depth
depth - عمق
noun - اسم
UK :
US :
فاصله از سطح بالایی چیزی مانند رودخانه یا سوراخ تا پایین آن
فاصله از جلو تا پشت یک جسم
یک احساس چقدر قوی است یا یک موقعیت چقدر جدی است
the quality of having a lot of knowledge understanding or experience
کیفیت داشتن دانش، درک یا تجربه زیاد
هنگامی که جزئیات زیادی در مورد یک موضوع ارائه یا در نظر گرفته می شود
the distance down either from the top of something to the bottom or to a distance below the top surface of something
فاصله پایین یا از بالای چیزی به پایین، یا به فاصله زیر سطح بالایی چیزی
پایین ترین قسمت دریا
حالت داشتن ویژگی های جدی یا توانایی تفکر جدی در مورد چیزی
به صورت جدی و دقیق
فاصله از جلو تا پشت چیزی
واقعیت یک احساس، حالت، یا ویژگی قوی، افراطی یا جزئی است
تجربه یک احساس شدید و منفی
در بدترین دوره یک وضعیت بد
کیفیت داشتن صدای کم
حقیقت چیزی مخصوصاً رنگی که خاصیت تیره و قوی بودن را دارد
فاصله پایین از سطح بالایی چیزی تا پایین
قدرت، کیفیت یا درجه کامل بودن
توانایی تفکر جدی در مورد چیزی
کاری که عمیقا انجام می شود با دقت و با جزئیات زیاد انجام می شود
عمق کشوها 16 اینچ است.
گیاهان برای رشد به ماسه با عمق حداقل 10 تا 15 سانتی متر نیاز دارند.
واسطه نیاز به عمق بیشتری در آموزش دارد.
یگانه، بدون نام و شکل، عمق بیکران، اقیانوس نامحدود هستی است.
نتیجه تولید جامعه ای با عمق نهادی بزرگ بوده است.
بنابراین احساس کردم که می توانم فقط به آنها اشاره کنم اما به عمق آن نپردازم.
پوشش خبری شبکه اغلب فاقد عمق است.
تیم ملی آنها امسال کمی عمق بیشتری خواهد داشت.
There the themes of depth impenetrable darkness water abandonment, corruption and death are all present at once.
در آنجا مضامین عمق، تاریکی غیرقابل نفوذ، آب، مهجوریت، فساد و مرگ به یکباره وجود دارد.
دریاچه باکی به عمق هشت تا ده فوت می رسد.
آنها به ما اجازه می دهند آنچه را که در اعماق ناخودآگاه خود نگه می داریم بیرونی کنیم.
اما این نمایشنامه ای است که درخشندگی سطح را با عمق شگفت انگیزی از احساس ترکیب می کند.
عمق آب اینجا چقدر است؟
عمق بریدگی/زخم/ترک
آب در عمق 30 متری پیدا شد.
آنها تا عمق دو متری حفاری کردند.
بسیاری از دلفین ها می توانند تا عمق 200 متری شیرجه بزنند.
چاه نفت چندین صد فوت عمق داشت.
دوربین باید به اندازه کافی قوی باشد که در برابر فشار بی حد آب در عمق مقاومت کند.
بیشتر زمین لرزه ها در اعماق بسیار کم عمق، معمولا کمتر از 30 کیلومتر رخ می دهند.
عمق قفسه ها 30 سانتی متر است.
عمق عشقش
موسیقی با عمق عاطفی
خطوط داستانی مجزا واقعاً به شخصیت ها عمق و شخصیت می بخشد.
این فیلم فاقد پیچیدگی یا عمق بهترین فیلم های اوست.
نقاشی های او اعماق پنهان (= چیزهای ناشناخته و جالب در مورد شخصیت او) را آشکار می کند.
نویسنده ای با خرد و عمیق
ایده های او فاقد عمق است.
او توانایی برخورد با موضوعات بزرگ را با وسعت و عمق دارد.
شغلی که به دانش عمیقی نیاز ندارد
نمی توان از دانش آموزان جوان تر انتظار داشت که عمق درک بالایی داشته باشند.
اعماق اقیانوس
زندگی در اعماق کشور (= فاصله زیاد از شهر)
در اعماق زمستان (= زمانی که سردترین هواست)
او در اعماق ناامیدی بود.
به عمق چشمانش خیره شد.
نور شدید بر عمق رنگ فرش و پرده شما تأثیر می گذارد.
اگر نمی توانید شنا کنید، از عمق خود بیرون نروید.
من دوست ندارم از اعماق خود در دریا بیرون بروم.
او در شغل جدید خود کاملاً از عمق خود احساس می کرد.
نویسنده هنگام پرداختن به موضوع عاطفی درگیر کمی از عمق خود به نظر می رسد.
من هنوز به گزارش عمیق نگاه نکرده ام.
an in-depth study
یک مطالعه عمیق
deepness
عمق
رها کردن
پایه
profundity
ارتفاع
انحراف
declination
گام صدا
وسعت
حد نهایی
extremity
حد
پستی
lowness
فاصله
درک
expanse
اندازه گرفتن
fathomage
فاصله رو به پایین
عمیق ترین بخش
distance downwards
فاصله به داخل
deepest part
وسعت عمودی
distance inwards
دورترین قسمت
vertical extent
افت عمودی
furthest part
درونی ترین قسمت
vertical drop
ثبت نام پایین تر
innermost part
فاصله از بیرون
remotest part
ارتفاع
zenith
اوج
اوج گیری
pinnacle
acme
culmination
راس
acme
بالا
apex
به اوج رسیدن
اجلاس - همایش
climax
نصف النهار
سر
meridian
تاج پادشاهی
نوک بالا
crown
علامت پر آب
tip-top
تاج
high-water mark
نقطه اوج
crest
نخست
به کمال رساندن
apogee
سنگ بنا
نقطه تاج گذاری
consummation
بالاترین سطح
capstone
بهترین قسمت
crescendo
crowning point
highest level
vertex