان این گونه رفتار می شود.

  • People withdrew their money from banks caught up in the scandal.


    مردم پول های خود را از بانک های گرفتار در این رسوایی برداشت کردند.

  • She has a reputation for spreading scandalous gossip.


    او به انتشار شایعات مفتضحانه شهرت دارد.

  • The politician's behaviour caused a scandal.


    رفتار این سیاستمدار باعث رسوایی شد.

  • When the subprime loan scandal broke, the value of houses fell.


    زمانی که رسوایی وام های گران قیمت شکسته شد، ارزش خانه ها کاهش یافت.

  • He still gets paid, despite leaving under a cloud of scandal.


    او با وجود ترک زیر ابری از رسوایی، همچنان حقوق می گیرد.

  • be caught up/involved in a scandal


    گرفتار شدن/درگیر شدن در یک رسوایی

  • a financial/mis-selling/corruption scandal


    یک رسوایی مالی/فروش نادرست/فساد

  • There was gossip and scandal but it never affected his business dealings.


    شایعات و رسوایی وجود داشت، اما هرگز بر معاملات تجاری او تأثیری نداشت.

  • It's a scandal that employees could be treated in this way.


    این یک رسوایی است که می توان با کارکنان این گونه رفتار کرد.

synonyms - مترادف
  • offenceUK


    جرم انگلستان

  • offenseUS


    جنایت ایالات متحده


  • جرم

  • disgrace


    رسوایی

  • misconduct


    رفتار نادرست

  • outrage


    خشم

  • wrongdoing


    انجام اشتباه

  • impropriety


    ناشایستگی

  • injustice


    بی عدالتی

  • shame


    شرم

  • sin


    گناه

  • transgression


    تخلف

  • embarrassment


    خجالت

  • insult


    توهین


  • امر

  • affront


    کسب و کار


  • -دروازه

  • -gate


    رفتار غیر اخلاقی

  • immoral behaviour


    رفتار ظالمانه

  • outrageous behaviour


    تخلف ظالمانه

  • outrageous wrongdoing


    حیف

  • pity


    سرزنش

  • reproach


    تنبلی

  • turpitude


    گریه شرم

  • crying shame


    رفتار بی اعتبار

  • unethical behaviour


    رفتار ناپسند

  • discreditable behaviour


    حادثه تکان دهنده

  • dishonourable behaviour


    حادثه تکان دهنده از حوادث

  • shocking incident


    مجموعه ای از حوادث تکان دهنده

  • shocking incident of events


  • shocking series of events


antonyms - متضاد

  • اعتبار

  • honorUS


    افتخار ایالات متحده

  • honourUK


    HonourUK


  • تصویب

  • commendation


    ستایش

  • compliment


    تعریف و تمجید

  • esteem


    احترام

  • exaltation


    تعالی

  • flattery


    چاپلوسی

  • goodness


    خوبی

  • morality


    اخلاق

  • praise


    شهرت

  • repute


    توجه


  • عمل خوب

  • good deed


    غرور


  • شکوه

  • glory


    تحسین

  • acclaim


    کرامت

  • dignity


    کمک

  • aid


    مهربانی


  • اطاعت

  • kindness


    تصدیق ایالات متحده


  • تجلیل

  • renown


    قدردانی انگلستان

  • acclamation


  • obedience


  • tribute


  • laudation


  • acknowledgmentUS


  • glorification


  • acknowledgementUK


لغت پیشنهادی

benchmarked

لغت پیشنهادی

overstay

لغت پیشنهادی

enthusiastic